خیانت و جنایت رجوی درحق ملت ایران و اعضای اغفال شده اش گستره و پهنای زیادی دارد که زبان وقلم ازبیان تمام عیارآن قاصروناتوان است. دراین میان خانواده های اعضای گرفتاردرفرقه بدنام رجوی خاصه مادران ازقربانیان اصلی خباثت رجویها محسوب می شوند که دراین نوشتار به شرح زندگانی مادرانی پرداخته میشود که دراثرناجوانمردی وظلم وجوررجویها بی آنکه عزیزان شان را درآغوش بکشند ؛ ناکام وچشم انتظاردارفانی را وداع گفتند وبه دیاراعلاء شتافتند وبه آرامش رسیدند.
متوفی: مرحومه مغفوره سکینه حسینی 67 ساله
مادرهادی آلفته از اعضای گرفتار در فرقه بدنام رجوی
هادی آلفته ازاسرای جنگی است که درتشکیلات سیاه رجوی گرفتارشده است وبالغ بر28 ازعمروجوانی اش را بی آنکه بخواهد وبفهمد به دورازخانه وکاشانه و وطن خود به بطالت گذرانده است. پدرش ازاهالی زحمتکش وشریف گیلان ازناحیه زیباکنار بارها و بارها برغم کهولت سن وداشتن بیماری به عراق واشرف سفرنمود شاید که بتواند فرزندش را درآغوش بفشارد وخبرش را برای همسر بیمارش به ارمغان بیاورد ولیکن هرباربا دستان خالی نزد همسرش بازمی گشت ونگرانی وچشم انتظاری ازنو شروع میشد. رجوی خائن درادامه اعمال فشارروحی وروانی به این خانواده زحمتکش، حماقت و ددمنشی را به نقطه ای کشاند که افزون ترازقبل این خانواده دردمند عذاب ببینند وچشم انتظارباقی بمانند طوریکه متعاقب نامه نگاری این خانواده شریف به مجامع بین المللی و زهرچشم گرفتن ازآنان ؛ برخلاف عرف رایج و مواد مندرج درمنشورملل متحد؛ عضواسیرهادی آلفته را به بازارشام تلویزیون آبروباخته خود آوردند تا برعلیه خانواده خاصه پدرومادر رنجدیده از ظلم و جور رجوی به فحاشی بپردازد ومنکر هرگونه رابطه عاطفی وخونی با خانواده اش باشد!
ازسابقه آشنایی ام با خانواده آلفته باید بگویم که دقیقا خاطرم هست که مدت اندکی بود که انجمن نجات گیلان شروع به کارکرده بود. خانواده های دردمند و چشم انتظارزیادی بمنظورکسب خبرازعزیزانشان دسته دسته به انجمن مراجعه میکردند. درآن وانفسا بتاریخ اسفند 1385 بود که دیدم پدرومادرسالمندی با دردست داشتن عکس اسیرشان وارد دفترانجمن شدند وبا دیدن من به گریه افتادند وازشدت تالم ودرد فقط اسم فرزندشان هادی آلفته را به سرزبان می آوردند.
متعاقب توضیحاتم وذکرخاطراتی ازفرزندشان دراسارتگاه اشرف واینکه هادی مستعد فراروجدایی ازمناسبات رجوی بوده وجای امیدواری است ؛ مادرچشم انتظارسکینه حسینی گفتند” ازقضا همسرم دوسال پیشتربا وجود بیماری که داشت توانست به عراق واشرف برود وساعاتی با جگرگوشه ام ملاقات کند ومن مانده ام با هزارآه وافسوس. آخرمن بدلیل بیماری وعدم مواففت دکتراجازه مسافرت دور و دراز توام با استرس وناراحتی را نداشتم ومتاسفانه به عراق نرفتم وازدیدن فرزندم محروم شدم.”
آقای علی آلفته درحالیکه می گریست درادامه درد ودل همسرش گفتند ” ایکاش منهم نمی رفتم وهادی را نمی دیدم چونکه با یکباردیدن فرزندم آنهم درتور جاسوسان رجوی ؛ فقط وفقط درد مرا صد چندان کرد وباعث شد بیش ازپیش چشم انتظارهادی باشم وبه اتفاق همسرم درخانه بنشینیم وگریه کنیم. مادرهادی خیلی بیتابی میکند ومیگوید چطورنتوانستی هادی را با خودت بیاوری! راستش هادی خیلی دلتنگ خانواده خصوصا مادرش بود وبه من قول داد پشت سرتان من فرار میکنم ونزدتان می آیم. ”
ازآن تاریخ به بعد مدام پدرومادردردمند شالیکارگیلک به اتفاق دیگرفرزندانشان به دفترانجمن مراجعه میکردند وضمن خبرگیری ازآخرین وضعیت عزیزشان برا ی مسافرت به عراق اسم نویسی میکردند وعملا بارها وبارها به اسارتگاه مضمحل شده اشرف رفتند ومتاسفانه بی آنکه جواب مثبت از خواسته ومطالبه به حق شان بگیرند ؛ با چشمانی اشکباربه خانه وکاشانه خود بازمیگشتند.
این خانواده بزرگوارچشم انتظاربارها وبارها برای فرزندشان وهم برای مجامع بین المللی نامه نوشتند وبرای رهایی عزیزشان ازچنگال رجوی استمداد طلبیدند که مواردی ازآن درسایت نجات اطلاع رسانی شده است.
آقای علی آلفته: اگرتوبیایی من جان تازه میگیرم 8 آذر1393 رضا رجب زاده
حضورحسنعلی آلفته دردفترانجمن نجات گیلان 18 شهریور1395
پیام تسلیت انجمن نجات به خانواده آلفته 24 اسفند 1393 خانم سکینه حسینی این مادردردمند و متاثر از ظلم وجور رجوی بی آنکه حتی صدای جگرگوشه اش را بشنود ناکام درسن 67 سالگی درتاریخ 8 تیرماه 1391 بدرود حیات گفت ومتاسفانه دوسال بعد نیزهمسرش آقای علی آلفته دراسفندماه 1393 چشم انتظارجان به جان آفرینان تسلیم نمود.
روح و روانشان شاد
پوراحمد