خیانت وجنایت رجوی درحق ملت ایران واعضای اغفال شده اش گستره وپهنای زیادی دارد که زبان وقلم ازبیان تمام عیارآن قاصروناتوان است. دراین میان خانواده های اعضای گرفتاردرفرقه بدنام رجوی خاصه مادران ازقربانیان اصلی خباثت رجویها محسوب می شوند که دراین نوشتار به شرح زندگانی مادرانی پرداخته میشود که دراثرناجوانمردی وظلم وجور رجوی ها بی آنکه عزیزان شان را درآغوش بکشند ؛ ناکام وچشم انتظاردارفانی را وداع گفتند وبه دیاراعلاء شتافتند وبه آرامش رسیدند.
متوفی: مرحومه مغفوره صدف خانم آقاجان پورطولارود 62 ساله
مادر جهانگیر جمالی از اعضای گرفتار در فرقه بدنام رجوی
روستای شیله وشت چون نگینی درمنطقه زیبای توریستی آق اولرطالش می درخشد که زادگاه جهانگیردرآنجا است وازآنجا بود که جهانگیر با رقبت تمام لباس رزم پوشید تا علیه صدام متجاوز به جبهه جنگ حق علیه باطل برود و برای خانواده و روستایش افتخار بیافریند.
دیری نپایید که دیگرازجهانگیردست خط ونامه به خانواده نمی رسید ونگرانی شدیدی براعضای خانواده خاصه مادرچشم انتظارش مستولی گشته بود.مادرنگران وپریشان حال به اتفاق دیگرفرزندش اقبال بدنبال ردی ازجگرگوشه اش به شهرطالش ونهایتا به رشت مرکزاستان درجستجوبود تا اینکه ازجانب آزاده ای خبردارشد که دلبندش بواسطه باند مافیایی رجوی ربوده شده ودراسارت آنان درکمپ تحت کنترل اشرف محبوس است. خبربسیاربرای مادرمصیبت بار وسنگین وطاقت فرسا بود طوری که درپس غم واندوه فراوان یکسال بعد ازفرط چشم انتظاری به معنای دقیق کلمه دق کرد وبه اسم قربانیان رجوی به رحمت ایزدی پیوست.
متعاقب درگذشت غمبار مادر دیگر فرزندان این خانواده خاصه آقا اقبال که خود دراسفند 1394 دراثرایست قلبی درگذشت ؛ یک ارتباط قوی با انجمن نجات گیلان برقرارکرد وتلاش زیادی نمود تا بتواند برادرنازنینش را ازچنگال رجوی برهاند. مرحوم اقبال ازجمله دریکی ازنامه هایش برای جهانگیرمی نویسد:
"خدمت برادر عزیزم و بهتر از جانم آقای جهانگیر جمالی
سلام
بعد از عرض سلام و آرزوی سلامتی امیدوارم کاملاً صحیح و سالم بوده و کامیاب باشید. برادرجان نزدیک بیست سال است که ما و خانواده چشم به راه شما هستیم تا شما را از نزدیک زیارت کنیم. جهانگیر جان دلمان برایت خیلی خیلی تنگ شده است، امیدوارم هرچه زودتر دیدار حاصل گردد. جهانگیر جان شما در ایران هیچ مشکلی ندارید، و ما همگی چشم براه شما هستیم و شب و روز برایتان دعا می کنیم که هر چه زودتر دیدارمان تازه گردد. برادرجان نمی دانم که روستایمان شیله وشت را برایتان چگونه توصیف کنم همین قدر بدان که جاده تالش به آق اولر آسفالت شده است و همه ی روستاهای ییلاقی دارای برق و تلفن هستند، روز به روز اوضاع زندگی در اینجا بهتر از قبل می شود. اگر از احوال خواهرانت خواسته باشی همه بچه ها سر حال و سر زنده می باشند. خواهر بزرگمان رعنا و خواهر دیگرمان ختایی نزدیک ده سال است که ازدواج کرده و مشغول زندگی خودشان هستند و من هم در سال 1378 با دختر فرخ علیزاده که (اسم عروستان کفایت می باشد) ازدواج کرده ام و دارای یک فرزند پسر بنام افشین می باشم که همگی از راه دور دستبوس شما هستند.
جهانگیر جان امیدوارم با رسیدن این نامه به دست شما هر چه زودتر تصمیم خود را برای آمدن به ایران بگیرید. بدان که زندگی بدون تو برایمان هیچ ارزشی ندارد و همه ی فامیل منتظر و چشم براه دیدار شمایند. همه ی خواهران (زری – پری – حوا – رعنا و ختایی) و از طرف همه ی برادران (حمدالله – جمال – جلال – جلیل و مطلب) و همه ی دامادها (بیتی کرامتی، انوش ببری، نصرت ابراهیمی و دامادهای جدید که شما آنها را ندیده اید) خدمت شما سلام گرم دارند و دست شما را می بوسند. عرضی ندارم فقط تکرار می کنم هر چه زودتر در صورت امکان به وطن برگردید.
به امید دیدار / اقبال جمالی "
خانواده بزرگواروچشم انتظار جمالی ضمن ارتباط با دفترانجمن نجات گیلان کماکان پیگیررهایی عزیزشان ازچنگال رجوی هستند وبرای اعزام به آلبانی اسم نویسی کردند.
روح مرحومه مغفوره صدف خانم آقاجان پورطولارود شاد
پوراحمد