باسلام به برادر خوبم یاری ناصری کریموند
برادر خوبم یاری جان من ازطرف خود وبقیه اعضای خانواده به تو سلام می کنم. برادرجان ازسال 59 وقتی درجبهه میمک اسیر بعثی های متجاوز شدی الان بیش از35 سال می گذرد که ما تورا ندیده ایم.تا سال 67 که هنوزنامه هایت ازاردوگاه بدست ما می رسید امیدوار بودیم که بالاخره تو به وطن وآغوش خانواده بازخواهی گشت اما متاسفانه این چنین نشد. یاری عزیز وقتی تو رفتی جبهه من 15 سال سن داشتم ولی الان 51 ساله وبه لطف خدا دارای سه فرزند بنام های فرید 25 ساله، فرزان 23 ساله و فربد 10 ساله هستم که الان موقع نوشتن این نامه درکنارم نشسته اند.آنها بعضا درباره تو و خصوصیاتی که داشتی ازمن می پرسند.یاری جان راستی متاسفانه قلی برادرمان ومادرعزیزمان چندسال پیش بدرود حیات گفتند،مادرمان که واقعا زجرکشید شرح لحظه لحظه ی چشم انتظاری وغصه هایی که او بخاطر دوری وبی خبری از تو خورد زیاد است که متاسفانه درحوصله این نامه نیست البته نمی خواستم تورا با این خبر ناراحت کنم.خلاصه برادرعزیزم من همواره با خاطراتت زندگی می کنم هنوز یاد آن دوران که وقتی صبح می رفتی و نان های انبارخوراکی 5 ریالی را می گرفتی و می آوردی خانه ویا وقتی درآخرین مرخصی ازجبهه برگشتی وبا خودت یک تسبیح آورده بودی وگفتی که صاحب آن اسیرشده درخاطرم دارم.! راستی برادرجان چندین بارآمدم عراق وپشت مقرگروه مجاهدین اما دریغ که مسئولین آنجا هرگز به من اجازه دیدار و یا کسب خبر از تو را ندادند! که واقعا نمی دانم چگونه می خواهند این اقدام خود را که با هیچ منطق انسانی هم سازگارنبود توجیه کنند. یاری عزیزاتفاقاتی که مرتب درعراق وبخصوص دررابطه با محل استقرارشما می افتاد نگرانی ما را دوچندان کرده بود که با انتقال تو به آلبانی تا حدودی خیال ما راحت شد اما ازاینکه می بینیم هنوز خبری ازتو نیست نگران و ناراحت هستیم. بخدا برادرجانم برای ما اول امنیت وآسایش تو و بعد اینکه یک زندگی خوب وخوشی داشته باشی مهم است می دانم که سالها درعراق زندگی همراه با استرس و رنج وعذابی داشتی پس حال که به کشور آلبانی رفتی هرطور شده به فکر ساختن آینده و زندگی بهتری برای خودت باش.توباید به این فکر کنی که زندگی در جریان است ومی توانی زندگی جدیدی را برای خودت آغازکنی پس برادرم برای رسیدن به آن تلاش کن قطعا ما هم درحد توانمان به تو کمک خواهیم کرد.دیگر عرضی ندارم جز سلامتی وخوشبختی تو هرطورشده با ما تماس بگیر بگذار بعد ازسالها یکی از آرزوهای ما ومادرمان برآورده شود چون الان دیگرشنیدن صدای تو برای ما آرزوی اول است پس خواهش می کنم ما را با شنیدن صدایت خوشحال کن.درپایان گفتم شاید شماره ای ازما نداشته باشی به همین خاطرشماره موبایل خودم را برای تماس برایت گذاشتم.
به امید شنیدن صداودیدارتو – عکس خودم وتورا که ازدوران اسارت برایمان فرستادی بودی هم گذاشتم.
قربان تو برادرکوچکت غریب ناصری کریموند 9/11/95.شماره موبایل 09160321033–09169080251