برگرفته از دفتریادداشت علی پوراحمد
بعد از حضور سازمان در سال های دهه 60 در عراق و در جوار صدام دشمن مردم ایران، خصوصاً بعد از انتقال اجباری مقر سر کرده سازمان یعنی شخص رجوی از فرانسه به عراق در خرداد ماه 65، سازمان بر مبنای فرهنگ فریب و توام با مزدوری و چاپلوسی، نیازمند حمایت بیش از پیش صدام وصدامیان در تمامی پهنه ها و صحنه ها بود. در این راستا بسیار تلاش میکرد علاوه بر ایجاد رابطه سیاسی و دیپلماسی، یک رابطه به اصطلاح عاطفی نیز با خانواده صدام بر قرار کند تا بتواند به اهداف خود، مبنی بر حمایت صدام از سازمان برسد.
1- درایام عید سال 1368 بود که بمنظور یک پیگیری به مقر سرور(فاطمه رمضانی همسر محمد سیدالمحدثین) رفته بودم.هر چند بر گزاری جشن و پایکوبی در ایام عید در سازمان مرسوم بود، اما جشن آن شب در سالن عمومی مقر تیپ حال و هوای دیگری داشت خصوصاً اینکه حضور زنان سازمان در آن جشن بیشتر به چشم میخورد. با نزدیک شدن به سالن متوجه شدم که مهمانان عراقی نیز دارند که در صدرشان، ساجده طلفاع همسر صدام معدوم قرار داشت. شخصاً اولین بار بود که زن صدام را آنهم در قرار گاه ی اهدایی صدام میدیدم.
علی رغم اینکه خودم نیز در سازمان بودم و از اندیشه آنان تغذیه میشدم یعنی ازجنس آنان بودم اما آنچنان بر خورد زنان سازمان با زن صدام، مشمئز کننده بود که حال خودم نیز به هم خورد که چرا اینقدر زبونی. اینقدر چاپلوسی و اینقدر حقارت و پستی. فی الواقع بسیار زننده و درد ناک بود که چرا بایستی قربان و صدقه زن صدام برویم.
جواب سوال بسیار روشن و واضح بود. مطمئن بودم خیلی از همان زنان نیز مثل من از آن فضا گزیده بودند. اما کاری نمیشد کرد. خطی بود که سازمان پیش می برد و دنبال بهره وری سیاسی و خصوصاً مالی از این پذیرایی بود. خصوصاً سازمانی که در برگشت از عملیات فروغ (بخوایند دروغ) احساس شکست بزرگ میکرد و بسا تلفات جانی نیز داده بود، نیازمند ایجاد چنین جشن های پوشالی بود که به بیرون از خودش بنمایاند که هنوز سازمان زنده است و حضور دارد. البته در ادامه حضور خود در عراق، موارد دیگری نیز بود که از بانوی صدام، بعنوان مادرو یا خواهر مجاهدین به قرار گاههای مختلف در کمپ اشرف دعوت بعمل آمد و پذیرایی جانانه می شد.
2- سازمان همواره تلاش میکرد تا به انحاء مختلف، ذهن نیروهای خود را نسبت به صدام و حکومتش و همچنین خانواده صدام خوش بین نماید. از جمله شخص مسعود رجوی در عمده نشست ها ضمن تعریف و تمجید از سید الرئیس که لقب محترمانه ای بود که خودش به شخص صدام داده بود، از خانواده صدام نیز به نیکی یاد میکرد خصوصاً از پسران صدام یعنی عدی و قصی.
بارها نیز مسولین بخش روابط خارجی سازمان مثل عباس داوری و محمد سید المحدثین و یا فرید سلیمانی، در نشست هایی که رجوی حضور داشت به تعریف و تمجید از پسران صدام می پرداختند خصوصاً اینکه می گفتند. عدی بسیار به سازمان و شخص برادر (رجوی) سمپاتی دارد. البته قرار و مدار و بند و بست شان با صدام و پسران صدام، همواره امنیتی تلقی میشد و هیچگاه از جزئیات برای نیروهای سازمان چیزی بیان نمیشد.
بعد از سوء قصد عدی در خیابان منصور بغداد توسط معارضین عراقی، سازمان خیلی بر افروخته شد و ضمن موضع گیری علیه این عمل، حمایت خود را کماکان از صدام و خانواده صدام ابراز میکردند. در درون مناسبات نیز به گونه ای واکنش داشتند که تلاش میکردند آدم ها را از این سوء قصد متأثر و ناراحت بکنند گویی که عدی از خودمان بوده که مورد تعرض قرار گرفته است یعنی مستقیم و غیر مستقیم خانواده مجاهدین و صدام در هم آمیخته بودند.
البته شکی نیست که رابطه ها و جاذبه ها فی مابین فرقه بدنام رجوی و خانواده صدام، فراتر از این نمونه ها است، به امید اینکه روزی نه چندان دور، عمق همکاری رجوی با صدام، نمایان و افشاء شود و در این وانفسا، رجوی نیز مثل ارباب خودش یعنی صدام معدوم، پاسخگوی اعمال خود باشد.
به نقل از ویکی پدیا
عدی در قبال ناکامی های ورزشکاران عراقی زبانزد بود به علاوه وی در قساوت و خشونت جنسی مشهور بود و جنایات بسیاری را مرتکب شد عدی بواسطه اعمالش مورد ترور نیز قرار گرفت و از ناحیه پا آسیب جدی دید در طول آخرین تعرض آمریکا به عراق عدی صدام در لیست افراد شدیداً مورد تعقیب دولت آمریکا بود تا اینکه در سال ۲۲ ژوئیه ۲۰۰۳ در پی حمله نیروهای آمریکایی به پناهگاهشان در موصل کشته شد.