خاطرات یک مادر از کنار پادگان اشرف.
عجب روزهایی در کنار پادگان اشرف داشتیم هر چند موفق نشدیم با فرزندانمان دیداری داشته باشیم ولی در عوض با قشرها و فرهنگ های مختلف آشنا شدیم همه ما یک هدف را دنبال می کردیم آنهم آزادی فرزندانمان از چنگال رجوی. در کنار پادگان اشرف محلی داشتیم بنام کمپ آزادی محل استقرار خانواده هایی که به عراق سفر می کردند! در واقع ساختمانی نبود و کانکس بود با همان کانکس ها چند روز زندگی را سر می کردیم ما دنبال جای خوب و تفریح نبودیم خانواده ها از استانهای مختلف به آن محل می آمدند محل استقرار را تبدیل کرده بودیم به محل جنگ با فرقه رجوی. هم جنگمان را پیش می بردیم و هم جمعی کاری و با هم پخت و پز را انجام می دادیم. زمانی که فرزندانمان نزد ما بودند خاطرات آنها را برای یکدیگر تعریف می کردیم. به ما انگیزه می داد چند برابر در رابطه با آزادی فرزندانمان در کنار پادگان اشرف فعالیت داشته باشیم. پدران پیر را می دیدم با چه زحمتی برای آزادی فرزندشان به عراق سفر می کنند و همین طور مادرانی که بعضا با ویلچر به عراق سفر می کنند. همراه با فعالیتی که در کنار پادگان اشرف انجام می دادیم خانواده ها از استانهای مختلف در مواقع خوردن غذا از سنت های خودشان تعریف می کردند لذت می بردیم نمی دانستیم روزها چگونه می گذرد یکدفعه متوجه می شدیم وقت ویزا و ماندن در عراق در حال اتمام است و بایستی به ایران برگردیم. برای ما خیلی ناراحت کننده بود و خانواده ها به یکدیگر می گفتند تازه داشتیم با یکدیگر دوستهای صمیمی می شدیم جدا شدن از هم برای ما خیلی سخت بود خانواده ها وقتی با هم در یک محیطی قرار می گیرند خیلی زود با هم دوست می شوند دوستی ما به حدی بود وقتی در کنار پادگان اشرف قرار می گرفتیم ما فرزندان آنها را صدا می زدیم و آنها فرزندان ما را و این نشاندهنده وحدت خانواده ها بود هر چند عناصر فرقه رجوی برچسب مزدور و ساندیس خور به ما می زدند ما سیستم فرقه رجوی را در کنار پادگان اشرف بهم ریخته بودیم فرقه رجوی از ما خانواده ها ترس و وحشت داشت و ما تبدیل شده بودیم به خاری در گلوی رجوی و سرانش واقعا زمانی که ما در کنار پادگان اشرف فعالیت می کردیم وقتی فرزندانمان را صدا می کردیم در واقع رجوی و سرانش را خفه می کردیم و از شدت ناراحتی یک سری از عناصر خود را توجیح می کردند به ما سنگ و به ما بد و بیراه بگویند در مقابل ما کوتاه نمی آمدیم و به فعالیت خودمان ادامه می دادیم! در کنار پادگان اشرف فقط خاطرات نبود جنگ بین خانواده و فرقه رجوی بود هر چند موفق نشدیم فرزندانمان را ملاقات کنیم فعالیت های ما باعث شد پادگان اشرف تعطیل شود رجوی از ما شکست خورد و ما خانواده ها پیروز شدیم.
امیدوارم هر چه زودتر فرزندان ما از فرقه منحوس رجوی آزاد گردند.