بعد از پیروزی انقلاب که سران فرقه رجوی نتوانستند حکومت اسلامی و شکوفایی مردم مظلوم کشورمان را مشاهده کنند، با قساوتی که داشتند اقدام به ترور و دشمنی با ملت نمودند که سرانجام نیز با کنار گذاشتن سرکرده خائن این فرقه در کاندیداتوری ریاست جمهوری در سال 1360، دشمنی سازمان تروریستی مجاهدین آشکار گشته و آنها رو به جنگهای خیابانی آوردند که با واکنش به موقع مردم به شکست انجامید و مسعود رجوی خائن مجبور به ترک کشور با وضعیت اسفبار که با گریم زنانه همراه بود شد که بعد از او نیز فرقه رجوی به کشور عراق پناهنده شده و در جنگ 8 ساله دوشادوش صدام ملعون به کشتار مردم بیگناهمان روی آوردند.
بعد از آنکه سازمان تروریستی مجاهدین نتوانستند حکومت کشورمان را بدست بگیرند، اقدام به جذب برخی به اصطلاح روشنفکرهایی که سازمان را تنها راه نجات میدانستند نمود و برخی از مردم عادی نیز گول حرفها و دروغهای سران فرقه رجوی را خورده و به آن ملحق شدند که از جمله آنها مهناز بزازی به همراه شوهرش ناصر جانی و فرزندشان امینه جانی بود که در همان اوایل انقلاب گرفتار جریانات پوچ و بی هدف که البته برای سرکرده ان پر از منفعت بوده و هست شدند و این خانواده متاسفانه علیرغم مخالفتهای شدید پدرو برادر مهناز به فرقه رجوی پیوستند که اکنون کامران برادر مهناز بعد از شنیدن خبر انتقال عناصر فرقه رجوی به محلی دور و شدیدا محصور توسط سران آن فرقه به دفتر انجمن نجات مراحعه نموده و اعتراض شدید خود و خانواده اش را اعلام نمود.
آقای کامران بزازی که تحصیل کرده دانشگاه میباشد درباره گذشته مهناز که میخواهد مطلبی بگوید ابتدا از روی تاسف سرش را تکان میدهد و در ادامه میگوید که خواهرم و خانواده اش متاسفانه قدم در راهی گذاشتند که اکنون بعد از گذشت 40 سال هنوز نتوانستند بخود بقبولانند که این راهی که آنها رفته اند سرابی بیشتر نبوده و آنها فقط وسیله ای بودند برای خوش گذرانی سران فرقه رجوی و گرنه اگر خواهرم که شنیده ام در جنگ کویت هر دو تا پای خودش را نیز از دست داده، بهمراه خانواده خودمان زندگی مینمود بهترینها را میتوانست داشته باشد و برای مردم کشورش افتخاری باشد ولی متاسفانه سران فرقه رجوی با او و خانواده اش کاری کردند که علاوه بر آوارگی و دور شدن از کانون خانواده دیگر خوشبختی برای آنها مفهومی نداشته باشد.
آقای بزازی در مورد وخامت حال و روز مادرش میگوید که امروزها شدید شده و در حالت کما میباشند و و پدرشان نیز در آرزوی دیدار مهناز متاسفانه جان سپردند و اکنون مادرم نیز انگار چشم انتظار او میباشد.
آقای بزازی که در سایتهای انجمن نجات از انتقال عناصر فرقه رجوی به منطقه ای خارج از شهر در تیرانا از وضعیت خواهرش بطور کلی آگاه شده بود، با ناراحتی تماسی با دفتر انجمن نجات گرفته و سپس شخصا مراجعه نمودند و پیگیر این خبر بودند و با شنیدن انتقال به اشرف 3 گفتند که آزادی محدودی که نصیب خواهرم شده بود را هم سران فرقه رجوی از او گرفتند و آنها را به زندانهای دیگری منتقل نمودند و وی ادامه دادند مگر نمایندگی کمیساریا در آن شهر و دیار حضر ندارد که براحتی اجازه میدهد سران فرقه رجوی هر آنچه که خود خواستند انجام دهند؟
مگر حقوق بشر جهانی که این همه ادعا میکند در آلبانی دفتری ندارد که به حال و روز این بیچارگان رسیدگی کند که سران فرقه رجوی همه آنها را از آزادی کمی که داشتند محروم کرده و انسانیت آنها را زیر سئوال میبرند؟
به وی گفتم که متاسفانه نماینده کمیساریای پناهندگی نیز حق الزحمه خودش را از سران فرقه رجوی و بالاتر از آن از ارباب تروریستها یعنی رژیم صهیونیستی و امریکا دریافت میکند و در واقع حق السکوت میگیرد تا سران فرقه رجوی هر بلایی که میخواهند سر عناصرشان در میاورند و هیچ نهادی پیگیر مسائل و مشکلات آنها نمیشود و آنها براحتی در این دوره از زندگی به برده داری نوین مشغول هستند.
آقای بزازی ضمن اظهار تاسف از اعمال جنایتکارانه و ضد انسانی سران فرقه رجوی، اعلام نمودند که برای اعتراض خود از محصور نمودن خواهرش توسط سران فرقه رجوی و اینکه به او اجازه تماس با خانواده را نداده و آزادی او را زیر سئوال برده اند، حاضر هستند در هر دادگاه صالحه ای شکایت کنند تا بتوانند خواهرشان را از چنگال این شیاطین نجات دهند.
متاسفانه با انتقال عناصر فرقه رجوی به زندان مخوف جدید، تنها خانواده هاییکه گرفتار این موضوع هستند پیگیر میباشند و تاکنون هیچ ارگان و نهاد بین المللی نسبت به نامه نگاری و اعتراض خانواده ها پاسخی نداده و این یعنی خیانت جلوی چشمان مثلا همیشه بیدار نهادهای حقوق بشری و دیگر ارگانهای مرتبط با آن که متاسفانه فقط دیگر نامی از آنها باقی مانده و دیگر هیچ.