خودکشی مرجان اکبری (فائزه) در اثر شرایط طاقت فرسای فرقه

قتل ها و حذف ها – قسمت چهارم

فراهم کردن شرایط برای خودکشی، جرمی است که همواره سازمان در قبال تمامی کشته شده ها و خودکشی ها و خودسوزی ها متهم و محکوم است!


در اشرف و سایر اردوگاه های رجوی در عراق، به دلیل فشارهای بسیار زیاد روحی و جسمی اکثریت اعضاء کمابیش در معرض تصمیم گیری برای خودکشی برای نجات از شرایط سخت و فضای بسته فرقه بودند!
در این قسمت سعی شده است که به ابعاد مختلف و دیدگاههای متفاوت در مورد خودکشی یا قتل – که هر دو به نوعی” حذف” نامیده می شود – در مورد خانم مرجان اکبری بپردازیم و سعی کنیم که پرده ای دیگر از جنایت های رجوی را در مورد یک دختر جوان کنار بزنیم:
مرجان اکبری، دختر معصوم ۲۹ ساله ای در کمپ اشرف بود که از کودکی توسط خانواده اش او را به کمپ اشرف برده بودند. او نیز قربانی دیگر فرقه رجوی می باشد.
زنده یاد فائزه اکبری با نام مستعار مرجان جوانی که بهار زندگی اش را سازمان مجاهدین خلق خیلی کوتاه کرد، اما فائره سر تسلیم در بارگاه رجوی فرود نیاورد!
فائره در زمستان 1369 به همراه دیگر کودکان از عراق خارج شد، در سال 1376 با فریب و نیرنگ به عراق آورده شد و این برخلاف میل باطنی وی و پدر ومادرش بود، در این رابطه پدر و مادرش را سران سازمان تحت فشار گذاشته بودند که با وعده های دروغین او را به کمپ اشرف بیاورند!
مرجان دختر جوان و شادابی بود و بعلت اینکه از کودکی در کمپ بزرگ شده بود، به آموزش یکسری امور فنی پرداخته و مسلط به کارهای فنی و تاسیساتی بود. اوبعد از جنگ نیروهای ائتلاف با عراق و در فاصله سالهای ۸۳ الی ۸۴ به ستاد تبلیغات سازمان منتقل شده و در آنجا مشغول به همین امور بود!
مرجان سعی می کرد برای کارش تلاش کند و محیط را تحمل کند ولی مستمر مورد انتقاد بود… و سرانجام… آنقدر او را در جلسات مورد اذیت و آزار و تحقیر وتهمت قرار دادند که و حدودا ۳۰ سال سن داشت خودکشی نموده و برای رهایی از آن سرزنش ها و زندگی نکبت بار در تشکیلات رجوی به زندگی اش پایان داد!
مراسم دفن مرجان که تنها پدر و مادرش اشک ریزان در آن شرکت کرده بودند! بصورت مخفیانه انجام شد و تا مدت ها مرگش را از دوستانش مخفی نگاه می داشتند و پس از چندین ماه به دوستانش و سایرزنان در کمپ اعلام کردند که او در اثر سکته قلبی درگذشته است!
درحالیکه او نیز متاسفانه نتوانست خود را از تشکیلات رجوی رها کند، و در طی سال ها همخوانی با آن تشکیلات فرقه ای پیدا نکرده بود و همواره یکی از منتقدین آنها بود و متاسفانه، سرانجام صورت دردناکی به زندگیش پایان داد! نقل قول های مستقیمی از خانم هایی که از تشکیلات جدا شدند در باره زنده یاد مرجان اکبری آمده است:
خانم بتول سلطانی:
در مقطعی مرجان اکبری سیانور مسئول اش را دزدید و با آن خودکشی کرد از آن به بعد سازمان اقدام به جمع آوری سیانورها کرد. خودکشی مرجان را هم بیماری قلبی عنوان کردند. اما در سطح شورای رهبری خبر درست را اعلام کردند و گفتند سیانور مسئول اش را دزدیده و با آن خودکشی کرده است. برای همین، اقدام به جمع کردن سیانورها کردند!
واقعیت این است که سیانوردر سازمان از نگهداری و حفاظت بالایی برخوردار بود و به دست آوردن قرص سیانور به راحتی ممکن نبود، چه بسا که عمدا و با دستور تشکیلات، این قرص در معرض دسترسی زنده یاد مرجان اکبری قرار گرفته بود!
خانم زهراسادات میرباقری:
سازمان دختر بیگناه ۲۶ ساله ای به نام مرجان اکبری (با نام مستعار فائزه) را به مرگ کشاند! اینکار در اثر شکنجه های دستگاه سرکوب و خفقان فرقه (با مسئولیت فهمیه اروانی و مشورت فائزه محبت کار، که مسئول تشکیلات سازمان بود و با نظارت مژگان پارسایی بعنوان جانشین مسعود رجوی در اشرف) انجام گرفت!
اگر این دختر بیگناه کشته شد و اکنون نیست که سخن بگوید!، باید به مسعود رجوی و بویژه مریم قجرعضدانلو که به دروغ منادی آزادی زنان است گفت: مرجان اکبری به کدامین گناه کشته شد؟!!!
اگر مرجان اکبری اکنون در زیر خاک های سرد مزار اشرف خفته است، ولی من شاهد وی هستم و در هر دادگاهی آماده شهادت می باشم که مرجان چگونه و چرا مرگ را در آغوش کشید؟
گاهی هم آغوشی با” مرگ”، که آخرین انتخاب برای یک انسان زنده است، ساده ترین انتخاب شده و فریاد اعتراضی است که به دیگران این پیام را می دهد که:
من تسلیم دیکتاتور ها نشدم! تن به خواسته های آنان ندادم! فریاد اعتراضم را بشنوید و به آیندگان بگوئید که مرجان چرا کشته شد و مسببان اصلی این مرگ چه کسانی بودند؟؟؟
فرید

خروج از نسخه موبایل