یوسفم از چه برون آی، خریدارت منم
روز و شب گریان و نالان، کنج بازارت منم
سلام پسرم
محمد زارع زاده بغدادآبادی
گرچه بین من و تو فاصله هاست اما این فاصله ها یادت را از دل نبرده و نمی برد.
محمد عزیزم نگاهی به عکس مادر پیر و چشم براهت بیانداز ببین که هنوز نور امید دیدار تو درچشمان بی فروغم سوسو میزند…
محمد عزیزم نامه ای از تو و یا تماسی همچون پیراهن یوسف برای یعقوب است می دانم که تو هم مثل من دلت برای مادر پیرت تنگ شده، پس ازاین چاه بیرون بیا که من خریدار و چشم براهت هستم.
فرزندم، مگذار من همچو پدرت در اتش فراقت بسوزم و بی انکه تو را در آغوش بگیرم راهی سفر آخرت شوم.
واین را بدان عزیزم که:
گر که روزی تو بیایی بر سر بالینم
کفنم چاک دهم، زندگی از سرگیرم
مادر چشم انتظارت
عصمت دهقانی