من تازه از دفتر انجمن نیرویی ترکیه به عراق بازگشته بودم و در قسمت توپخانه که فرماندهی آن به عهده محسن سیاهکلا (صمد) بود سازماندهی شدم. بعد از وارد شدن، آموزشهای خاص آن قسمت شروع شد و من آموزش توپهای 122 و 130 میلیمتری را آغاز نمودم تا اینکه به ما دستور داده شد که قرار است عملیاتی به مناسبت سی خرداد داشته باشیم و به همین خاطر باید به منطقه زرباطیه عراق یعنی نزدیک مرز ایران که شهر مرزی آن مهران بود برویم. از یک ماه قبل آماده سازی توپها برای عملیات آغاز شد هر چقدر که زمان می گذشت کار ما سنگین تر می شد. وقتی می گویم سنگین تر می شد نه از موضع کار و مسئولیت و آماده سازی توپها بلکه برای آماده کردن گلوله های توپ و تمیز کردنشان می گذشت. چون در کل واحد مردان دو قبضه توپ 130 میلی متری و زنان هم دو قبضه توپ 122 میلی متری هوتیزر داشتیم و فکر می کردیم که قرار است واحد توپخانه شاخ غول را بشکند. ولی ما خبری از حمایت ارتش عراق در جریان عملیات نداشتیم. تا اینکه تعدادی از افراد به اشرف بازگشته تا در توجیه عملیات توسط رجوی آگاه شده و در جریان عملیات قرار بگیرند تمام حرف رجوی این بود که زنان برای اولین بار با توپخانه در عملیات شرکت می کنند و انبوهی تعریف و تمجید که این زنان در توپخانه می توانند سرنوشت جنگ را عوض کنند و اراجیفی از این مدل.
تا اینکه صبح خبر دادند که شهر مهران تصرف شده است ما که از شب قبل بعد از چند شلیک کاری نداشتیم این پیروزی را مرهون آتش باری ارتش صدام می دانستیم ولی بعد از پایان جنگ و عقب نشینی از شهر مهران، رجوی چنان از آتش توپخانه تعریف می کرد و از زنان تعریف می کرد که انگار تمام عملیات به چند شلیک آنان بسته بوده است و در آنجا مشخص شد که در تمام عملیات های سازمان، این ارتش صدام است که کمک کار نیروهای سازمان بوده و اگر آنها نباشند نیروهای فرقه تروریستی رجوی گامی به جلو نمی توانند بردارند این مسئله در مورد عملیات مرصاد هم صادق بود چون در نشست توجیه عملیات عملاً رجوی گفته بود که نیروهای سازمان توسط نیروی هوایی عراق مورد حمایت قرار خواهند گرفت و محلهایی که نیروهای سازمان با مشکل مواجه شوند نیروهای هوایی عراق با بمباران راه را باز خواهد کرد و دیدیم که وقتی آنان در عملیات شرکت نکردند چگونه نیروهای فرقه رجوی شکست خورده و دست از پا درازتر به عراق بازگشتند.
در یک کلام می توان گفت که عملیات چلچراغ دقیقاً با حمایت ارتش عراق موفق شد که شهر مهران را تصرف کند.
اکنون که به سرفصل این عملیات رسیدیم متوجه می شویم که ارتش کاغذی رجوی ببر پوشالی بود که توسط ارتش صدام باد می شد و رجوی توهم زده هم فکر می کرد که انگار خبری است ولی دیدیم که بعد از شکست در عملیات مرصاد دیگر نتوانست کمر راست کند و در نهایت در اوج خفت و خواری به آلبانی دیپورت شد تا به حیات خفیف و خائنانه خود ادامه دهد.
هادی شبانی