عملیات فروغ جاویدان از 3 تا 5 مرداد 67 به وقوع پیوست و در حقیقت تاریخ تولید و انقضاء و ظرفیت عملیاتی مجاهدین درتمامیت شان با پشتوانه صدام صرفأ 3 روز بود وماکزیمم پیشروی وحرکت هم 150 کیلومتر آنهم درشرایطی که تا عمق 150 کیلومتری مرزغربی ایران خالی از نیروها شده بود.
1- دررأس یعنی فرماندهی ارشد وتصمیم گیرنده: دیدگاه اصلا چشم اندازپیروزی نبود وصرفأ فرار از بحث وجه المصالحه شدن وقفل وزائده جنگ ایران وعراق شدن بود.
2- عده ای ساده لوح وفاقد ذره ای علم نظامی وحتی عقلانی صرفأ به دستورات تشکیلاتی عمل میکردند ومردن و زنده ماندن و یا هرگونه چشم اندازی از مغز آنها تحلیل نشده بود.
3- طیف سوم اما آنهایی بودند که ذره ای ایمان به پیروزی و چشم اندازی در خصوص موفقیت ارتش رجوی نداشتند و شرکت درعملیات فروغ اجباری و جبری بود که به آنها تحمیل شده بود.
شخصأ مدت کوتاهی بعد از عملیات فروغ به اسارتگاه اشرف رفته و به عنوان یک دیدگاه بیرونی که در نگاه اول واقعیت های درون مجاهدین را به روشنی زیر ذره بین گذاشته واقعیت را بشرح زیر دیدم:
حدودأ 2هزار نفر مجروح ودست و پا شکسته و بستری و ایزوله شده (نیروی فشل). حدودأ درهریگان ومقری تعدادی پاسیو ومسئله دار وتمارض کننده درآسایشگاه (خوابگاه اجباری) وتعداد کمی کف وسوت زن های همیشگی هم باقی مانده بودند.
رجوی دراین شرایط اولین کاری که کرد باصدام وارد معامله جدید خرید اسرای جنگی ایران که درزندان های عراق بودند شد وحدودأ دو هزار اسیر را ازصدام گرفت وبه اشرف وارد کرد وبلافاصله نشستی عمومی گذاشت تا به نیروهای وارفته وپاسیو ومسئله دار بگوید دوباره اوضاع به همان شرایط قبل از عملیات وترمیم نیرو و استعداد برگشته است.
فضای جدید بعد از عملیات فروغ در اشرف به وجود آمدن و ظهور دو واژه بنام های پاسیویزم و مسئله داری است.
تا آن موقع به دلیل وجود عملیات های زیاد وفضای فعال عملیاتی کسی به آن مرحله نرسیده بود. اما بعد از فروغ در مناسبات موجود در اشرف این دو واژه تولید شدند.
عده ای متناقض ازاین بودند چرا تعداد زیادی مجاهد خلق درآسایشگاه (خوابگاه) درحال استراحت وخواب هستند. درجواب فرماندهان به آنها می گفتند اینها پاسیو هستند.
جدید الورود های اردوگاه و مرزها که تازه وارد بودند از داخل پاسیویزم را هضم نمی کردند. سئوال می کردند ومسئولین نیز در جواب می گفتند این یک نوع مریضی است که پروسه خاص خود را دارد.
سپس کلمه مسئله داری سئوال ذهنی همان طیف شد (بدنه) در جواب از بالا مسئله داری هم نوعی مریضی تشکیلاتی و ویروس قلمداد شد که فی الواقع طیف ساده لوح آنرا پذیرفت.
درحقیقت در رده های بالا رجوی با عده ای ازکادرهای ارشد درگیر بود وحتی سلاح هم برای هم کشیده بودند ودر بدنه اینگونه براحتی سرهمه را شیره مالید.
درحقیقت از آن تاریخ به بعد قرارگاه اشرف به اسارتگاه اشرف معروف شد و اکنون هم همان ساده لوحان درگروگان رجوی مانده واشرف ساختگی آلبانی هم ادامه همان بدبختی آنهاست.