در روز های اخیر تصاویر پیکر بی جان محمد طاها اقدامی کودک چهار ساله اهوازی که روز شنبه برای تماشای رژه نیرو های مسلح آمده بود و از سوی تروریست های گروه جدایی طلب عرب الاحوازیه به رگبار گلوله بسته شد، در شبکه های مجازی و رسانه ها بارها بازنشر داده شده است. صحبت های پدر دردمند این کودک بارها دیده و شنیده شد و حس همدردی مخاطبان را برانگیخت.
اما در بیست مهر سال 1360 پس از حادثه تروریستی به آتش کشیدن یک اتوبوس مسافربری در شیراز توسط تروریست های مجاهدین خلق و زنده زنده سوختن لیلا نوربخش، دختر دو ساله ای که به مناسبت عید غدیر به همراه خانواده اش به زیارت حرم شاهچراغ می رفت، طبیعتا خبر حادثه بعد خبری گسترده امروزی را نیافت. شاید تا امروز هم ایرانی های زیادی نام لیلا نور بخش را نشنیده باشند و یا فاطمه سادات طالقانی سه ساله را نشناسند که تروریست های مجاهدین خلق به جرم فرزند پدر و مادری انقلابی بودن، او را که در کانکس جهاد سازندگی خواب بود، در شهر ماهشهر به آتش کشیدند و از جسد او چیزی جز استخوان جمجمه و پا باقی نماند.
آنچه بدیهی است این است که تروریسم در هر زمان و مکان پدیده ای منفور و زشت است و اینکه تروریست ها ادعای آزادی خلق ایران، عرب یا بلوچ داشته باشند، در ماهیت و ذات آن ها تفاوتی نمی کند. مشی خشونت آمیز و به ویژه حملات کور که شهروندان عادی، زنان و کودکان را هدف قرار می دهد همواره محکوم است. درحالی که گروه الاحوازیه وقیحانه مسئولیت حمله را می پذیرد، رسانه های مجاهدین خلق به سادگی از کنار این خبر می گذرند و مریم رجوی که همواره برای به وقع پیوستن زلزله ای حتی بدون تلفات جانی در ایران، پیام تسلیت می دهد، پس از کشته شدن 23 تن از هموطنانش به دست تروریست های جدایی طلب، نه تنها پیام تسلیت نمی هد بلکه با سکوت معنادار در این مورد، درست در همان روز به کنفرانس ویدئویی در نیوریورک و وعده های رودی جیولیانی دل خوش می کند.
فیلم حادثه تروریستی به آتش کشیدن یک اتوبوس مسافربری در شیراز توسط تروریست های مجاهدین خلق که درآن لیلا نوربخش زنده سوخت:
در دنیای امروز قدرت های جهانی با استاندارد های دوگانه تروریست ها را به دو دسته خوب و بد تقسیم کرده اند. در ژوئن سال 2009 اندیشکده ای به نام موسسه بروکینگز در آمریکا در گزارشی با عنوان «کدام راه به سوی پرشیا؟» اذعان کرد که احتمال به راه انداختن انقلاب مخملی در ایران یا به پاخواستن مردم ایران برای تغییر حکومت وجود ندارد و حمایت از گروه های اپوزیسیون و جدای طلب ایرانی را به عنوان راهکار مناسب برای تغییر رژیم در ایران توصیه کرد و تاکید کرد که این گروه ها تمایل خود به دریافت کمک های آمریکا را نشان داده اند. اگرچه در این گزارش از گروه جدایی طلب خاصی نام برده نشد و تنها به نام بردن از اقوام ایرانی چون «کرد، بلوچ، عرب و غیره » به عنوان”اقوام ناراضی” یاد شد اما از سازمان مجاهدین خلق ایران به عنوان گروه مخالفی نام برده شد که «آمریکا می تواند به همان ترتیبی که صدام حسین آن ها را مسلح کرد و برای اقدام به حملات تروریستی علیه ایران از آن ها استفاده کرد، به هزاران عضو آن کمک کند تا جنگ شهری و شورش در ایران به راه اندازند.»
پس از انتشار این گزارش رسمی و حتی پیش از آن نیز، بار ها اخباری منتشر شد مبنی بر کمک های آمریکا و دولت های دست نشانده اش در منطقه چون عربستان سعودی به گروه های مخالف و جدایی طلب ایرانی. مهم ترین آن ها، گزارش سیمور هرش در نیویورکر با عنوان «مردان ما در ایران» بود که افشا می کرد برخی از عوامل مجاهدین خلق در صحرای نوادا از ارتش آمریکا آموزش نظامی و اطلاعاتی دیده اند.
مسلما وجه اشتراکات گروه های جدایی طلبی مثل الاحوازیه و مجاهدین خلق فراوان است که دولت های غربی و سعودی هردو را مناسب سرمایه گذاری های نظامی و سیاسی می بینند. مهم ترین نکته درباره این گروه های خشونت طلب این است که هدف را توجیه کننده وسیله می دانند و برای رسیدن به هدف نه تنها حاضر به استفاده از هر ابزار و مساعدتی هستند بلکه حتی حاضر به تغییر ایدئولوژی و خط فکری خود هستند. چنانچه به روشنی مبینیم که مجاهدین خلق از گروهی اساسا اسلامی و ضدامپریالیست که دولت شاه را متهم به جیره خواری امپریالیسم می کرد و حتی اقدام به قتل افراد آمریکایی در ایران می کرد، تبدیل می شود به گروهی با هدف تاسیس حکومتی سکولار در ایران که بیشترین فعالیت امروزش جلب حمایت غربی ها به ویژه امریکا است و برای رسیدن به این هدف هزینه های هنگفتی می پردازد.
مجاهدین خلق و الاحوازیه در زمره گروه های افراطی شمرده می شوند. سازوکار عضو گیری و تربیت نیروی آن ها مشابه سیستم های افراطی و فرقه ای ست که افراد را متقاعد می کند دست به عملیات های انتحاری بزنند و ریختن خون زنان و کودکان و غیر نظامیان برای آن ها عملی والا و پسندیده جلوه می کند. چگونگی کارکرد چنین گروه های تروریستی در کتاب ها و مقالاتی که درباره فرقه های مخرب تالیف شده اند، به تفصیل شرح داده شده است و در این مقال نمی گنجد.
با این حال، شایسته است که در چنین روزهایی که دل مردم ایران دردمند از حوادث تروریستی و ریختن خون هموطنان خردسال و سربازان بی دفاعی است که با خشاب های خالی اسلحه ها را برای رژه حمل می کردند، یاد آوری شود که مجاهدین خلق از پیشگامان دست به سلاح بردن علیه هموطنان خود بودند. کودک کشی در سوابق مجاهدین خلق یکی از چندین حرکت تروریستی است که آن ها انجام دادند. جامعه جهانی و نهادهای حقوق بشری باید اگاه باشند که سازوکاری که فرقه ای عمل می کند همواره پتانسیل ارتکاب به خشونت را دارد چه در ایران باشد چه در عراق و چه در قلب اروپا، آلبانی.
مزدا پارسی