دستکم ده سال پیشتر غلامعلی میرزایی آنزمان که یگانه فرزندش درمقابل اشرف مضمحل شده برای درآغوش کشیدن پدرمتحصن شده بود و پدر را مهربانانه فریاد میکرد ولیکن فریادرسی نبود، می توانست از شر رجویها خلاصی یافته و به آغوش خانواده بازگردد.
در آغازین بهمن ماه 1387 دقیقا ده سال پیش درراستای استقرارخانواده های دردمند وچشم انتظار و فراهم نمودن الزامات رهایی اسرای گرفتار از فرقه بدنام رجوی، همراه خانواده ها شدم.
برای آشنایی ومعارفه با خانواده ها درهتلی درتهران به ملاقاتشان رفتم.
خانم میرزایی همسرغلامعلی میرزایی به اتفاق یگانه فرزند پسرش که برای خودش مردی شده بود، در شمار خانواده های اعزامی به عراق ناامن وزندان اشرف بودند.
خانم میرزایی به اتفاق پسر در ملاقات جداگانه با تالم و درد جانکاه برایم گفتند:” همسرم همان ابتدای شروع جنگ لعنتی اسیر صدامیان شدند ومن ماندم با یک نوزاد وهزاران مشکل معیشتی دیگر که البته درنبود همسرم، مشکل روحی و روانی و عاطفی در صدر سایرمشکلات بود. ولی الان خیلی خوشحالم که با شما عازم عراق هستم شاید که بتوانم به لطف خدا به دیدار همسر که 27 سال دوربودم موفق شوم. خاصه اینکه فرزندم بتواند پدرش را که هیچ تصویری ازایشان ندارد ببیند ودرآغوش بفشارد. توام با گریه…”
فردایش درترانزیت فرودگاه امام در واپسین لحظات خروج از چک و بازرسی دیدم خانم میرزایی بسیار پریشان خاطر و گریان بسویم می آیند. وقتی علت را جویا شدم با صدایی لرزان و بشدت ناراحت ونگران گفتند:” به تاریخ انقضاء پاسپورتم توجه نکردم انگاری برایم دردسر ساز شده است ولی آقای پوراحمد اشکالی ندارد 27 سال به دنبال همسرم با چشمان گریان صبرکردم این دورهم با توکل وتوسل به خدا صبرخواهم کرد ولی پسرم را سپردم به شما که ازنگاه مهربانانه خود دریغ نکنید. بعد ببینیم که امرملاقات صورت میگیرد یا خیرو هرچه خدا بخواهد همان میشود…”
عکس خاطره انگیز فرزند غلامعلی میرزایی عضو رهایی یافته از چنگال رجوی
خانواده های چشم انتظار به اتفاق فرزند غلامعلی میرزایی با قلبی مالامال ازعشق به دیدارعزیزانشان متعاقب زیارت مرقد متبرک امامین درکاظمین درتاریخ 18/11/1387 به جانب اسارتگاه اشرف روان شدند شاید که بتوانند با همت وپشتکار و کارزارسهمگین خودعلیه یک فرقه مخرب وکنترل ذهن! بتوانند درپس خاکریز و سیم خاردار و سایر موانع فیزیکی وذهنی وعینی بسیار، به تنها هدف خود یعنی دیداربا اسرای عزیزخود برسند.
رجویها متعاقب اطلاع از حضور شماری از خانواده ها در مقابل اسارتگاه اشرف، به وحشت افتادند وسراسیمه به امریکاییهای حاضر در ورودی کمپ اشرف متوسل شدند تا مانع حضورواجتماع خانواده ها که هیچ هدفی جزدرآغوش کشیدن عزیزانشان نداشتند، بشوند وآنان را با سرکوب وایجاد رعب و وحشت بترسانند شاید که موجب عقب نشینی شان بشوند ولیکن هیهات هیهات………
درادامه خانواده های پر شورومقاوم که با آنان درارتباط بودم گامی ازخواسته های بحق ومشروع خود کوتاه نیامدند وبالاخره بعدازساعاتی مقاومت سخت، شماری ازآنان توانستند برای انجام ملاقات با دلبندشان به داخل اسارتگاه اشرف ورود بکنند که شامل خانواده های حمید حاجی پور، مجید زند، گودرزی و دو خانواده دیگر بنام مرادی که تشابه اسمی داشتند.
تعدادی دیگرازخانواده ها امکان ملاقات نیافتند و رجویها به دروغ ازقول اسرای گرفتار و اغفال شده پیام آوردند که داوطلبانه قصد ملاقات با خانواده هایشان را ندارند ومتاسفانه اسم غلامعلی میرزایی هم اعلام شد که نمی خواهد با فرزندش ملاقات کند!
عجبا عجبا روزگار را باش که ده سال بعد آقای غلامعلی میرزایی به میمنت و مبارکی از شر رجویها رها میشود واعلام میکند که هیچگاه خبرنداشته که فرزندش درتاریخ یادشده به عراق واشرف آمده باشد وبدین صورت دروغ بزرگ رجویها آشکار میشود.
دیگر بار رهایی غلامعلی میرزایی مبارک باشد و آرزومندم که ایشان بتواند درکنار همسر و فرزند روزگار خوشی را داشته باشد.
پوراحمد