بزودی”چهارشنبه سوری” با همه زیبایی هایش فرا خواهد رسید و مثل همیشه نگاه های زیادی به آن دوخته شده است. این جشن در فرهنگ ایران و ایرانی، نماد روشنایی، امید و دوستی است. هنگامی که”برگریزان” در واپسین روزهای”رنگین برگِ آذر” به فراز طولانی ترین شب سال می رسد تا در پیوند با سردترین ماه، تیر تاریکی و سرما را بر آخرین امید مردم این سرزمین پهناور بکوبد، آتش”یلدا” با سرخ ترین میوه های رنگین پاییزی و لبخند پرمهر مادربزرگ، درهم می آمیزد و بذر امید را شکوفا می کند. بذری که از فراز و نشیب چله های دی و بهمن می گذرد، چارچار را با آتش افروخته در”سده” طی می نماید، و آنگاه”اسپند” را با شور پرمهر”سپندارمزگان” بر شرارت دیو سپید زمستان”دود” می کند تا به جوانه های بهار، سلامی دوباره نماید. در چنین روزهایی است که به”میمنتِ” این گذار سخت و پررنج،”سورِ آتش” در واپسین شامگاه سه شنبه سال برمی افروزد تا شکرانه ای بر رحمت های پی در پی ایزد منان باشد!. چهارشنبه سوری نماد این امیدهای پابرجا مانده در تاریکی و سردی است. نمادی از یکرنگی و مهربانی ملتی بزرگ و تسلیم ناپذیر که هرگز روشنای آگاهی و گرمای عشق را فراموش نمی کنند. بی شک چیزی زیباتر از لبخند شوق کودکان و نوجوانان در شبی پرشور (که دست در دست هم، اتحاد و اشتیاق رسیدن به بهاری دیگر را، در گذر از گرما و روشنا تجربه می کنند) نیست!. شبی که بی تردید بیگانگان از آن در نفرت و انزجار اند، چون از هرآنچه مردم ایران را در شادی و همبستگی نگه دارد در کینه اند، و هرچند به ظاهر خود را با آن همراه کنند، نیت شوم دیگری دارند که در ادامه بدان اشاره می کنم.
در این سالیان، آتش افروزان جنگ و ویرانی، ساکت ننشسته اند، آنان با تمام قوا در تلاش بوده اند که این روز را از مسیر درست خود منحرف، و ماهیت و محتوای آنرا بکلی با اهداف خیانتکارانه و قدرت طلبانه خود و بیگانگان همسو کنند. در رأس چنین جریاناتی می توان از مجاهدین خلق نام برد که طی دو دهه گذشته بیشترین تلاش را در جهت منافع قدرت طلبانه خود برای نابودی این فرهنگ باستانی بکار برده اند. و اساساً توجه مسعود رجوی به مراسم هایی چون”مهرگان – چهارشنبه سوری – نوروز و سیزده بدر” تنها یک استفاده ابزاری برای پیشبرد اغراض سیاسی بوده است نه ارزش دادن به یک برنامه ی فرهنگی و تاریخی!. تا قبل از 1374 مطلقاً رسمی از چهارشنبه سوری در تشکل مجاهدین مشاهده نمی شد و تنها مدتی پس از خروج مریم رجوی از عراق به اروپا این مراسم نقش ویژه ای در این مناسبات پیدا کرد، آنهم نه بخاطر اهمیت دادن به اینگونه برنامه ها، که به دلیل حضور مریم رجوی در فرانسه و آغاز نوع دیگری از عوامفریبی توسط وی بود. همچنانکه جشن مهرگان هم در قاموس مجاهدین جایی نداشت اما از اواسط دهه 70 رنگ و بوی دیگری پیدا کرد که شرح آن خارج از بحث است.
با انتقال مریم رجوی به اروپا، برگزاری مراسم چهارشنبه سوری رنگ و لعاب دیگری گرفت و در قرارگاههای مجاهدین این آیین جلوه گر و گام به گام گسترده تر گردید. اینکار با دو هدف انجام می گرفت: نخست تبلیغات گسترده تلویزیونی برای اثرگذاری روی جوانانی که در داخل ایران به چهارشنبه سوری علاقه بیشتری نسبت به گذشته از خود نشان می دادند، دوم برای عوامفریبی در اروپا و جذب ایرانیان خارج کشور و کسب کمکهای مالی گسترده و پولشویی بیشتر از طریق آنان، که خود موضوع جداگانه ای است. در این دوران، شاهد انواع بیانیه و فراخوان برای برگزاری مراسم چهارشنبه سوری در رسانه های مجاهدین بودیم که جوانان را ترغیب به برافروختن آتش و برپایی جشن می کردند و کمتر سخنی از خشونت به میان می آمد و سمت و سوی کلی آن، جذب جوانان به ارتش به اصطلاح آزادیبخش بود. این تبلیغات تا ساقط شدن صدام ادامه داشت. پس از سقوط بغداد و خلع سلاح مجاهدین، تاکتیک مریم رجوی تغییر کرد و تبلیغات آنان برای چهارشنبه سوری سیر خشونت افزایی در جامعه داشت و با هدف برپایی آشوب و به آتش کشیدن شهرها انجام می گرفت. این موضوع سال به سال شدت بیشتری گرفت و اگر به تبلیغات مجاهدین طی چندسال گذشته نگاهی بیندازیم، سراسر آن رهنمود برای بمبگذاری، پرتاب نارنجک به سمت خودروها، ایجاد آتشسوزی، انهدام ساختمان ها، و نهایتاً ترور نیروهای انتظامی و پلیس بوده است. اقداماتی که هرکدام در کشورهای اروپایی به عنوان آشوبگری و وحشت افکنی (ترور) تلقی می شود و مجازات های سنگین در پی دارد. اما همانطور که مشاهده می کنید، مریم رجوی در اروپا بدون ترس از محاکمه براحتی فعالیت های خود را ادامه می دهد و کسی هم مزاحم او نیست. چون بخوبی می داند که دم زدن سیاستمداران غربی از حقوق بشر، صرفاً شعارهایی برای تحمیق مردم است نه مبحثی اخلاقی و انسانی. در همین راستا، امسال نیز بلافاصله پس از فارغ شدن از نمایش های خیابانی بهمن ماه، فراخوان مریم رجوی برای انجام اقدامات خشونت آمیز و تروریستی در ایران صادر شد که طبعاً به دنبال آن مجموعه آموزشهای مختلف تلویزیونی و اینترنتی هم کلید خورد که مردم را تشویق به فعالیت های خطرناک می کرد.
در سالهای اخیر، مردم ایران شاهد حوادث بشدت غمناک و فاجعه آمیز بر اثر انفجار ترقه های غیراستاندارد بودند که این مراسم پایانی سال را به عزاداری خانواده ها مبدل می کرد. طی همین سالیان، دهها کودک قربانی تغییر ماهیت این مراسم فرهنگی و تاریخی شدند و این رخدادهای تلخ، گریبان زنان باردار و افراد کهنسال را هم گرفت و کمتر شهری بود که به حادثه ای خونین گرفتار نشده باشد. بسیاری از خانواده ها در اثر سوء رفتار جوانان و سودجویی افراد خلافکار نتوانستند شادی نوروز را به کام خود شیرین کنند و از چند روز پیش از آن دچار غم و اندوه و عزاداری شدند. این رخدادها، نتیجه ای جز ورود پلیس به ماجرا و برخورد با خاطیان نداشت و برآیند این حوادث خونین و برخوردهای پیشگیرانه نیروهای انتظامی، تنها و تنها کدورت هرچه بیشتر و تلخی ایام شادمانی بود. در عوض کسانی به جشن و سرور نشستند که جز نابودی ایران و کشتار مردم به چیزی نمی اندیشند.
خوشبختانه با توجه به آنچه در سالیان گذشته رخ داد، جوانان گام به گام هوشیارتر شده اند و طبعاً دیگر کسی بازیچه سناریوهای هدایت شده از بیرون نخواهد بود، اما تهدید همچنان باقی است و هوشیاری هرچه بیشتر هموطنان و بخصوص جوانان را می طلبد که این مراسم را به ماهیت اصلی خود بازگردانند و اجازه سوء استفاده به کسانی ندهند که می خواهند با سلایق فردی یا اهداف مغرضانه سیاسی آنرا از یک”جشن ملی” به”عزای عمومی” تبدیل کنند.
می دانیم که در ماههای اخیر تمامی جریانات و گروهچه های وابسته به سرویس های جاسوسی بیگانه دست به دست هم داده بودند که سال نوی میلادی را در ایران جشن بگیرند و در این راستا از هیچ اقدام خودفروشانه ای فروگذار نکردند. آنها قصد داشتند آتش جنگ را از آمریکا به درون ایران بکشانند و به خیال واهی، شعله جنگ و ترور را با کمک اربابان نشسته در”تلاویو – ریاض – نیویورک” در این سرزمین برافروزند. آنچه در بهمن ماه گذشت، جز شکست نصیب آنان نکرد و ناچار رو به قبله گاه واشنگتن آوردند تا بلکه در 8 مارس، به دریوزگی هیزم جنگ بنشینند و دست به دامان چند نماینده کنگره شوند. با این امید، زردپوشان مجاهد با لشگر اجاره ای چند ده نفره به استقبال”شیلا جکسون و لیندا چاوز” لابی های آمریکایی شان شتافتند. و مریم رجوی هم در پیامی ویدیویی، مثل همیشه روز زن را به سخره گرفت و با وقاحت آنان را به مبارزه با حجاب اجباری تشویق نمود بدون اینکه اشاره ای به وضعیت زنان مجاهد داشته باشد که حتی یک درصد زنان در ایران از آزادی پوشش برخوردار نبوده اند. زنانی که یا باید در حرمسرای مسعود تن به کنیزی می دادند و یا با عقیم کردن خویش، غل و زنجیر مریم را به پای خود می بستند.
در هرصورت، باز هم این حرکت به جایی نرسید و شعله شمعی هم بر کف دست گدایی خائنان افروخته نشد. اما آتش این فتنه دامان مریم را خواهد گرفت و مردم باز هم داغ رسیدن به ایران را بر دل مریم خواهند نهاد. داغ برآمده از تب قدرت پرستی که وجودش را سوزانیده، و با وجود گورخوابی شوهرش مسعود، همچنان تصاویر جوانی او را در تظاهرات ها بر دست می چرخاند که شاید اندکی از سوز درونی را کاهش دهد. سوزی دردناک که همه روزه می توان از بغض و کینه مریم رجوی حین دریوزگی”تشدید تحریم” علیه ملت ایران (از کاخ سفید) مشاهده نمود!. هوشیار باشیم که این شکست خوردگان، در نقاب عشق به چهارشنبه سوری، مستمر در پی انتقال آتش (جنگ) بیگانگان به خانه مان هستند!. آتش کین و خشونت را به خودشان بازگردانیم و چهارشنبه سوری را آنگونه که شایسته ملتی کهن است پاس بداریم!
حامد صرافپور