قسمتی از مصاحبه با خانم زلیخا پرورش خواهر فریدون پرورش (متولد 1344 تهران – اسیر در فرقه رجوی در آلبانی)
من زلیخا پرورش خواهر فریدون پرورش هستم. برادرم زود ازدواج کرده و دارای دو فرزند دختر بود که به خدمت سربازی اعزام شد. یک ماه از اضافه خدمت سربازی زمان جنگ ایشان مانده بود که به اسارت نیروهای عراقی درآمد. دو سال بعد از اسارت ایشان نامه ای به دست ما رسید که نوشته بود:”من حالم خوب است و حرم امام حسین را هم زیارت کرده ام.” از آن زمان ما فهمیدیم که برادرم در سلامت می باشد.
سال ها بعد فریدون با همسرش تماس تلفنی می گیرد و می گوید:”به برادر بزرگم ابوالفضل بگویید به ترکیه بیاید تا با هم ملاقات کنیم.” برادرم نتوانست به ترکیه برود.
فریدون در تماس تلفنی بعدی از همسرش خواست تا با بچه هایش پیش او برود. همسرش با اطلاعاتی که از نحوه فعالیت مجاهدین خلق بدست آورده بود از رفتن خودداری کرد. هنگام آزادی اسرا، چشم انتظار آمدن برادرم بودیم ولی او جزء اسرای بازگشتی نبود. در سال 1381 برای اولین بار برادرم را در تلویزیون مجاهدین خلق دیدیم. چون برادرم نوازنده ی آکاردئون و سازهای دیگر می باشد در برنامه های هنری سیمای سازمان او را می دیدیم.
سال 1382 برای دیدن فریدون به عراق رفتیم و تنها یک ملاقات ربع ساعتی با او داشتیم. پس از آن بارها برای دیدن فریدون به عراق رفتیم ولی مأموران فرقه مانع ملاقات ما شدند. تا زمانی که فرقه در اشرف بود برادرم را در برنامه های هنری سیمای سازمان می دیدیم. بعد از رفتن مجاهدین خلق از عراق دیگر هیچ خبری از برادرم نداریم. مادرم سال ها چشم انتظار برادرم بود و در فراقش ترانه ترکی می خواند و برای بازگشت فریدون نذرها می کرد. عاقبت مادرم در فراق فرزندش، چشم از جهان فروبست.
پیام خانم زلیخا پرورش به برادرش آقای فریدون پرورش:”فریدون عزیزم، ما تو را دوست داریم. برگرد بیا. ما از چشم انتظاری خسته شدیم. دوست داریم پیش ما باشی. دخترهایت ازدواج کرده اند و چهار تا نوه داری. نوه هایت مشتاق دیدن پدربزرگشان می باشند. شرایط زندگی برای شما در کنار خانواده در ایران فراهم می باشد. بازگرد و ما را از چشم انتظاری نجات بده.”