با فرا رسیدن سی خرداد سال 60 عملاٌ رجوی وارد فاز مسلحانه شد و دیگر ترور و کشتار را آغاز نمود چون وی تشنه قدرت بود و فکر می کرد که می تواند با ترور و انفجار انقلاب نوپای مردم ایران را از بین برده و خود صاحب آن شود.
در ادامه حرکت کینه توزانه علیه انقلاب دست به کشتار دیگری زد که آن هم انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در تهران بود که تعداد زیادی از مسئولین شهید شدند و رجوی فکر می کرد که با کشتن نفرات مسئول کشور انقلاب نوپای ایران به شکست خواهید انجامید. البته این خوابی بود که رجوی تروریست فکر می کرد می تواند تعبیر شود. البته این تمام کار و جنایت رجوی نبود این عملیات ها هم چنان ادامه داشت و رجوی که به فرانسه گریخته بود هر روز اطلاعیه صادر نموده و نوید پیروزی زود هنگام را می داد. ولی هر چقدر زمان می گذشت این نوید پیروزی طول می کشید تا اینکه دیگر مجبور شد به کشور عراق رفته و طلب سرنگونی را از صدام گدایی کند ولی این مسئله محقق نشد و ترورهای کور رجوی هم چنان ادامه داشت.
رجوی که سر مست از حمایت صدام برای سرنگونی بود ولی هر سال شاهد بودیم که طرفی نبسته تا اینکه حکومت صدام سرنگون شده و تمام پنبه هایی که رجوی برای سرنگونی ریسیده بود از بین رفت و اکنون نیاز به ارباب دیگری داشت تا به شغل همیشگی خود که همانا نوکری برای ارباب می باشد ادامه دهد و این بار نوکری و غلام حلقه بدوش آمریکا شد تا این بار طلب سرنگونی را از آنان نماید و در این راه به هر خیانت و خفتی بود خود را آلوده کرد تا حامیان غربی و شیوخ مرتجع عربی او را به حساب بیاروند ولی شاهد بودیم که رجوی سالیان شعار اشرف را می داد چگونه با سرافکندگی و خواری از عراق اخراج شده تا در کشور آلبانی به سرنگونی خیالی خود برسد.اگر اکنون بخواهیم وضعیت فرقه رجوی را دریک جمله بیان کنیم رجوی برای بیان اشتباهات خود گیر کرده است چون بهتر از هر کسی می داند که شعارهای پوشالی وی در مورد سرنگونی دروغی بیش نبوده است و اگر اکنون سرنگونی را در قلب آمریکا از جناح هار امپریالیسم طلب می کند چیز جدیدی نیست چون وی از همان فردای پیروزی انقلاب تمام اقداماتش در راستای ضربه زدن به انقلاب نوپای مردم ایران بوده است.
عبدالله افغان