برای هر انتخاب معمولا آزادی عمل در انتخاب کردن و انتخاب شدن ، شرایط انتخاب کننده یا انتخاب کنندگان ، معیار و ملاک های انتخاب ، شرایط احراز انتخاب شونده، فرآیند انتخاب، نظارت بر صحت انتخاب، مطابقت با قوانین و مقررات یا میثاقی ….ملحوظ نظر قرار می گیرند و اگر هر یک از شرایط فوق در انتخابی رعایت نگردد آن انتخاب فاقد مبنای علمی، کارشناسی ،قانونی و مشروعیت خواهد بود و از ارزش آن انتخاب به میزان عدول از اصول کاسته خواهد شد.
نخست سخنی در مورد انتخاب کننده :
میزان دقت نظر کارشناسی مسعود رجوی رئیس شورای ملی مقاومت را در تحلیل های گذشته اش در مقاطع مختلف مورد ارزیابی کارشناسی قرار دهیم تا میزان تحقق تحلیل های ایشان بر ما معلوم شود.
مسعود و سازمان به تبع ایشان پس از پیروزی انقلاب در صدد بودند تا در قوه مجریه ، سایر قوا و تمام نهادهای انقلاب اسلامی سیطره داشته باشند تا اهداف خویش را عملیاتی سازند اما او شیوه تعامل را درپیش نگرفت و خود و سازمان را تنها وارثان انقلاب می دانست و حتی حاضر به تعامل با دیگران هم نبود. پس از مایوس شدن از این رویکرد نوعی تعامل با بنی صدر را در پیش گرفت که به دلیل آشکار شدن مکنوناتش منجر به پیروزی نشد زیرا دیر هنگام به این نتیجه رسیده بود و رئیس جمهور به تنهایی نمی توانست از او و سایر اعضا در کابینه استفاده نماید و نخست وزیر باید پذیرای او می بود که چنین نشد و پس از مایوس شدن از به بازی گرفته شدن راهی دیگر در پیش گرفت و سعی کرد نظر رییس جمهور وقت و سایر نیروها و سازمانها را در مقابله با جمهوری اسلامی جلب نماید اگر چه بنی صدر با تحلیل های او قانع شد اما واقعیت نشان داد که تحلیل مسعود از شرایط برای جلب نظر مردم هیچ مبنای کارشناسانه ای نداشته و افرادی همچون ابراهیم یزدی و دیگران نابودی خودشان و بسته شدن فضای سیاسی را به او گوشزد کرده بودند.
سخن این است که فردی که برای رسیدن به اهداف خویش فاقد قدرت محاسباتی است و بسیاری از نیروهای خود و جامعه را به ورطه نابودی می کشد چگونه می تواند کشوری را اداره کند و به سر منزل مقصود برساند. قطعا در هر شرایط سخت دیگری توان تحلیل صحیح نداشته و آن کشور را با فروپاشی مواجه خواهد ساخت و کوبیدن بر طبل اشتباه همچنان تداوم دارد. از انقلاب ایدئولوژیک گرفته و ازدواج با مریم، رئیس شورا شدن خود او، مسئول سازمان شدن مریم و آغاز حمله به کشور با نیروهای سازمان با این تحلیل که نیروهای رژیم تحلیل رفته و انگیزه ای برای مقابله ندارند و مردم ناراضی از شرایط به آنان خواهند پیوست و کار رژیم را یکسره خواهد کرد که این تحلیل نیز هیچ مبنای کارشناسی نداشته و عملا به گل نشست وتمامی نیروهای شرکت کننده در حمله سازمان از بین رفتند و یکایک تحلیل هایش به دلیل عدم دریافت منطبق با واقع و ارزیابی درست برمبنای ورودی های نادرست به خروجی های نادرست مبدل شدند و سپس رئیس جمهور شدن مریم و مفقود الاثر بودن خودش و استمرار این خطاها.
روی دیگر سخن با انتخاب شده است! یعنی مریم، او نیز به تبعیت از مسعود در مقاطع مختلف: در هر تحریم ، هر اختلاف نظر در بین سران رژیم، هر خواسته و مطالبه صنفی ، اختلاف دید گاههای جناح مختلف ، اعتراض به نتیجه انتخابات و…. که در بسیاری از کشورهای دنیا از جمله کعبه آمال آنها مرسوم و متداول است، وعده ی سرنگونی رژیم را داده اند که هیچ یک از این وعده ها به دلیل نداشتن ورودی های صحیح و پردازش های غلط، درست از آب در نیامده اند حال باید پرسید چرا پیش بینی ها و تحلیل ها درصد تحققشان به صفر رسیده است؟ که نمایانگر ضعف تحلیل و خطای آشکار در تئوری و عمل سازمان است.
با چنین وضعیتی و با اثبات خطاهای مکرر و وعده های تحقق نیافته سازمان می توان امیدی به این بینش و استراتژی ها و تاکتیک ها برای پیشبرد اهدافی که برای خود آنان هم روشن نیست و هیچ برنامه مدونی به جز چند شعار کلیشه ای که تحقق همانها هم در مجموعه خودشان میسر نشده است چگونه می توانند حکومتی را به دست گرفته و اداره نمایند.
در زمانه ای که تخصص ها آنقدر پیچیده شده است که چندین دانش بین رشته ای باید دست به دست هم دهند تا بتوانند پاسخی برای حل مسائل بیابند مریم با کدام پیشینه و سابقه غیر از رشد بادکنکی در سازمان توان حل معادله های چند مجهولی حاکم بر دیپلماسی، اقتصاد، فرهنگ ….را داراست تا بتواند کشوری را اداره کند و اصولا تاکنون جز دریافت کمک از حامیانی که به واسطه دشمنی با جمهوری اسلامی در صدد آنند و با فروش اطلاعاتی که بارها به آن افتخار کرده اند هنر دیگری را به نمایش گذاشته است. قدر مسلم این نوع انتخاب که هم انتخاب کننده و هم انتخاب شونده فاقد صلاحیت علمی و کارشناسی برای انجام این امر هستند از یک سو و شرایط انتخاب و سایر مولفه ها را باید مورد بررسی قرار داد که می توان به عدم مقبولیت در بین اپوزیسیون خارج نشین اشاره نمود که مزید بر علت است زیرا سازمان اراده و توان زیر یک سقف جمع کردن اپوزیسیون خارج نشین را ندارد.
بیاییم در داخل اوضاع سازمان را بررسی کنیم چند درصد مردم ایران از سازمان ، شعارها و فرا خوانهایش تاکنون استقبال کرده اند به روشنی با بررسی وضعیت موجود سازمان بر مبنای واقعیت ها در نزد اپوزیسیون خارج نشین ک براندازها ودر افکار عمومی ایرانیان در داخل کشور میزان اقبال از آنان در می یابیم که سازمان جایگاهی تعیین کننده نه در گذشته داشته است نه اکنون دارای این جایگاه است و این فقدان مشروعیت پاشنه آشیل و چشم اسفندیار سازمان و اپوزیسیون خارج نشین است که هرچه می گذرد وبر بی اعتباری تحلیل هایش افزوده می شود در داخل خود سازمان نیز با ریزش نیرو مواجه گردیده است و نمی داند چه کند.
بنابراین سازمان در جمع اپوزیسیون خارج از کشور و افکار عمومی داخل کشور جایگاهی را نتوانسته بدست آورد. زیرا علاوه بر ضعف در تحلیل و دادن وعده های تحقق ناپذیر، متر و معیارهای مسعود معمولا جز برای خود او ساخته نشده اند و هیچ گروه و سازمان و اندیشه و تفکر دیگری را بر نمی تابند واین پاشنه آشیل دیگر سازمان است که امکان مرجعیت و مرکزیت و مشروعیت را از سازمان سلب نموده است.
حال اگر چنین فرد یا سازمانی در مسند چنین امر خطیری قرار گیرد این روا داری را نسبت به مخالفان خود خواهد داشت وظرفیت انسجام بخشی را داراست شایستگی های لازم را برای اداره یک کشور دارد.
به روشنی در می یابیم که کشورداری را با میتینگ و سخنرانی اشتباه گرفته اند آن هم سخنی که در غیاب دیگران می زنند و فرصتی برای پاسخ مخاطب او در آنجا موجود نیست.
و این است که در چنین شب تاری چگونه ره یابند کسانی که متابعت از مسعود را پذیرفته اند و خام خیال تر از آنان کسانی هستند که به آنان امید بندند که توان بیرون کشیدن گلیم خود را هم از آب ندارند.