وقتی 15 شهریور از راه می رسد رجوی ها در بوق و کرنا کرده و از تاسیس سازمان زیاد حرف می زنند و از بنیانگذاران حرف می زنند ولی هیچ وقت در رابطه با خیانتی که رجوی در مورد دستگیری آنان انجام داده حرف نمی زنند و اینکه تاسیس سازمان پاسخ به نیاز یک جامعه یعنی ایران بوده است که همه راههای مسالمت آمیز در مقابل شاه از بین رفته و باید دست به سلاح برد و نام خود را تعدادی انقلابی هم گذاشتند. این انقلابیون که تازه از انقلابات دیگر مانند آمریکای لاتین و مبارزات مردم ویتنام و چین بهره می بردند فکر می کردند می توانند با استفاده از شیوه مبارزاتی آنها در ایران نیز انقلابی به مانند آنها پیاده کنند. اما هر روز که می گذشت این استراتژی با شکست روبرو می شد و در نهایت در سال 1354 در درون سازمان انشعاب شده و تعدادی مارکسیست شدند و دست به کشتار همدیگر زدند. در این میان رجوی که دیگر همه گونه همکاری با ساواک انجام داده و از مرگ جسته بود با شارلاتان بازی قدرت را در درون سازمان بدست گرفت و فکر می کرد که می تواند خیلی زود به قدرت برسد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی که مردم به حمایت از رهبری انقلاب به خیابانها ریخته بودند رجوی هنوز باور نداشت که انقلاب ایران به پیروزی رسیده و نفراتش هنوز برای اجرای قرار سعی می کردند مسائل امنیتی را سفت و سخت بگیرند و در خواب های خود غرق بودند.
از آنجایی که رجوی تشنه قدرت بود از همان ابتدا سعی نمود در مسیر مخالف انقلاب و رهبری آن حرکت کند و شاهد بودیم که با برگزاری جلسات و سخنرانی های مختلف برای نسل جوانی که هنوز به ماهیت واقعی وی پی نبرده بودند با شعارهای مسخره و ظاهر انقلابی جایگاهی برای خود تهیه کند. در نهایت با عوام فریبی در سی خرداد 60 ماهیت واقعی خود را نشان داد و با انجام جنگ مسلحانه عملاٌ وارد فازی شد که دیگر راه بازگشتی برایش متصور نبود. بعد از این حرکت ضد انقلابی به طبع باید تا ته مسیر خیانت به مردم ایران پیش می رفت و بعد از آن شاهد بودیم که دست همکاری به صدام داد و عامل اصلی کشتار نیروهای نظامی ایران در جنگ علیه ایران شد.
برای این خوش خدمتی صدام نیز قرارگاهی در نزدیکی شهر خالص به او داد تا بتواند بعنوان یکی از ارکان های ارتش صدام فعالیت کند و رجوی نام قرارگاه خود را اشرف که زن اول رجوی بود و در درگیری 19 بهمن سال 60 کشته شده بود نهاد تا بتواند به افرادش روحیه بدهد.
هر چقدر که زمان به جلو می رفت رجوی با عوامفریبی سعی نمود که قرارگاه اشرف را برای نیروهای خود به سمبلی متفاوت تبدیل کند و جدای از نام بعد ایدئولوژیک به آن بدهد و کم کم دیگر ترک اشرف به معنی مرز سرخ معرفی شد و حتی مرز شارلاتان بازی را در نوردیده و عنوان داشت که اشرف کانون آزادی خواهان جهان و خاورمیانه است و ترک آن یعنی خیانت به تاریخ مبارزات مردم ایران! تا بتواند اینگونه به افرادش انگیزه لازم برای ماندن بدهد.
البته قرارگاه اشرف یک قرارگاه معمولی مانند ارتش نبود بلکه زندانی بود در میان صحرای بی آب و علف استان دیالی که خروج از آن امکان پذیر نبود و کسی حتی جرات فرار از آنجا را نداشت چون در محدوده های مختلف توسط نیروهای سازمان و ارتش عراق حفاظت می شد با این شرایط بود که رجوی مدعی کانون و مهد آزادی خواهان جهان بود.
در این قرارگاه کسی جرات نداشت به محل دیگری تردد کند و همه چیز تحت کنترل بود حتی اعضای یک خانواده نمی توانستند بعضاٌ حتی چند ماه همدیگر را ملاقات کنند. در این قرارگاه دیگر کودکی به دنیا نیامد ، حرف زدن با زنان به تنهایی ممنوع بود. اگر بخواهیم قرارگاه اشرف را معنی کنیم می توان آنرا به زندانی تشبیه کرد که زندانی حتی حق هواخوری را هم ندارد و باید در محلی که برایش مشخص شده جان کنده و تا آخر باید مطیع رجوی باشد.
تا اینکه زمان گذشت و با حمله نیروهای آمریکایی در سال 82 نیروهای سازمان قدری جان گرفتند و این توان را بدست آوردند که حداقل به چیزی که باور دارند به مسئول خود بگویند. رجوی ها دریافته بود که دیگر نمی توانند با فریبکاری باز هم افرادش را در اشرف نگهدارد و به همین خاطر تعداد زیادی با آمدن خانواده ها به ماهیت واقعی رجوی و فریبکاری او پی بردند.
ولی از انجایی که رجوی به قرارگاه اشرف نیاز داشت سعی نمود باز هم با فریبکاری نفراتش را متقاعد کند که باید در اشرف و عراق ماند چون دیر زمانی نیست که نیروهای آمریکایی برای حمله به ایران به سازمان نیاز دارند.
اما چیزی که برای رجوی قابل درک نبود تغییر شرایط بعد از سرنگونی صدام بود او فکر می کرد که می تواند با رشوه دادن به نیروهای سابق صدام که هنوز در قدرت حضور داشتند می تواند ماندگاری خود را در عراق پایدار کند ولی هر روز که می گذشت هر کدام از آنان فرار نموده و دست رجوی را در پوست گردو گذاشتند و عملاٌ فقط رجوی و نیروهای مسئله دارش در اشرف ماندند و از طرف دیگر مریم قجر هم شعار اشرف را در فرانسه نشخوار می کرد که بله هنوز ارتش توخالی آزادیبخش وی وجود دارد.
تا اینکه در یک اقدام دولت عراق برای جلوگیری از فروپاشی سازمان که هر روز شاهد جدا شدن نفراتش بودیم دستور داده شد که اشرف را تخلیه نمایند تا از لیست تروریستی غرب خارج شوند به همین خاطر سازمانی که اشرف را روزگاری همه چیزش می دانست به یکباره همه چیز از بین رفت و دیگر اشرف جز نامی از گذشته باقی نماند ولی هر روز رجوی برای باقی ماندن در اشرف دست به فریبکاری و سنگ اندازی برای تخلیه می زد .
از طرف دیگر هر چقدر دولت قانونی عراق هم به مسئولین سازمان هشدار می داد که باید اشرف را تخلیه کنند کسی گوش نمی کرد و بیشتر آنرا به بازی تشبیه می کردند تا اینکه در نوبت های مختلف اعضای سازمان شبانه به سمت محل جدید خود که همان لیبرتی بود رفتند ولی رجوی برای این که باز اشرف را نگهدارد تعداد صد نفر را به عنوان حفاظت از اموال غیر منقول در اشرف نگهداشت و در نهایت در تاریخ ده شهریور 92 با حمله نیروهای عراقی به اشرف تعداد 52 نفر کشته شدند و بقیه هم بعد از پنج روز با خفت و خواری اشرف را ترک کردند تا دیگر نامی از اشرف این کانون به اصطلاح آزادی خواهان جهان باقی نماند و پرونده این سازمان که از 15 شهریور 44 شروع شده بود بسته شود و بعد از مدتی از عراقی که رجویها زیاد روی آن حساب باز کرده بودند اخراج شوند و به کشور آلبانی فرستاده شوند تا باقی عمر خود را با خفت و خواری و غلطیدن در آتش غرب به حیات خائنانه خود ادامه دهند.
چیزی که بسیار مهم است دریدگی و افسار گسیختگی دروغ های رجوی است که هم چنان بر طبل توخالی سرنگونی کوبیده و فکر می کند که از دولت فعلی آمریکا برای او آبی گرم خواهد شد ولی چیزی که نمود بیرونی دارد این سازمان تمام شده است چون دیگر روی هیچ کدام از اصولی که به ظاهر شعارش را می داد نمانده است و اکنون عکس گرفتن با لابی های جنایتکار غربی برای مریم قجر افتخار شده است و برای نیروهایی که حاضر بودند جانشان را درعملیات از دست بدهند. اکنون باید به جولیانی جنایت کار دست بدهند و به او خوشامد بگویند. این است ماهیت سازمانی که از سال 1344 روی خط و خطوط اشتباه تاسیس شده و بعد از آن هم رجوی ادامه دهنده راه غلط شان بوده است و به همین خاطر است که هر روز به قهقهرا رفته و راه بازگشتی هم برایش متصور نیست و به واقع خداوند هم چه جواب خوبی به سرکردگان سازمان داده است روزی که اعلام وجود کردید در همان روز هم از بین خواهید رفت و این نشانه خدا است که این گونه مرتجعین را روسیاه می کند.
اکنون هر چقدر مریم قجر برای تاسیس سازمان تروریستی خود شعار به ظاهر استقامت و پایداری بدهد ولی چیزی که نمود دارد و از نشست های وی معلوم است جز تعدادی افراد قدیمی و پیر و پاتال دیگر کسی برای شما باقی نمانده است و به واقع خاک سرور شهیدان به خوبی ماهیت رجوی ضد دین را افشا نموده و از پایه سازمانش را از بین برد .
هادی شبانی