آمریکا فرقه رجوی را خلع سلاح کرد و شاخ رجوی و سرانش را شکست و محفل زدن در تشکیلات رجوی اوج گرفت. ناگفته نماند سلاحهای سبک و سنگین مربوط به زنها در مقرشان در اشرف مانده بود که قرار شد نیروهای آمریکایی در یک فرصت مناسب سلاحها را از زنها تحویل بگیرند.
در آن زمان تشکیلات فرقه رجوی بهم ریخته بود. اکثرا بدنبال این بودند که بعد از خلع سلاح چه آینده ای در انتظار آنهاست.
مژگان پارسایی مسئول اول فرقه بصورت نوبه ای از مقرها بازدید می کرد و گزارش تشکیلاتی افراد حاضر در مقرها را برای رجوی ملعون ارسال می کرد. یک روز مژگان با مقر ما در سالن غذا خوری نشستی برگزار کرد. بعد از کلی خالی بندی گفت من و مسئولین شما قرار است با فرمانده ارتش چهارم آمریکا؛ سرهنگ اُدیرنو ملاقاتی داشته باشیم. خیالتان راحت باشد کاری می کنم که تمام سلاحهای شما را پس دهند. نیروهای آمریکایی می خواستند با ما شوخی کنند و برای مدتی سلاحهای ما را تحویل گرفتند. پس نگران نباشید همه چی به اوضاع قبل بر می گردد.
مدتی گذشت یک روز از بلندگو اعلام کردند در سالن غذا خوری جمع شوید ما هم در سالن جمع شدیم طولی نکشید حجت بنی عامری مسئول تشکیلات برادران مقر میکروفن را بدست گرفت و گفت دیروز خواهر مژگان و تعدادی از مسئولین با فرمانده ارتش آمریکا در رابطه با سلاحها ملاقاتی داشتند. خواهر مژگان خیلی از موضع بالا و مثل شیر با فرمانده آمریکائیها بحث می کرد. ما که در ملاقات بودیم ترس ما را بر داشته بود! فرمانده ارتش آمریکا قفل شده بود بنازم به خواهر مریم که چنین زنانی را خلق کرده در هیچ کجای دنیا پیدا نمی شود …
و اما واقعیت ملاقات مژگان پارسائی با فرمانده ارتش آمریکا چگونه گذشت :
یکی از افراد کادر فرقه در جریان ملاقات بود یکی دو ماه بعد از ملاقات او را خلع مسئولیت کردند بصورت محفلی داستان ملاقات را تعریف کرد. می گفت حجت که از مژگان تعریف می کرد که مثل شیر در ملاقات بود خالی می بست. من شاهد ملاقات بودم. مژگان در ملاقات با فرمانده آمریکایی از او التماس می کرد که سلاحهای ما را تحویل دهید نیروهای ما در نبود سلاح از بین می روند و مستمر اشک می ریخت. فکر کنم در ملاقات یک جعبه دستمال کاغذی را تمام کرد. مژگان با اشک به فرمانده آمریکایی می گفت ما به شما تعهد کتبی می دهیم که هیچ کاری با سلاحهایمان انجام ندهیم فقط می خواهیم نیروهایمان را سرگرم کنیم فرمانده نیروهای آمریکایی وقتی دید مژگان بیش از اندازه اشک می ریزد به او گفت شما چگونه فرمانده ای هستید که فقط اشک می ریزید من یک نظامی هستم و دستور را از بالا می گیرم من نمی توانم تصمیم بگیرم. مژگان در جواب به فرمانده آمریکایی می گوید لااقل سلاحهای مقر زنها را نگیرید فرمانده آمریکایی به مژگان می گوید نامه تحویل سلاحهای زنها را دریافت کردم و بزودی سلاحهای زنها را جمع می کنیم. با حرف فرمانده آمریکایی مجددا مژگان شروع به اشک ریختن می کند و التماس می کند ولی جوابی نمی گیرد. جالب است که حجت می گوید خواهر مژگان مثل شیر بود! خنده دار است خواهر مژگان موش بود.
مقر ما با مقر زنها فاصله زیادی نداشت روزی که آمریکاییها می خواستند سلاحهای مربوط به زنان را جمع کنند فرقه رجوی یک شام مفصلی به نیروهای آمریکایی داد. یک سری نفرات بصورت محدود از مقرما راهم دعوت کرده بودند من هم خودم را با نفرات جا دادم و به مقر زنها رفتیم. بعد از شام زنها را بالای سن بردند که آواز بخوانند. حدودا ده تا زن بودند که بالای سن رفتند رو به سلاحهای سنگین ایستادند و با هم آواز می خواندند و می گفتند … بی تو کجا روم کجا بی تو کجا روم کجا … زنهای شورای رهبری فرقه جلو نشسته بودند و اشک می ریختند مابقی زنها وقتی دیدند زنهای شورای رهبری فرقه اشک می ریزند آنها هم شروع کردند به اشک ریختن.
نیروهای آمریکایی شام مفصل را خوردند و سلاحها را جمع کردند و بردند. اشک و ماتم ماند برای زنهای فرقه رجوی. وقتی آمریکائیها رفتند و اشک ریختن تمام شد یکی از زنهای شورای فرقه رجوی بالای سن رفت و پیام تکراری رجوی ملعون را برای روحیه دادن به زنها خواند.
رجوی در پیام گفته بود سلاحها را تحویل می دهیم انقلاب مریم را که داریم با انقلاب مریم سرنگونی را محقق می کنیم. ( شتر در خواب بیند پنبه دانه )
فواد بصری