اول ماه مهر و با بازگشایی مدارس در ایران، مریم رجوی که خود را سالیان سال است رییس جمهور مادام العمر ایران قلمداد میکند به دانش آموزان و دانشجویان کشور پیامی میدهد و در ظاهر تلاش میکند که خودش را خیلی مهربان و دلسوز این قشر از جامعه ایران نشان دهد و با به کار بردن عباراتی نظیر “فرزندان من” یا”عزیزان من” وانمود میکند که خیلی دانش آموزان و دانشجویان برایش مهم هستند! اما صرف نظر از اینکه به جرات میتوان گفت که از کل جمعیت دانش آموز یا دانشجو در کشور حقیقتا یک درصد هم به صحبتها و پیام های او نه اهمیتی میدهند و نه اساسا گوش میکنند ولی او از رو نمیرود و هر ساله اینکار را خودش و بعضا مسئول کمیسیون آموزش و پرورش شورای ملی باصطلاح مقاومت، تکرار میکنند!
اما حقیقت اینست که هیچ قشری از جمعیت کشور اعم از دانش آموز یا دانشجو، کارگر یا کارمند،پزشک،بازاری، زنان و…. برای مریم رجوی ذره ای ارزش ندارند و او اساسا انسانها را به میزانی که برایش کار میکنند و مفید فایده هستند طبقه بندی میکند و برایش اهمیت دارند و به مجرد اینکه آن شخص دیگر فایده گذشته را برایش نداشت باشد از دور خارجش می کند.
شدت فردیت در مریم و مسعود رجوی به گونه ای است که واقعا از هر گونه عشق و دوست داشتن تهی هستند. یعنی اینکه اگر کسی برایشان کار میکرد خب طبعا وانمود میکنند که دوستش دارند و باو احترام میگذارند و اگر بهر دلیلی همان شخص دیگر برایشان مفید نبود او را حتی دشمن خود قلمداد میکنند! مثلا اگر حتی یکی از بالاترین مسئولین سازمان که سالیان سال در تشکیلات بوده و در رده های تشکیلاتی بالا مسئولیت داشته به هر دلیلی فوت کند، به میزانی که آن شخص از تشکیلات مسئله حل میکرده، مریم برایش ناراحت میشود. یعنی ناراحتی او از فوت شدن آن شخص بخاطر خود او یا علاقه ای که باو داشته نیست بلکه بخاطر اینست که دیگر او نیست که برایش کار کند و مسائل را حل کند.
مریم رجوی سمبل مجسم کینه و عقده سالیان سال حسرت به قدرت رسیدن و رئیس جمهور شدن است! شدت این کینه به حدی است که او نمیتواند کسی را دوست داشته باشد. تمامی ژست ها و فیگورهای مهربانانه که در سخنرانی ها و خیمه شب بازیهایش هم بخود میگیرد، دقیقا مثل بازیگریست که نقشش را بازی میکند و با خاموش شدن دوربین، به شخصیت واقعی و خود واقعیش،باز میگردد.
بیشترین کینه را هم به همین خلق قهرمانی دارد که در ظاهر سنگ آنها را به سینه میزند. طلب مریم از خلق قهرمان اینست که چرا قیام نمیکنند و باعث سرنگونی نمیشوند و قدرت را به دست او و دار ودسته فرقه نمیدهند؟! ولی در ظاهر خودشان را خیلی دلسوز و به فکر آحاد مردم اعم از دانش آموز ودانشجو و… میدانند. اما واقعیت داستان درست برعکس این چیزیست که نشان میدهند! برای مثال مریم در سخنرانی هایش برای دانش آموزان و دانشجویان به نقش مهم آنها در جامعه و آینده کشور اشاره میکند اما در وسط حرف هایش اینگونه خط و خطوط میدهد که علیه رژیم تظاهرات کنید و با نیروهای انتظامی درگیر شوید و توسط دیگر عواملش به جوانان طرزتهیه کوکتل را آموزش میدهند و…
یعنی دم خروس سریع بیرون میزند! فراموش نمیکنیم که همین مریم تمامی بچه هایی که از فرزندان نیروهای قدیمی تر سازمان ودر اروپا یا امریکا مشغول تحصیل بودند را به بهانه دیدار با خانواده هاشان به عراق کشاند ودیگر راه بازگشت را بروی آنها بست و تعداد قابل توجهی از آنها هم در درگیری های مختلف از جمله درگیری که بی جهت با ارتش عراق راه انداختند کشته شدند. بچه هایی که بیش از نود درصدشان هرگز به میل خود ماندن را انتخاب نکردند و عملا مجبور به ماندن در عراق شدند و اجازه بازگشت به کشوری که از آنجا به عراق اعزام شده بودند را نیافتند.
الف عباسی