به: حمید علی اکبری
بسمه تعالی
با عرض سلام خدمت برادر عزیزتر از جانم. حمیدجان حالت چطور است. الان چندین سال است که ما خبری از عزیزمان نداریم و همیشه انتظار می کشیم که هرچه زودتر تو را ببینیم. حمید جان اگر از حال خانواده ، پدر و مادر ، خواهران و برادرانت خواسته باشی، همگی خوب هستند و برای تو سلام گرم و فراوان می رسانند. حمید جان از پدر و مادر برایت بگویم. پدر بر اثر ناراحتی قندی فلج شده و چشم به راه توست و دوست دارد هرچه زودتر تو را ببیند. مادر هم ناراحتی قلبی گرفته و در فراق دوری تو اشک میریزد و ناله میکند. برادران و خواهرانت هم ازدواج کرده و دارای فرزند هستند. دو برادر دیگرت هم هنوز ازدواج نکردند یکی علی مرتضی که سرباز است و دیگری غلامرضا که از همه کوچکتر و در کلاس دوم راهنمایی محصل است. حمید جان میخواهم بگویم که این نامه را من برادر کوچکت فردین برایت مینویسم. حمید جان من هم ازدواج کرده و دو فرزند دارم. یکی ابوالفضل و یکی زهرا که خیلی دوست دارند عموی خودشان را از نزدیک ببینند. برادر عزیز و بهتر از جانم، کی میشود که تو را در آغوش خود بگیرم و صورت زیبای تو را از نزدیک زیارت کنم. حمید عزیزم یک کمی از محله مان برایت مینویسم. محله مان همان محله قدیم است ، پیرها از دنیا رفته و بزرگ ترها ازدواج کرده و کوچک ها بزرگ شده اند. خانه مان هم سرجای خودش است. امیدوارم که به یاد داشته باشی که ما چند خواهر و برادر بودیم. ما که تو را همیشه در قلب مان جا دادیم. دیگر چه بنویسم که قلم از نوشتن عاجز است. حمید جان دوست دارم خودت بیایی و از نزدیک ببینی و خوشحال شوی و همه را با آمدنت خوشحال کنی. به امید آن روز که نزد خانواده ات برگردی.
دوستدار همیشگی تو برادر کوچکت فردین علی اکبری.