نگاهی به جنبش های مردمی وانقلابات یک قرن اخیر در ایران و در کنار آن اشاره ای به شکست فاجعه 30 خرداد سال 1360
خسرو جانثاران، کانون آوا، بیست ژوئن 2007
یکی از ویژگی های جوامع در دوره مدرن وقوع جنبش های اجتماعی و سیاسی است که به نوعی قصد اصلاح یا دگرگونی در مناسبات سیاسی و اجتماعی جوامع را دارند.
در تاریخ ایران نیز از وقوع حرکت های جمعی و به ویژه در طول یک قرن اخیر وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران چندین انقلاب و جنبش مردمی را در درون خود پرورش داده است وبه عنوان نمونه نهضت ملی ایران به رهبری مرحوم دکتر محمد مصدق که ابتدا برای روشن شدن مطلب باید به تعریف جنبش و ویژه گی ها و زمینه های آن پرداخت.
جنبش اجتماعی عبارت است از کوشش جمعی برای پیشبرد منابع مشترک یا تامین هدفی مشترک از طریق عملی جمعی، همین جنبشها و حرکات جمعی هستند که برنامه و هدف مشخص دارند و معمولا زمانی ظهور می کنند که جامعه با بحران روبرو شده و تنها راه خروج از بحران، یک حرکت انقلابی یا اصلاحی باشد. نارضایتی وسیع، سرخودگی، بی سامانی اجتماعی و سیاسی و ناامنی از مهمترین عوامل وقوع جنبش ها هستند.
نظریه های زیادی در مورد جنبش ها ارائه شده که می توان چند مورد آن را در اینجا اشاره کرد.
ــ زمینه ساختاری که به آن شرایط کلی اطلاق می شود و مشوق یا مانع تشکیل انواع مختلف جنبش های اجتماعی است.
ــ فشار ساختاری است و به تنش ها کشانده می شود که باعث ایجاد منافع متعارض در درون جامعه می گردد. به عنوان نمونه این فشارها در شکل نگرانی درباره آینده ــ اضطراب ها ــ ابهامات و یا برخورد مستقیم هدف ها ابراز می شوند. یعنی در این مرحله خرابکاریهایی که نظام حاکم می کند نارضایتی عمومی پدید می آید که تمام جامعه را تحت تاثیر قرار می دهد.
ــ عامل شتاب دهنده حوادث یا رویدادهایی که در واقع موجب می شود کسانی در جنبش شرکت کنند و مستقیما وارد عمل شوند.
ــ گروه هماهنگ، چنانچه یک گروه هماهنگ در راس جنبش نباشد احتمال وقوع و موفقیت آن اندک است، زیرا امکان این که حرکت جمعی به شورش یا جنگ داخلی بیا نجامد بسیار زیاد است. برای اینکه جنبش اجتماعی بدون وجود رهبری لایق به موقعیت نائل نمی شود.رهبر حس همبستگی را در جنبش تحکیم می بخشد و پیوسته اعضا را از ارزش ها و اهداف مشترکشان آگاه و به آن علاقمند می سازد.
حال با توجه به نکات بالا به فاجعه 30 خرداد 60 نگاه می کنیم و قضاوت را به عهده خوانندگان گرامی می گذارم و امیدوارم چنین شکستی درس عبرتی باشد برای آنان که هنوز چشم امید به امام مسعود! بسته اند که روزی خواهد رسید وبرایشان جنبش راه خواهد انداخت. خواب و خیالی که خود رجوی ها آن را دیدند و سرانجام بعد از 26 سال در اندر خم بیابانهای عراق بدنبال اربابان جدیدی میگردند.
در اینجا می توان کوتاه به تئوری ها وزمینه های 30 خرداد 60 نیزاشاره کرد تا روشن گردد تا چه میزان فاجعه 30 خرداد یک طرح پیش ساخته بود و با تعاریفی که در بالا آوردم نه بوی انقلابی داشته است و نه حمایت مردمی و نه رهبری ذیصلاح و فقط یک کودتای قدرت به نفع اربابان خارجی و با طرح اربابان خارجی بوده است.حتما همگی بیاد داریم که در کنفرانس گودالپ در ژانویه 1979 برای مقابله با انقلاب مردم ایران که در سال 1357 بوقوع پیوست سه طرح مختلف ریخته شده بود تا این انقلاب را به بن بست بکشانند که بهترین آن برای رجوی پیش آمد و آن اجرای طرح برژنیسگی مشاور سیاسی جیمی کارتر رئیس جمهور سابق امریکا بود، در این طرح برژنیسگی مطرح کرده بود:
خمینی یک دیدگاه رادیکال دارد و با غربی ها کنار نمی آید و این جریان چپ در ایران (منظوراز چپ ، دیدگاه رادیکال و دیدگاه اقتصادی آن است که دیدگاه اقتصادی سوسیالستی دارند) می توانند زیرساخت های اقتصادی در ایران را به نفع بلوک شرق تغییر بدهند و این ها منافع غرب را بشدت تهدید خواهد کرد.
لذا ما باید کاری بکنیم که این جریانات چپ که هم مسلمان و هم مارکسیست ها راشامل می شود، دچار خطاهایی شوند تا تحت تاثیر آن خطاها ــ خمینی با آنان درگیر شود و این ها را نابود گردند و در این صورت ما نگران تغییر ساختارهای اقتصادی به نفع شرق در ایران نخواهیم بود یعنی این درگیری ها به استهلاک دو طرف بیانجامد. هم جناح چپ از بین برود و هم آرمانهای انقلاب و تسامح دیدگاه دموکراتیک رهبری انقلاب و عمومیت و مقبولیت رهبری انقلاب که از جانب همه نیروها پذیرفته شده بود زیر سوال برود و خشونت در جامعه رشد کند و تخم عداوت و کینه کاشته شود.
ادامه اجرای این طرح بود که برژینسکی در تابستان 1359 در اردن با صدام حسین معدوم ملاقات کرد و صدام را قانع کرد که به ایران حمله نماید و دقیقا وقتی به آن سالها نگاه می کنیم یعنی از اواخر شهریور 1359 تا خرداد 60 یک دوره نه ماهه تحولات وحشتناک و خطرناکی در بین نیروهای جامعه انجام شد به گونه ای که در 30 خرداد خدشه هایی به آرمان ها و اهداف انقلاب وارد گردید و در خارج از مرزها صدام شروع به بمب باران و حمله به ایران را آغاز کرد و در داخل نیز رجوی به نیروهای فریب خورده اش دستور جنگ داخلی را صادر نمود و خودش پا به فرار گذاشت.
حال از آن فاجعه 26 سال میگذرد و هرروز بیشتر با عواقب آن روبرو می شویم که در زیر به چند مورد آن می توان اشاره کرد.
ــ کشته و نابود شدن هزاران انسان بی گناه در جنگ داخلی توسط ترور کور مجاهدین و همچنین در جنگ رژیم با صدام معدوم.
ــ پیامد غیر قابل جبران آن مهاجرت بیش از 3 میلیون نیروی کارشناس و کار آمد از ایران به خارج از کشور در همه سطوح از دکتر و مهندس و غیره.
ــ ویرانی در اقتصاد ایران در جهت اجرای طرح برژنیسگی نیز همان سیستم وابسته قبل از انقلاب 57 سیستم کمپرادوری که الان شاهد آن هستیم، مشکلات اقتصادی ــ بی کاری ــ وفساد اداری…..
ـــ بسته شدن فضای سیاسی، بسته شدن مطبوعات و جلوگیری از چرخش آزاد و رشد انقلاب و بسته شدن فضای نقد به دلیل ترورهای کور مجاهدین.
ــ به هدر رفتن وقت و عمر هزاران انسان کار آمد چه در ایران و چه در خارج از ایران که چه منزوی شدند و چه در غربت از بین رفتند.
ترور صادق ترین و پاک ترین نیروهای انقلاب و باعث ایجاد زخم های عمیق و غیر قابل التیام گردید نیروهای صادق کشته شدند و جریانات فرصت طلب رشد کردند و به آرمانهای انقلاب و به اعتماد مردم خیانت کردند همان هدفی که رجوی فرزند خلف برژنیسکی استادانه آنرا به اجرا گذاشت.
کجاست مرحوم حنیف نژاد؟ از جملاتی که در زمان حیات خود بیان کرده بود او می گفت: اصلی ترین تضاد نه تضاد کار و سرمایه است و نه تضاد خلق و امپریالیسم، بلکه اصلی ترین تضاد فکرساده اندیش ما از یک طرف و پیچیدگی امپریالیسم از طرف دیگر است و آن هم توسط رجوی اجرا شد. طرح های برژنیسکی که هنوز هم ادامه دارد و با از بین رفتن سید الرئیس (صدام حسین) این فرقه برآن است تا صاحب سید الرئیس (آمریکا) را دوباره علیه ایران و مردم ایران تحریک کند تا اینبار فاجعه ای خطرناکتر ازفاجعه 30 خرداد بر مردم ایران تحمیل گرداند و طرحهای پیچیده ای که الان تکامل یافته و با نام ایجاد دمکراسی کنترل شده در منطقه به اجرا درآورند وطرح شوم خاورمیانه بزرگ را پیش ببرند و مزدوران آن مجاهدین جاده صاف کن برای عمو سام شده اند و مشاطه گری را در دستور کار خود قرار داده اند.