غسلي در اشرف – بالا آوردن تناقضات در درگاه رجوي

وبلاگ حسن زبل، هفدهم ژانویه 2008
بياد مي آورم که برادر مسعود رهبري سازمان ، بزرگترين خطر را بحران دروني و خطور مطالب نامطلوب به ذهن نفرات ذکر ميکردند و از اين مسئله بعنوان خطرات حمل تناقض ياد مي کردند ، هر چند هر روز ما مجبوريم که در جلسات عمليات جاري و بعد غسل هفتگي نسبت به کارهاي نکرده که به ذهنمان خطور کرده هم اعتراف کرده و حتي تعهدنامه کتبي امضاء کنيم که ديگر از اين فکرها نکنيم ولي باز هم نمي شود چون آدمها مي توانند غذا نخورند و حتي نفس نکشند و خودکشي کنند ولي نميتوانند فکر نکنند و اين قدرت تفکر يک وديعه الهي در وجود انسانهاست و از قديم هم گفته اند که چراغي را که ايزد فروزد هرکه تف کند ريشش بسوزد با اين همه من به توصيه آن شير خفته تصميم گرفتم هيچ گونه تنافضي را حمل نکرده و آنها را بالا بياورم تا پاک پاک شوم اما از آنجا که اگر اين تناقضات را در نشستهاي سازماني اعلام کنم در واقع حکم اعدام خود را امضاء کرده ام و هنوز جاي کتکهايي مربوط به اعترافات فکر ازدواج درد ميکند لذا اين بار اين مسائل را کتبي و با نام مستعار مي نويسم تا تخليه شوم آخر بايد نظر رهبري را با هر قيمتي انجام داد هرچند که عده اي سبک مغز تحمل آن را نداشته باشند ، هرروز هم گير ميدهند که غسل تان واقعي نيست کمرنگ شده و سنبل کاري است. و اما تناقضات من عبارتند از :
1- از وقتي برادر مسعود مخفي شده همه اش فکر ميکنم پس آن رهنمودهاي ايشان مبني بر شجاعت و مقاومت چه مي شود ؟ مرگ حق است براي نيروهاي رده پائين ؟
2-آيا از مخفي گاه مي شود يک سازمان را هدايت زير زميني کرد ؟ شير هم شيرهاي جنگل نه شيرهاي خفته در مخفي گاه!
3- اگر ازدواج ممنوع است چرا خداوند انسانها را دو جنسي آفريده ؟ نفرات بايد دستور قرآن لتسکنو اليها را فراموش کنند ولي برادر مسعود لتسکنو اليهم! داشته باشد. ؟
4-چرا مسئولين سازمان رهنمودهاي برادر در مورد مبارزه با استکبار جهاني و آمريکا را فراموش کرده اند و هر روز با فرماندهان آمريکايي در قرار گاه اشرف فالوده ميخورند و اطلاعات سري کشورمان را که با هزار کلک و تخليه تلفني بدست مي آوريم به اين راحتي در اختيار آنها قرار ميدهند ؟ بالاخره ايدئولوژي ما شرقي (چپ ) است يا غربي (راست ) ؟ حساب آن علامتهاي داس و چکش و ستاره هاي ارتش سرخ که در پرچم و آرم سازمان است چه مي شود ؟ واي من الذله!
5-مگر خون ما چند صد نفر مستقر در اردوگاه اشرف از خون 75 ميليون هموطن ايراني ما رنگين تر است که از آمريکائيها ميخواهيم از ما حفاظت کنند ولي به ايران با بمب اتمي حمله کنند ؟
6-اگر ايدئولوژي و حرف ساز+مان حق است چرا تعداد جداشدگان و مزدوران بيشتر از باقيمانده ما در مقر اشرف است و چرا از همين همرزمان سابق خودمان در کنار اردوگاه ، (کمپ تيف ) هم مي ترسيم ؟
7-جداشدگان مستقر در تيف تعداد زيادي که به ايران رفتند و چند صد نفر هم در آنجا مانده اند و ميخواهند به غرب بروند نه ايران ، چرا باز هم از آنها بعنوان طعمه ها و نفوذي هاي رژيم ياد مي کنيم ؟ چرا روي مان نمي شود که بگوئيم تعدادي هم غربزده شده اند و به غرب تمايل پيدا کرده اند چرا بعد از اين همه مبارزه بايد از اين محصولات سازماني خجالت بکشيم ؟
8-اين چه سازماني است که تعداد نفوذي ها و اپورتونيست ها ي چپ و راست بيش از تعداد نفرات آن است ؟ (براي بدست آوردن اسامي برخي از آنها به سايت ايران افشاگر مراجعه فرمائيد ).
9-بالاخره تکليف مان با ليست تروريستي کي روشن مي شود ؟ اگر تروريست نيستيم چرا 16000 نفر را ترور کرديم و اگر هستيم چرا ميگوئيم که نيستيم ؟ شتر سواري دولا دولا هم مي شود ؟خواهر مريم اگر رئيس جمهور ماست چرا در فرانسه زنداني شد و هنوز هم تحت پيگرد است ؟
10-چرا به اين خبرنگاران خارجي و پارلمانترها پول بيشتري نميدهيم تا حمايتهايشان از ما دائمي باشد و مرتب ما را فراموش نکنند ؟
11-چرا به اين مهمانان عراقي و افغاني هر روز ناهار و حقوق ثابت نمي دهيم که مرتب در مجالس و تظاهرات ما شرکت کنند تاکي به اميد ايراني ها باشيم اگر ميخواستند جذب سازمان شوند که تا حالا شده بودند ؟

خروج از نسخه موبایل