استقبال از انحلال سازمان مجاهدین
محمد حسین سبحانی
مقـاله ای را از دکتر سام قند چی در ســـایت اینتر نتی اخــــــبار روز مطـــالعه کـردم و احسـاس کـردم که خوشبخــتانه ایــشان با اینکه از بیرونِ از سازمان مجاهدین به این فرقه مذهبـــی نگاه میـکنند، ولی شناخت نسبتاً خوبی از فرقه مجاهدین دارند و در همین جا به عنوان یکی از مسئولین جدا شده از سازمان مجاهدین از آقای دکتر سام قندچی تشکر و شجاعت ایشان را در نقد فــرقه مجاهدین تحسین میـکنم.ولی اعتقاد دارم که هنوز ایشان و دیگر فعالان سیاسی و اجتماعی از فرقه مجاهدین شناخت کافی ندارند.
این نکته من، کم بها دادن و یا نادیده گرفتن اطـلاعات دکتر قند چی یا دیگر فعالان سیاسی از فرقه مجاهدین نیست، بلکه توجه دادن به پیچیدگی و تهدید جریانی عقب مانده و به شدت توتالیتر و خــشونت طلب میباشد که حتی اعضا و مسئولین منـتـقـد خود را سال ها در زنــدان های انــفرادی در پـــادگــان اشــرف و زندان ابوغریب زندانی میکند.
پیچیدگــــی و تهدید این فرقه مذهبـــی در این امر نهفته است که می تواند انسان مسخ شده در یک مذهب و ایدئولوژی پرورش دهد که خود را در خیابان های پاریس به آتش بکشاند. آیا این فرد پرورش یافته و اسیر شده در یک ایدئولوژی نمیتواند بخاطر همان ایدئولوژی و همان مذهب وآیین جان هزاران انسان دیگر را نیز به آتش بکشد؟
باید دچار شگفتی بود که این چگونه فرقه ای است که میتواند از آدم هایی که خود روزی همگی شکنجه شده بودند، حالا شکنجه گر بسازد.
سادات دربندی و مجید عالمیان هر دو زندانی سیاسی رژیم شاه بودند. بهرام جنت سرایی و حسن عزتی نیز هر دو زندانی رژیم جمهوری اسلامی بودند. ولی همه آنها در عراق و تحت حاکمیت رژیم صدام حسین شکنجه گرو زندانبان من و دیگر اعضا و مسئولین منتقد سازمان مجاهدین شده بودند.
باید ازخود و جامعه و افکار عمومی سؤال کرد آیا مجید عالمیان و محمد سادات دربندی به لحاظ فردی آدم های بدی بوده اند؟
مگر آنها از جان و زندگی خود برای مبارزه علیه استبداد دست نشُسته بودند؟
سادات دربندی از سال ۱۳۴۲ مبارزه علیه استبداد را آغاز و سال ها به زندان رفته است. پس چگونه حالا میتواند شکنجه گر شود؟
آنها که از اول شکنجه گر نبودند، پس چرا حالا شکنجه گر شدند؟
مجید عالمیان اولین فرماندار بابل بعد از انقلاب بود ولی چرا حالا شکنجه گر شده است؟
شکنجه زشت ونفرت آور است. چگونه انسان میتواند ببیند که انسانی دیگر که از درد و شکنجه و ظلم فریاد میکشد و او باز بر این باشد که با ضربات چوب و فانوسقه نظامی و… بر درد و رنج من و دیگر منتقدین این فرقه مذهبی بیفزاید تا فریاد او را به سکوت تبدیل کند؟
نه! این شایسته انسان نیست که همنوع خود را شکنجه کند. نه! این شایسته انسان نیست که ناله و فــریــاد انسان دیگری را زیر شـکنجه بشنود و ضرباتش را سهمگین تر بر سر و صورت زندانی فرود بیاورد.
آری شکنجه زشت است، ولی زشت تر از شکنجه، تولید و پرورش شکنجه گر است.
ایدئولوژی که شکنجه را تجویز میکند در قهقرا و سقوط حرکت میکند ولی زشت تر و پیچیده تر ایدئولوژی است که چنان پتانسیل و ظرفیتی دارد که میتواند شکنجه گر تولید کند.
آیا کسی که از شکنجه شده، شکنجه گر میسازد بسیار خطرناک تر نیست؟
آری تولید شکنجه گر بسیار خطرناک تر و مهمتر از وجود شکنجه و زندان در یک دولت و حزب یا سازمان سیاسی میباشد.
استالین رهبر حزب کمونیست اتحاد جمـــاهیر شوروی سابق در سال ۱۹۳۷ دستورالعملــــی رسمـــی را خطاب به دفتر سیاسی حزب کونیست صادر کرد که مطابق آن شکنجه بدنی « دشمنان مردم» جنبه قانونی یافت.
(روزنامه نیویورک تایمز۱۸ آپریل ۲۰۰۴ـ ترجمه آقای طباطبایی، چاپ شده در سایت ایران امروز.)
جالب است که به علت وجود دیکتاتوری و سرکوب در حزب کمونیست شوروی هیچکدام از اعضای دفتر سیاسی در مقابل این فرمان استالین توان ابراز مخالفت نداشتند و بلکه به دلیل بافت اطاعت کورکورانه در حزب کمونیست مجری سیاست های سرکوبگرانه استالین شدند.
در سازمان مجاهدین نیز مسعود رجوی در یکی از نشست های شورای مرکزی سازمان گفت:
آره زندان داریم، خوبش را هم داریم، جنبش های انقلابی جاسوس ها و دشمنان خلق را چند تا چند تا اعدام میکنند، ما که هنوز اعدام نکرده ایم، بریده های مزدور اسم دو تا سیلی را گذاشته اند شکنجه!!
آری ایدئولوژی که میتواند عامل قتل، خود سوزی، زندان و شکنجه و عملیات انتحاری را پرورش و تولید و توجیه کند، از نفس وجود شکنجه و زنـــدان خطرناک تر است که خوشبختانه جامعه ایران به تهــدید این فرقه مذهبی آگاه شده اند ولی هنوز باید فرقه مجـــاهدین را تهدید و مانعی جدی برای برقراری دمکراســی در ایــران تلقـی کرد و انحــلال سازمـــان مجـاهدین و نفی نیروهای خشــونت طلــب پیش فرض برقراری دمکراسی در ایران میباشد.
محمد حسین سبحانی
22.08.2004 ـ آلمان
Sobhani_m_h@hotmail.com