عود کردن بیماری تاریخی
ایراندیدبان
گروه تروریستی مجاهدین از بدو تأسیس خود همواره و بلاانقطاع با معضل سؤال و مسألهداری از جانب نیروها روبرو بوده است.
مطالعات و تشکیل گروههای مختلف مطالعاتی از جانب بنیانگذاران و سایر اعضای شورای مرکزی این گروه در ادوار مختلف نه برای پاسخگویی به سؤالات، بلکه در جهت تبیین ایدئولوژیک دیدگاههای از قبل پذیرفته شدۀ رهبران این گروه بوده است و اصولاً با مسأله و چون و چرا میانۀ خوشی نداشته، آن را به خصلتهای لیبرالی و روشنفکرانه منتسب نموده و زمینۀ پیدایش و راه رشد، مباحثه و چند و چون کردن در افکار و اعمال گروه را بسته نگه داشتند.
ذهن پرسشگر و آزاد که از جوانب مختلف به بررسی مسألهای بپردازد، از نظر مجاهدین یک بیماری فردی بوده و هست که تشکیلات یا باید آن بیماری را مداوا کند و یا به قطع آن عنصر بیمار مبادرت کند.
چنین دیدگاهی منجر به بروز بیماری مهلک و پنهانی در تشکیلات مجاهدین گردید که تا کنون در سرفصلهای مختلف عوارضش را نشان داده است.
مهمترین عوارض این بیماری مهلک که مانند ایدز تا کنون مراحل نهفتگی خودش را طی نموده عبارت است از: استعداد همه جانبه برای رویارویی، سرکوب و جبههبندی علیه عناصری که جان و مال خودشان را در اختیار این گروه و اهداف آن قرار دادهاند.
این بیماری طی سالهای متمادی و بر اثر مواضع غیراصولی به سراسر ارگانیسم مجاهدین سرایت کرده و در مرزبندی خشونتآمیز و کشتار بیرحمانۀ نیروهای پرسشگر و غیرمطیع به اوج رسیده است.
این تشکیلات بیمار در سال 1354 بهطور کامل به این ویروس آلوده شد و در عوض درمان خود، با شارلاتانیسم، شرایط مساعد حیات این ویروس را مهیا نمود و همزیستی جداییناپذیری را با آن آغاز کرد.
اگر در همان سال 1354 به بحثها و سؤالات فلسفی و زیربنایی پرداخته میشد و با مانورهای سیاسی و چپتر دانستن از کمونیستها، بر انشعاب و تغییر ماهیت سازمان سرپوش نمیگذاشتند، کار این موجود بیمار به احتضار امروزی کشیده نمیشد که گردانندۀ در گل ماندۀ این جریان ادعا کند که:
« آخوندها بر سر این مسأله به قَطعیت رسیده اند كه موجودیت رژیمشان لاجرم در گرو انهدام مقاومت ایران و مشخصاً از میان برداشتن شهر اشرف است كه در آن سرنگونی حاكمیت ارتجاعی رقم میخورد.
همچنانكه بقای اشرف را نابودی خود میدانند بنابراین حذف تشكیلات این مقاومت را كه عامل بن بست رژیم است پیشاروی خود قرار دادند.
شورای عالی امنیت، سپاه قدس، وزارت اطلاعات، وزارت خارجه، وزارت ارشاد، و چند نهاد وابسته به ولایت فقیه، برای اجرای آن مأموریت یافتند. تمركز حمله و توطئه آخوندها برای از هم پاشاندن تشكیلات مقاومت، شهر اشرف است. و روش آنها ضربه زدن به مقاومت از درون مقاومت است.
رژیم ولایت فقیه، به بسیج دیوانه واری دست زده تا از هر طریق ممكن، برخی از كسانی را كه یارای ادامة مبارزه و مقاومت ندارند و نمی توانند بر سر پیمانها و تعهداتشان باقی بمانند، علیه همین مقاومت به خدمت بگیرند. » *
این ادعاهای ابلهانه و البته متوهمانه که ریشه در هیچ واقعیتی ندارد، تابلوی منحصر به فردی از عود کردن این بیماری تاریخی و سیاه شدن تمامی بافتهای این موجود ِ در آستانۀ هلاکت است.
روزگاری این بیماری اجازه میداد که علیرغم سرکوب تشکیلاتی نیروهای معترض، مجاهدین دم از مبارزهای مردمی و بر ضد امپریالیسم بزنند. بعد در اثر گسترش آن و بهمنظور مبارزهای داخلی برای مهار نمودن مسألهداری نیروها در برابر واقعیتهای اجتماعی پس از انقلاب، تضاد با حاکمیت را اصلیتر از مبارزه با امپریالیسم دانسته و آن را مقدمهای برای مبارزه با امپریالیسم معرفی کردند.
اما امروز به بیان صریح و آشکار مرزبندیهای خود را روشن کرده و تمام توش و توان خود را در راه مبارزه با نیروهای مسألهدار که بخشی از آنان موفق به گریختن از مدار سرکوب تشکیلاتی شدهاند و جداشدگان نام گرفتهاند، گذاشتهاند.
به زبان دیالکتیکی، باید گفت که این بیماری در 40 سال گذشته، ذرّه ذرّه زمینههای نابودی و از بین بردن تشکیلات مجاهدین را پرورانده و اکنون، جز عمده کردن تضاد با نیروهایش و به جنگ آنان رفتن هیچ چارۀ دیگری در مقابل روی آنان نگذاشته است.
بسیج دیوانهوار مجاهدین علیه جداشدگان و نیروهای معترض و مسألهدار در اشرف، آخرین علایم و نشانههای حیات این تشکیلات محتضر و آخرین دست و پازدنها برای زنده ماندن است.
____________________________________
* از پیام مریم رجوی به تجمع هواداران این گروه در هلند