ناکامی منطق جنگ مسلحانه، فاجعه ای برای آزادی(7)
نظریه ی انتقادی ، پایان عصر تروریزم
داشتن حسی جاودان برای نفی خشونت در همه عرصه های حیات آدمی، بخشی از وجود ما آدمیان را تغذیه می کند و تفاوت اساسی ما را با دیگر موجودات زنده نشان می دهد. این پدیده انسان بودن ما را به تصویر می کشد و از ما انسانهایی شریف ، دارای نبوغ و با محبت می سازد.
نگارنده
مرحله کنونی در زندگی انسان را باید پایان عصر تروریزم ، خشونت طلبی و دگماتیسم فرقه ای دانست. آن سوی مرزهای محدود کننده خرد و تعقل آدمی تحولی در جریان تکوین است که بر مبنای آن نظام تفکر توتالیتاریستی به نظام عقلانیت انتقادی و گفتمان دموکراتیک تغییر شکل داده است. در نتیجه نگرش انسان مدرن مفهوم تازه ای را تعریف می کند، زیستن در فضایی آزاد و بدور از هر گونه انقیاد فکری و اسارت فیزیکی.
یکی از بزرگترین دستاوردهای مهم عصر مدرنیته فردیتبخشیدن به انسان بوده است. مفهومی که در اندیشه تک ساحتی فرقه رجوی به شدت با آن مخالفت می شود و در نشست های موسوم به عملیات جاری در قرارگاه اشرف در مسخ و سپس نفی آن به هر رذالت و پلشتی دست میزنند.
رهبری و سران فرقه مجاهدین در قرارگاه اشرف فضایی را باز تولید می کنند که قرون وسطی را تداعی می کند و افراد مستقر در آن را به مثابه عناصر ناتوان و تحت سیطره می انگارند که از خود اختیار و شایستگی اندیشیدن را ندارند و باید سران فرقه به جای آنان بیاندیشند و سرنوشتشان را بدست گیرند. آنان را وادار میکنند که توهمات بیمارگونه و مالیخولیایی رهبری فرقه را تنها واقعیت موجود به پندارند.
به دلیل اینکه در فرقه رجوی بنا به شهادت افراد جدا شده، زمینه و بستر تفکر و اندیشه ورزی تعطیل است بناچار افراد و کادرهای تشکیلاتی با امتناع تفکر و اندیشه مواجه اند که در واقع چیزی جز جمود و تحجر نمی باشد لذا بسته بودن فضای فکری،سیاسی و فقدان تعقل و دیالوگ زمینه ای است برای پرورش عناصر تروریست و خشونت طلب ، بنابراین فرقه مذکور در دوران مدرن جایی نخواهد داشت.
جای شگفتی است که کادرهای رده بالای فرقه مجاهدین به جایتامل در وضعیت نامعقول ، روند گسیختگی و از هم پاشیدگی تشکیلات و ارائه راهکار منطقی و واقعگرایانه برای برون رفت از شرایط تراژیکی که در حال حاضر در آن بسر می برند در واکنش به منتقدین و جداشدگان فرقه ، صرفا فحش و بد وبیراه می گویند در حالیکه خود محصول الیناسیون نظام فکری و منش فاشیستی تشکیلات مذکور می باشند.هم اینک فرقه رجوی در تعاریف و طبقه بندی سیاسی جوامع مدرن و توسعه یافته به دلیل ویژگی توتالیته گرایی ، خصلت غیر دموکراتیک و خط مشی خشونت گرایانه در لیست گروههای تروریستی بشمار می آید.
دارودسته رجوی به علت مناسبات واپسگرایانه توانایی ندارند حتی در حوزه خصوصی خود یک گام از ایدئولوژی تام گرا و قرون وسطائی فاصله بگیرند در نتیجه در همه شرایط به خشونت فیزیکی و فکری متوسل می شوند و بدینسان شان و کرامت انسانها را در نظر نمی گیرند بی آنکه درک کنند این نگرش و شیوه رفتاری متعلق به گذشته است و عملی ارتجاعی به شمار می آید.
این یک واقعیت است دگماتیسم فرقه ای و معطوف به قدرت جز انحصار طلبی و تمامیت خواهی که ویژگی مستعد رهبری و سران فرقه مجاهدین است ، دستاورد دیگری نخواهد داشت و در نهایت انحطاط و فروپاشی سرنوشت محتوم آنان خواهد بود.
به سهولت می توان دریافت که در حال حاضر و در شرایط نوین ، با توجه به نگرش تحول یافته انسان کنونی و مولفه های فلسفه سیاسی عصر مدرنیته فرقه رجوی ناگزیر از اضمحلال و نابودی است. زیرا به لحاظ تشکیلاتی ساختاری استبدادی داشته و تلقی فاشیستی از دین را تبلیغ و ترویج می کند. لذا در فرقه مذکور اثری از هماهنگی و همسازی با تحولات سیاسی و فرهنگی جوامع مدرن و در حال توسعه مشاهده نمی شود.
بنابراین گریز از بن بست موجودی که فرقه رجوی را گریبانگیر خود کرده است نیازمند درک تازه ای از مفاهیم انسان شناسی ، جامعه شناختی و سیاسی دنیای مدرن است. مفاهیمی چون آزادی ، دموکراسی ، برابری ، پلورالیسم و فردیت انسان که در مناسبات فرقه ای کاملا مخدوش و تحقیر شده است باید دوباره مورد بازنگری عمیق و همه جانبه قرار گیرند و آن مفاهیم در ذهن و روان افراد فرقه کیفیت استعلائی خود را باز یابند و این معنا امکانپذیر نخواهد شد جز اینکه افراد و کادرهای فرقه رجوی فروتنانه به نقادی جمیع موضعگیریها و عملکردهای ضد میهنی و تروریستی به پردازند و به واپسگرایی و زشتی اندیشه و اعمال ضد دموکراتیک خود صادقانه اعتراف کنند. حصول این مقصود اساس و بنیاد رهایی تمامی اعضای فرقه در شئون گوناگون خواهد بود.
فرایند یاد شده، تغییر اساسی در نظام فکری ، مناسبات و روابط فرقه ای پدید می آورد. گسستن تابو های فکری و سیاسی و رهایی از اندیشه و اعمال ستیزه جویانه و تروریستی بدون تردید نقشی اساسی در تحقق یک زندگانی معقول و منطقی برای افراد فرقه بر عهده خواهد گرفت و مفاهیم آزادی ، دموکراسی ، برابری و انسانیت حقیقت خود را باز خواهند یافت و بر بنیان این حقایق می توان هماهنگ با خردمندی راستین و در همسوئی با منافع ملی ایران در قلمرو ضرورتها گام بر داشت. پایان
آرش رضایی
December 15, 2005