ریشه های ناامیدی!
ایراندیدبان
به زعم بقایای رجوی، فعالیتهای ایذایی، کنفرانسهای جاسوسی و تظاهرات آنارشیستی، نشانههایی از حیات سیاسی – تشکیلاتی محسوب میشود. از همین رو است که بر اساس این باور، جهتگیری مهمترین برنامههای گروه تروریست و بدنام مجاهدین رویکردی فرمالیستی پیدا میکند.
با این دیدگاه جمع کردن عدّه و سیاهی لشگر و برافراشتن پرچمها و پلاکاردهای متعدد، نشانهای از بزرگی و سراسری بودن است.
این دیدگاه فرمالیستی چنان در اندیشه و ایدئولوژی دار و دستۀ رجوی جا افتاده است که با وجود تمامی شکستها و غیرمؤثر بودن این تلاشها، همچنان خود را ملتزم به آن دانسته و هرگونه بازنگری در آن را غیرمجاز و غیرقابل بحث میپندارند.
صرفنظر از تاریخچۀ اعمال نمایشی بینتیجهای که مجاهدین از زمان حضور در غرب تا کنون داشتهاند (که همواره حمایتهای صدام مانع از عیان شدن بیهودگی آن میشد) در دو سال گذشته که از قضا مجاهدین نیاز جدی و شدیدتری به این قبیل تشبثات داشتند، عقیم و بینتیجه بودن آن به طرز شایان توجهی در معرض دید و قضاوت اعضاء و سمپاتهای این سازمان (بهخصوص در اروپا) قرار گرفته است، بهنحوی که بسیاری از کسانی که پیش از این داوطلبانه در تجمعات این گروه شرکت میکردند، اکنون حتی حاضر به پاسخ دادن به بقایای رجوی نیستند و دست رد بر سینۀ آنان میزنند.
مجاهدین علیرغم آنکه به این نتیجه رسیدهاند که برای تشفی حس سرکوفتۀ میلیتاریستی خود و تحقق پزهای فرمالیستی و عددسازیهای ابلهانه به سراغ پناهندگان درماندۀ غیرایرانی و استخدام کسانی که به نان شب احتیاج دارند بروند، اما بنا بر دستورات تشکیلاتی و بهعنوان یک برنامۀ ثابت برای جمعآوری حداکثر نیرو (حتی یک نفر بیشتر)، سراغ بسیاری از کسانی که ارتباطاتی با آنها داشتهاند میروند و از آنها میخواهند که در تجمع گروه شرکت کنند.
در پروژۀ اخیر آنان، یعنی جمعآوری نیرو برای تجمع واشنگتن، آنها به سراغ بسیاری از این افراد رفتند که مانند دفعات قبل جواب منفی شنیدند. پاسخی که خود آنها نیز انتظار آن را داشتند. اما این بار پاسخ منفی همراه با نکتهای جدید بود و آن این که مرتبطین گذشتۀ مجاهدین و کسانی که به هر دلیلی تا کنون امیدی به حرکتهای این گروه داشتند، رودربایستیها را کنار گذاشته و از بیهوده و مذبوحانه بودن این تحرکات که سالها است عملاً بر ضد سیاستهای رجوی تبدیل شده، با اذناب رجوی سخنها گفتند.
بسیاری از آنان، اینگونه حرکتها را در حالی که عملاً کلیت سازمان از هم پاشیده است و حتی هیچ کاری برای خود نمیتواند بکند، بینتیجه و بیهوده دانسته و از وابستگان به تشکیلات مجاهدین، نتیجۀ حرکتهای قبلی را جویا شدهاند.
تعدادی نیز با صراحتی بیشتر به فریبکاریها و حرکتهای پوشالی مجاهدین اشاره و آن را تاکتیکی برای ادامۀ حیات بدون حل مسایل اساسی برشمردند.
بیتردید ریشۀ این ناامیدی را میتوان در دو عامل اساسی جستجو کرد:
1- روشهای احمقانه و کوته بینانۀ دار و دستۀ رجوی، مهمترین عامل این ناامیدی است. بقایای رجوی در درک بیهوده بودن های و هوی تبلیغاتیشان، حتی از هواداران خود نیز فرسنگها فاصله دارند و تنها به حرکتهای بیمحتوا و شکلی میاندیشند که به مسؤولان بالاتر گزارش کرده و بگویند که چه تلاشی برای نجات رجوی انجام دادهاند. از این رو است که از هرگونه حرکت اصولی در راستای اتخاذ یک سیاست منطقی عاجز میباشند.
2- مسألۀ مهمتر که به واقعیتهای بیرون از مجاهدین مربوط میشود این است که باند رجوی از نظر سیاسی و اجتماعی فاقد اعتبار میباشد.
آنچه که مجاهدین را بهشدت بیاعتبار ساخته، بیهویتی و عدم پایگاه اجتماعی آنان است که اکنون سیاستمداران و مخاطبان آنها در غرب به خوبی بر این واقعیت واقف هستند. اما از دیگر سو روشهای خائنانه و دریوزگیها و استمالتهای آنان در راهروهای محافل غربی، آنان را تبدیل به متکدیانی نموده است که احتیاج به چند جمله حمایت کلامی دارند که بسیاری نیز از آن هم امتناع میکنند.
به همین دلیل هم هست که نه تنها مجاهدین از دست زدن به این تشبثات نتیجهای نخواهند گرفت بلکه ناامیدی مستولی شده بر اعضاء و هواداران این گروه روز به روز بیشتر خواهد شد و راه علاجی برای آن نیست.