سلسله مقالاتی پیرامون روانشناسی خشونت و ترور (7)
مسعودجابانی، بیست و پنجم ژوئیه 2006
مقدمه:
قبل از ورود به مباحث روانشناسی خشونت و ترور که همزمان در کلاسهای آموزشی مورد بررسی قرار می گیرد ، لازم می دانم که مقدمتا زیربنا و ساختار این مباحث را با نکات مهم زیر آغاز نمایم.
* به رسمیت شناختن موجودیت یکدیگرو محترم شمردن حقوق دیگران
* تنظیم رابطه ( تنظیم رابطه با خود و دیگران)
برای اینکه بتوانیم در جامعه و یا در محیط پیرامونمان حق و حقوق دیگران را محترم بشماریم ، می بایست در درجه اول موجودیت آنان را در جامعه بپذیریم.پذیرش موجودیت آنان در جامعه، خود به خود التزاماتی را به دنبال خواهد داشت.این التزامات چیزی جز محترم شمردن حقوق دیگران برپایه عدالت اجتماعی نخواهد بود.
دیدگاه حذف و انهدام، که اهدافش را با خشونت و ترور به پیش می برد، در درجه اول نمی خواهد موجودیت مخالفان خود را بپذیرد و اساسا وجود آنان را سد راه تکاملی! خود می داند.
تنظیم رابطه با خود و دیگران از مهمترین نکاتی است که در این مباحث مورد بررسی ونقد قرار می گیرد.
تنظیم رابطه یعنی سیاست، یعنی انطباق و تغییر و سازش برای قرار دادن هر پدیده در جای واقعی خودش.
انطباق ، سازش، تغییر ، در واقع از خود فرد شروع شده و در جامعه که بوته طبیعی آزمایش است ، بارورو محقق می گردد.
تغییرات فردی و پذیرش واقعیات و انعطاف پذیری ، نشان دهنده رشد و شکوفائی انسان می باشد.مقوله ای که فرقه ها آن را به دلیل ماهیت استثمارگرانه خود هرگز نمی پذیرند.
در واقع انسانهای دمکرات هستند که جامعه دمکرات را ساخته و بنایش را می ریزند. یک انسان دمکرات همان انسان متعادل و تحمل پذیری است که، منافع فردی و گروهی خویش را فدای مصالح جامعه و مردم می نماید و در این راه نهایت بردباری و انعطاف پذیری و گذشت را، در عمل از خود نشان می دهد.
فشارهای روحی و روانی برروی انسان نشان دهنده آنست که فرد نتوانسته است در زندگیش تعادل لازم را برقرار کند.در واقع کفه ترازوی فشارهائی را که متحمل می شود سنگینتر از توانائی ها و قدرتهای شناخته شده اش می باشد.
تنظیم رابطه ، برقراری تعادل روحی و روانی است که نهایتا به تعادل فیزیکی فرد منجر می گردد.
برای بالانس کردن و به تعادل رساندن خویش نیاز داریم تا توانمندیهایمان را بشناسیم و با آن خودمان را در مقابل فشارهای موجود تضمین و بیمه نمائیم.
انسان تا زمانیکه به توانمندیهای فردی و اجتماعی خود اشراف نداشته باشد و از طرف دیگر طرفندهای روانشناسانه فرقه ها را نشناسد، نمی تواند خودش را در مقابل آنان که از ابزار و تکنیکهای نامرئی ولی شناخته شده استفاده می کنند، واکسینه نماید..
در مقدمه سلسله مقالاتی پیرامون روانشناسی خشونت و ترور، نظر شما را به ترجمه مطالبی که آقای ابراهیم خدابنده از مقالات خانم مارگارت تارسینگر در مورد فرقه ها بعمل آورده است، جلب می نمایم.
در واقع جای دارد که در همینجا از زحمات ایشان برای تهیه و ترجمه مطالب آموزشی که در سایتهای مختلف مورد استفاده قرار گرفته است، سپاسگزاری نمایم.
در پایان این قسمت از مقدمه کلاسهای آموزشی، نظر شما را به مطالبی در مورد نحوه عملکرد بازسازی فکری در رابطه با تاکتیکهای مغزشوئی فرقه ها از ترجمه های آقای خدابنده جلب می نمایم و مطمئن هستم که مطالعه اولیه این مطالب کمک بسیار بزرگی در روند کلاسهای آموزسی ما خواهد داشت.
قسمت سوم مغزشوئی نویسنده : مارگارت تالرسینگر ترجمه : ابراهیم خدابنده
.تجربه مغزشوئی مثل تجربه تب ویا درد نیست.این پدیده یک انطباق اجتماعی غیرقابل رویت است.وقتی شما سوژه این موضوع می شوید، از حدت و شدت پروسه نفوذی که در جریان است، آگاه نیستید و خصوصا شما از تغییراتی که در درون شما شکل می گیرد، مطلع نخواهید بود.
تاکتیکهای روند بازسازی فکری به صور زیر برنامه ریزی می شوند.
نامتعادل کردن شدید فرد به بازخوانی تاریخ زندگیش و بطور ریشه ای عوض کردن جهان بینی اش و قبول صور جدید واقعیت و انگیزه هایش.
بوجود آمدن وابستگی به سازمان در فرد، و متعاقبا تبدیل فرد به مامور صفوف اول جبهه سازمانی.
ادامه دارد.