اعلامیه ی جهانی حقوق بشر و نقض مواد آن در فرقه ی رجوی
تمامی انسان ها جدای از ملیت ، رنگ پوست، دین ، مذهب و جنسیت دارای حقوق مشترکی هستند که هیچ فرد، گروه و حکومتی نمی تواند و نمی بایست آنان را از این حقوق محروم نمایدو اگر چنین محرومیتی را ایجاد نمایند، حقوق انسانی را نقض کرده و باید پاسخ گو باشند.
بر همین مبنای حقوق مشترک انسان ها، سازمان جهانی حقوق بشر که یک نهاد بین المللی است و به کشور خاصی وابسته نیست، طی اعلامیه ی 30 ماده ای این حقوق را بر شمرده و افراد و گروه ها و دولت ها را به رعایت آن ها ملزم نموده است و تخلف از هر کدام از مواد 30 گانه ی آن، نقض حقوق بشر محسوب گردیده وعوامل آن باید پاسخ گو باشند.
نقض مواردی از حقوق بشر که در اعلامیه ی 30 ماده ای آمده از سوی برخی گروه ها و دولت ها و افراد بوده که منجر به اعتراض اعضای گروه های ناقض و ملت هایی که دولت هایشان ناقض بودند ، شده است. در عصر کنونی هم که شاهد حرکت رو به رشد ، سریع و بی وقفه ارتباطات و مبادله اطلاعات هستیم، بعضی گروه ها به خاطر سیاست های غلط و رویاهای قدرت طلبانه این قوانین را نقض کرده و می کنند. در این میان فرقه مجاهدین که مدعی آزادی و رهایی ملتش می باشد، در پرونده ی خود زشت ترین موارد نقض حقوق بشر را در حق اعضا ثبت و اعمال می نماید.
در این نوشتار سعی شده اقدامات ضد حقوق بشری سازمان مجاهدین خلق را بر اساس اعلامیه جهانی حقوق بشر برای خوانندگان سایت مطرح نمایم.
ماده 1 – تمامی افراد بشر آزاد به دنیا می آیند و از لحاظ حیثیت و حقوق باهم برابرند. همه دارای وجدان هستند و باید نسبت به یکدیگر با روح برادری رفتار کنند.
این اولین ماده ای است که از سوی فرقه نادیده گرفته شده است. اعضا در این فرقه به خاطر آموزش هایی که از سوی رهبری گروه دیکته و اجرا می شود، اجازه ندارند با روح برادری با یکدیگر رفتار نمایند. چون به آنان تلقین و تحمیل شده فقط رهبری و همسرش را دوست بدارند و در میان خود مانند جاسوسان عمل کنند. در این زمینه سخنان و نمونه های زیادی از زبان اعضای جدا شده که سال ها عمر و جوانی خود را زیر نفوذ آنان تلف کرده اند ،مطرح گردیده است. کسانی مثل آقای مهدی خوشحال که در کتاب ویرانسازی نیرو و کنترل نیرو آن چه بر او گذشته را بیان می کند. ایشان در صفحه ی 156 قسمتی از سخنان رجوی را می آورد که در یک نشست می گوید: من باید ته قلب تان باشم و قلب شما به یاد من بزند. ایشان در رابطه با چگونگی کنترل نیروها در فرقه مطالبی را بیان می کند که نشان می دهد رجوی این اصل را که انسان آزاد آفریده شده و دارای عقل و وجدان است، آشکارا نادیده گرفته و زیر پا می گذارد. و قدرت تفکر آزادانه و استفاده از عقل و وجدان برای اعضا نخواهد بود. خانم ان سینگلتون در کتاب خود به نام ارتش خصوصی صدام از دیدار خود با ساکنان اشرف ( پایگاه رجوی در عراق) چنین می گوید : وقتی نام مریم رجوی را می آوردند، اشک می ریختند ، گویا چنین تعلیم دیده بودند که به او عشق بورزند. بنابراین دیگر جایی برای رفتار برادرانه در میان خود باقی نمی گذارد.
ماده 3- این اعلامیه جهانی بیان می دارد که هر کس حق زندگی، آزادی و امنیت شخصی دارد
و
ماده 19- هر کس حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور شامل ان است که از داشتن عقاید خود بیم نداشته باشد.
این دو ماه که مکمل ماده 1 است نیز از سوی فرقه کاملاً زیر پا گذاشته شده. وقتی از اشخاص مصاحبه ها و فیلم هایی مبنی بر اعتراف به گناه خویش گرفته می شود، چگونه می توان مدعی بود آنان آزادی و امنیت دارند. چگونه افراد می توانند احساس امنیت و آزادی کنند، وقتی که حتی با حضور در میان خانواده که محل امن و آرامش شمرده می شود، از بحث کردن و صحبت های خارج از ان چه برایشان مقرر شده، امتناع می کنند، مبادا یکی از اعضای خانواده گزارش دهد و بدین ترتیب فرد مورد فشار روحی و جسمی قرار گیرد. در فرقه رجوی اگر اعتراض و انتقادی به رهبری و سیاست هایش شد، باید قید زندگی و همه چیز را زد. بیانیه سازمان دیدبان حقوق بشر که با تحقیق و مصاحبه از 12 عضو جدا شده فرقه ی رجوی تنظیم شده گویاترین سند جهانی برای نقض این مواد در میان فرقه است. متقاضیان جدایی باید به زندان های مخوف فرقه و دیگر شکنجه گاه های رجوی فرستاده شوند و خبری از زن و فرزند به آنان داده نشود و حتی زن و فرزند در گروگان شکنجه گران رجوی باشند تا او از مواضعش کوتاه بیاید و رجوی او را به اسکان D و بعد به اسکان H به انفرادی بفرستد تا او را برگرداند!! روابط رهبری و نیرو به گفته ی مهدی خوشحال – عضو جدا شده ی فرقه- این گونه است که پرداخت کننده ی مطلق نیرو است و دریافت کنده ی مطلق رهبری!! آیا این است معنای حق زندگی و آزادی و امنیت ؟ وقتی شخص نتواند عقیده ی خود را از ترس شکنجه و آزار بیان بکند، مسلماً در کسب اطلاعات و افکار هم در تنگناست. بنابراین هم ماده 3 و هم 19 که به نوعی با هم مرتبط هستند نقض شده و فرقه باید پاسخ گو باشد. به گفته ی تمامی جداشدگان برنامه ی روزانه واجباری اعضا عبارت است از: ورزش ، جلسه و نشست، دیدن فیلم و گوش کردن نوار ،مطالعه جزوات مربوط به فرقه و شنیدن و خواندن اخباری که فقط راجع به رهبری و زنش است و… غیر از این ها هیچ شبکه تلویزیونی دیگر و یا جزوه ای که مربوط به فرقه نباشد ، ممنوع و اصلاً در بین اردوگاه های رهبری پیدا نخواهد شد. اگر سراسر نوارهای ویدیویی و سرود و ترانه و کتب و جزوات و نشریات را زیر و رو کنی چیزی جز ان چه رجوی خواسته در دسترس اعضا نیست، اما، شعارهای دموکراسی و آزادی بیان و انتخاب و… آنان به آسمان هفتم بلند است!
نه فقط آن دوازده نفری که اظهارات مستندشان در بیانیه ی دیدبان حقوق بشر آمده، بلکه کم نیستند افرادی که از سانسور و شکنجه و آزار در درون فرقه گفته اند و هم اکنون هم در اردوگاه تحت نظارت امریکا – تیف – هستند. ده ها نفر از همین اعضا که حاضر شدند وضعیت بلاتکلیف و نگران کننده ی تیف را تحمل کنند و لیکن دیگر در پادگان اشرف نمانند! علت چیست؟! آیا جز این است که به دستور رجوی و همسرش ، از حقوق طبیعی اشان محروم شده اند واکنون که به خود آمده اند می خواهند آزاد زندگی کنند؟!!
ماده 16. بند ب) ازدواج باید با رضایت کامل و آزادانه ی زن و مرد باشد.
ماده 16. بند پ) خانواده رکن طبیعی و اساسی اجتماع است و حق دارد از حمایت جامعه و دولت بهره مند شود.
ان گاه که فردی از حق انتخاب عقیده و نظر محروم است، حق زندگی و آزادی و امنیت از او گرفته می شود، قطعاً در ازدواج و بودن در کنار خانواده هم انتخاب و آزادی ندارد.
ازدواج و خانواده از مواردی است که فرقه همیشه آن را دستمایه ی اهداف قدرت طلبانه ی خود قرار داده و اعضا هیچ گاه در مقابل این امور آزاد و مختار نبوده اند. قبل از فرار رجوی از ایران ، ازدواج ها شکل کاملاً تشکیلاتی داشت و بعد عاطفی آن نادیده گرفته می شد. البته این روند بعد از فرار رجوی و پناه بردن به فرانسه و اروپا هم ادامه داشت؛ ان چه در ازدواج های تشکیلاتی مهم بود ، منافع سازمانی و شرایط پذیرفته شده از سوی آن بود و مجالی برای حضور محبت و عاطفه نبود، اگر هم از ازدواجی محبتی در میان دو طرف ایجاد می شد اجازه ی ابراز آن را نداشتند. یعنی در میان مجاهدین یکی از ستون های اصلی ازدواج و تشکیل خانواده که عشق و محبت بود کاملاً نادیده گرفته می شود. حتی باید پرسید ازدواج مسعود رجوی با مریم عضدانلو ( همسر مهدی ابریشم چی) از روی عشق بود؟ یا اهداف سازمانی؟ اصلا ً انگیزه ی این ازدواج چه بود که مریم از همسرش که هیچ اختلافی با او نداشت جدا شد و به همسری مسعود در آمد؟ به طور یقین یکی از این انگیزه ها پیش برد اهداف فرقه ای بود و پس از آن کم نبودند افرادی که برای پیش برد اهداف فرقه ای به اجبار تن به ازدواج می دادند! با دستور تشکیلات ازدواج و با دستور تشکیلات طلاق!
در فرقه به فرد تلقین شده که صلاح کار او را فقط رهبری می داند، پس او هم به خودش اجازه می داد در پی آن آموزش ها، ازدواج اجباری را با یک انقلاب ( به قول خودش) مبدل به طلاق اجباری کند و در توجیه آن طی نشستی چنین بگوید در این جا دو چیز است ، پذیرش و عدم پذیرش ، در صورت پذیرش بهشت، وصل، آزادی ، پاکدامنی وفاداری به رهبری و مردم و انفجار و رهایی و…ودر صورت عدم پذیرش برعکس ؛ اسارت، فاحشه ، حیوان وحشی و متجاوز ، قطع و رو به افول و وفاداری به همسر. این ها عین کلماتی است که از زبان یک رهبر مدعی آزادی ، و حقوق بشر عنوان می شد. البته وقتی ازدواج به واسطه ی عکس و با دستور تشکیلات باشد، باید هم پایانش با دستور و خواست تشکیلات باشد، چرا که در فرقه ی رجوی، فرد نیست که انتخاب می کند. بلکه رهبری به جای او فکر می کند و انتخاب و تشخیص و تحلیل!! پس اوست که به جای همه تصمیم می گیرد و رو به مردان عضومی کند ومی گوید شما همسر ناچیز خود را به من دهید و من سیمرغ ( مریم) را به شما می دهم. و با تحریف از تورات و انجیل و قران و مسیح می گوید. در پایان زن و شوهر را وادار به سیلی زدن به یکدیگر کند و بدین ترتیب فاتحه ی خانواده به عنوان یک رکن طبیعی و اساسی اجتماع خوانده شود.اکنون هر سازمان و نهاد حقوق بشری و مدافع و مدعی که می تواند با ساکنان موجود در اشرف ( نه جداشدگان و بریده ها) تماس بگیرد در مورد خانواده سئوال کند ، ببیند کدام یک دارای چنین حقی هستند؟ اصلاً آیا چیزی به نام زن و همسر و فرزند وجود دارد؟! خیروجود ندارد و هیچ توجیه عقلانی نیز بر آن حاکم نمی باشد، جز فقط گفته های پوچ و بیهوده
ماده 25. بند ب) مادران و کودکان حق دارند که از کمک و مراقبت مخصوصی بهره مند شوند.
ماده 26. بند پ) پدر و مادر در انتخاب نوع آموزش و پرورش فرزندان خود نسبت به دیگران اولویت دارد.
در این مورد علاوه بر نقض این مواد قانونی حقوق بشر فرقه رذالت و پستی را به نهایت درجه رسانده و نمونه های متعددی از ظلم به کودکان و مادران وجود دارد که تعدادی را دیدبان حقوق بشر در بیانیه خود آورده. همه چیز در این فرقه با تحکم و خواست رهبری است و کسی حق اعتراض ندارد. شروع عملیات های تروریستی، مواضع سیاسی، ازدواج ، طلاق و جدا کردن کودکان و…
در طی جنگ خلیج و وارد شدن امریکا به معرکه، فرقه ی رجوی که با زد و بند پرچم سفید را به علامت دخیل نبودن در جنگ عراق و کویت بر سر پایگاه های خود می زند، به بهانه ی حفاظت از جان کودکان ، این نقطه های عاطفه را هم کور می کند. گر چه ازدواج اجباری و تشکیلاتی بود ، ولی بعدها عاطفه و عشق ایجاد شده و الفتی به وجود آمده و دور از چشم رهبر علاقه ای ابراز می شده، هم به همسر و هم به فرزند و پس از حکم طلاق ، بچه ها نقطه عاطفه اند که حالا آن هم هیچ، کودکان سوار بر اتوبوس و مادران عقده در گلو حتی جرات اشک ریختن به هنگام جدایی با فرزند را ندارند. مبادا مورد تحقیر و سرزنش قرار گیرند که تضاد درونی برایش پیش آمده و بالاخره این کودکان هر کدام به کشوری وبه دست خانواده ای سپرده می شوند در حالی که سازمان بهترین پناه گاه های امن را در اشرف داشت ( طی جنگ ایران و عراق) و می توانست از بچه ها در آن جا نگهداری کند. از سوی دیگر منطقه ای که پرچم سفید بالای آن نصب شده ، مورد حمله قرار نمی گیرد و اگر هم رجوی احتمال می داد، بمباران شود. پس بقیه اعضا جان نداشتند که ماندند؟!!! پس دلیل چیز دیگری بود و آن نابود کردن نقطه ی اتصال زن و شوهر است. میترا یوسفی کسی که خود سال ها در فرقه بوده و دوری فرزند از مادران را بسیار دیده می گوید: نه تنها دیناری بابت آن کودکان پرداخت نمی شد، بلکه فرقه از سهمیه اجتماعی آنان که دولت آلمان به میزان هر نفر هزار مارک بدون پول بیمه پرداخت می کرد هم بهره می برد . کتاب زیر درختان زیزفون ، شقایق های زخمی ، عشق ممنوع که نویسندگانش نادره افشاری و میترا یوسفی از اعضای جدا شده هستند ، مشتمل بر نمونه های زیادی است از نقض مواد حقوق بشر درمورد کودکان ، مادران و پدران. پدران و مادران با دستور رهبری حلقه های ازدواج را تقدیم او کردند و هر معترضی وحشی و جنسیت پرست خوانده شد و رجوی فرزندانشان را گروگان گرفت تا در هنگام اعتراض و مقابله با سیاست های او به میدان آورده شوند!! بعضی از این کودکان آن قدر از دیدن والدین و مهرورزی آنان محروم شدند که همانند آذر غراب در غربت مردند و مانند آلان محمدی آن گونه جان دادند و مانند نصرت، معصومانه زیر مشت و لگد و کمربند مادر خویش ( مهین نظری) از نفس افتادند و مادران محروم از خانواده مانند مادر هاجر به آسایشگاه روانی مرهام در شهر کلن فرستاده شدند.
این کودکان شدند بهانه ای تا رجوی والدینشان را به اسیری و اطاعت بکشاند و حقوق ماهیانه هزار مارکی اشان را صرف تبلیغات و ماشین جنگی خود کند و در پایان هم پس از تحمل آن همه سختی ، گرسنگی و خسته شدن از گدایی در خیابان های فلان شهر آلمان و فلان منطقه در کلن ، در سن 16 و 17 سالگی به عراق برگردانده شوند و سلاح بر دوش گیرند و رجوی آن ها را در فیلم های رژه و مانور جلو دوربین آورد تا در خدمت ترور و خشونت خودش و صدام باشد!!!
کودکان صبح ساعت 6 یا 7 از محل سکونت خود با پای پیاده راه می افتند تا برای گدایی شرافتمندانه به محل تعیین شده برسند و دنبال عابران پیاده راه بیافتند و یا در گوشه ای کز کنند و تکه نانی نزدیک ظهر بخورند و باز شروع کنند. تفریح شان دیدن فیلم های مریم و مسعود باشد و نغمه لالایی شان سرود رهبری!! فرصتی هم برای بازی کردن با اسباب بازی های شکسته خود نداشته باشند. جلوی عکس مریم و مسعود تعظیم کنند و ابتدا آنان را عمو مسعود و خاله مریم صدا بزنند و بعدها مامان مریم و بابا مسعود ؟! نقاشی هایشان هم از در و دیوار برداشته شود و به جای آن عکس بابا و مامان آرمانی زده شود!!!
ماده 24. هر کس حق استراحت و فراغت دارد و در خصوص به محدودیت معقول ساعات کار و مرخصی های ادواری با اخذ حقوق، ذی حق است.
با مرور بر خاطرات جدا شده ها، دیدن فیلم و برنامه های مربوط به فرقه و حتی با یک روز زندگی کردن در اردوگاه اشرف هر صاحب وجدانی و هر آشنایی به حقوق انسانی خواهد دید چگونه این ماده ( ماده 24 ) هم زیر پا له می شود. از بام تا شام فقط مجری برنامه های تشکیلات بودن، آن موقع که فصل و پروسه ترور و عملیات بود، آموزش نظامی و عملیاتی و پس از شکست در این پروسه ها، پاک کردن توپ و تانک و کلاس های توجیهی و چه و چه و… اکنون هم طور دیگر. استراحت معنا ندارد و محدودیت کاری هم نیست، بیش از دو دهه است رجوی وعده ی توخالی داده و هر بار احساس خطر کرده، فراری شده!!!حقوقی هم که در بین نیست، از تک تک اعضا بپرسید چه پشتوانه ی مالی دارند؟ آیا اصلاً حساب و دفترچه پس اندازی به نام شان ثبت است؟! باید گفت اعضای فرقه ی رجوی به انواع ظلم ها و قوانین ضد حقوق بشری گرفتارند و باید سازمان های بین المللی به فریادشان برسند!
در ماده ی 12 بیانیه ی حقوق جهانی بشر آمده احدی در زندگی خصوصی، امور خانوادگی، اقامت گاه یا مکاتبات خود نباید مورد مداخله های خودسرانه واقع شود و شرافت و اسم و رسمش نباید مورد حمله قرار گیرد، هر کس حق دارد در مقابل این گونه مداخلات و حملات، مورد حمایت قانون قرار بگیرد.
نقض این ماده از سوی فرقه به قدری بدیهی است که دیگر هیچ نیازی به اثبات ندارد ، چرا که همه ی آن چه گفتیم از نقض حقوق ابتدایی اعضا گرفته تا آزادی بیان عقیده، انتخاب همسر و خانواده ، سرپرستی کودکان ، حقوق کودکان ، آموزش و پرورش ، محدودیت کاری، استراحت و تفریح ، حقوق ، مزایا و… به خوبی نشان می دهد که اعضای اسیر در دست رجوی حتی در مورد خصوصی ترین امور زندگی اشان هم مختار نیستند!!!
این موارد تنها گوشه ای از هزاران مورد نقض حقوق بشر در فرقه ی رجوی است ، شاهدان زیادی در اروپا هستند که با مراجعه به آنان بیش تر می توان به عمق فجایعی که در این فرقه می گذرد پی برد و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!!!