تجدید خاطره ی تلخ
الماس های خون آلود
میترا یوسفی، سی ام اکتبر 2006
حین هیاهویی عمیقا برای هیچ، به پاسخ خردمندانه، نغز و برنده برادر و همرزم قهرمان مسعود خدابنده رسیدم. به راستی راهی که ما رفتیم، اشتباهاتی که مرتکب شدیم، ابتلائاتی که کشیدیم و در نهایت همتی که برای ترمیم غلط های گذشته یافتیم، نوعی همفکری و یکی شدن می طلبد که از روابط خونی هم برتر می رود.
بارها، دلشاد از گفتار و رفتار گسسته گان دلیر، مراتب افتخار و مباهات از همراهی با یکایک همرهانم بر زبان آورده ام و فقدان آنهایی که در این دایره از دست دادیم، موجب رنجی ناگفتنی و حسرتی التیام ناپذیر است.
باری، اظهارات مسعود خدابنده همه ی بافته های تبلیغی رجوی ها را از هم می درد و رشته ها، پنبه می کند.
آنچه در بلژیک گذشت، همچنین تداعی کننده ی وقایع دلخراشی است که هرگز فراموش نمی شود، اما حقایق آشکارا و به طرزاعجاب آوری در برابر آدمی ظهور می کنند. تاریخ آنچه را بلژیک با دستاویزی عواملی چون موسی چومبه، برسرمنافع مستعمراتی از جمله به چنگ آوردن الماس های معادن کنگو، با پاتریس لومومبا ی کبیر کرد، از یاد نخواهد برد.( در دهن کجی رویدادها، یکی از زنان مجاهد، « پاتریس » نام داشت).
آری، این بار، آواره یی از حوالی حومه ی پاریس، در خیالات هپروتی،خود را به بلژیک رسانیده تا با دستبوسی وارثان جنایات، جای بر پای موسی چومبه بگذارد، با فراموش کردن حقیقت آنک ایران، دست هر رژیم و حکومتی باشد، مستعمره ی بلژیک نیست.
البته روا نیست همه ی بلژیکی ها را در آنچه حکومت شان با « کنگو » و اسطوره اش کرد، مقصر و متهم و یا شریک دانست. کما این که علیرغم صرفه ی تب کور ضد ایرانی و ضد اسلامی،( که در جنون آن هرجانوری را به بازی می گیرند) سناتور « ژوری دوبیه » گزارشگر جنگی تلویزیون بلژیک در زمان جنگ ایران و عراق به خبرنگار « بی بی سی » می گوید « ایمان دارم این گروه یک فرقه نظامی گراست » و « این که می گویند دموکرات هستند، دروغ است ».
در تفاهم و تایید سخنان مسعود خدابنده، باید بیادآورد که تلاش های مذبوحانه دو سه نفر دیگر برای مطرح شدن، چاره سازی برای رجوی ها نیست. مگر خوی بی رحمی مقصران و همچنین ناآگاهی تاسف آور آنان را فاش سازد که چگونه با ادعای دانش سیاسی و توان حمایت از قانون اساسی، در شناسایی این فرقه رسوا ناکام مانده اند ویا از داستان هولناک کودکان مجاهدین بی اطلاع هستند. ( اگر خود ازافتضاح چند سال اخیر ربودن کودکان بلژیکی، مطلع باشند که جهت کثیف ترین مقاصد که زبان و قلم از تکرار آن عاجز و شرمگین است و در صدر آن باند، چند دولتمرد سطح بالای بلژیک هم حضور داشتند).
سال ها پیش، از این دست تمهیدادات بی مایه و بی سرانجام، توسط تنی چند در کشور نروژ پیاده شد. تازه وقتی که ارباب مریم رجوی هنوز برای خودش بروبیایی داشت و بخاطر ندارم که فرقه ی ضاله این چنین لیست های تروریستی را هم ملوث کرده بود یا نه، 11 سپتامبری هم تاثیر پروصدای خود را در جهان باقی نگذاشته بود، بازهم رجوی صرفه یی نبرد، بجز این که خصلت های منفی اش لاجرم تحت توجه و زیر نظر قرار گیرد. همان وقت یک سازمان چپ که متاسفانه نامش را دقیقا بیاد نمی آورم، بر نکته جالبی در تناقضات معرکه گردانان موضوع مورد بحث تاکید ورزید به آنک دست اندرکاران حکومت نروژ، مقام قابل توجهی در اخراج پناهندگان ایرانی و برگرداندن آنان به ایران، به عهده گرفته اند. ( یعنی دل شان برای ملت ایران، و فقدان دموکراسی در سرزمین ما نسوخته است).
باند بازی تلخ کنونی می تواند هدفی داشته باشد، و آن مشغول کردن غربایی با سرنوشت نامعلوم در سراب عراق است که نام آنان با ننگ چنین عملی تا ابد آغشته خواهد ماند.
در نهایت پیام آخرینی هم برای هوچی های بلژیکی دارم، این تحفه را، آنچنان که ادعا کرده اید، در هر راه پلیدی که می خواهید، برای خود نگهدارید که ما را ، ایران و ایرانی را با آن کاری نیست.