آقای احمد حسین زاده از تجربیات خود در درون مناسبات مجاهدین خلق می گوید:
خدمت دوستان و همرزمان سابقم سلام عرض می کنم . البته همرزم که می گویم ، ما برای رزم نرفته بودیم ، من را فریب داده وبه عراق برده بودند. من گرفتار شده بودم . همرزم به کسانی می گویم که آنها هم گرفتار شده و مدتی با هم زندگی کردیم ، غذا خوردیم و… من توی ترکیه کار و زندگی خوبی داشتم ، با ترفند به انگلیس بردن مرا به سازمان کشاندند. در بدو ورود هم من اعتراض کردم که من برای مبارزه نیامدم ، من آمدم که برای کار به انگلیس برده شوم. من را تهدید به زندان و شکنجه و انفرادی کردند که ماندم. سپس من را به پذیرش بردند، من مثل ایران دنبال هم شهری هایم گشتم تا با هم بمانیم. در سازمان نشستی برای ما گذاشتند و اینکه اینجا از این برنامه ها نداریم ! گفتند اینجا حق ندارید که مثلا بعنوان تبریزی ها با هم باشند ، باهم به ورزش بروند ، با هم غذابخورند و… اول همه را توجیه کردند که اینجا حق ندارید چنین هم شهری بازی هائی راه بیاندازید. حتی یکی از بچه ها را هم که از قبل می شناختم ، حق نداشتم با او از گذشته و خاطرات صحبت کنم . در سازمان برای انسان ها ارزش قائل نیستند ، چه برسد به ترکها و سایر قومیت ها ! هر موقع که با همشهری هایم می خواستم ترکی صحبت کنم بلافاصله یک مسئول آمده و تذکر می داد که ترکی صحبت نکنید!
می گفتند صحبت ترکی محفل است و محفل شعبه ی سپاه پاسداران است ! می گفتند شما با ترکی صحبت کردن مبارزه را ول می کنید ! به مسعود پشت می کنید! صحبت به زبان مادری ممنوع بود! می گفتند اینجا جامعه ی عادی نیست و شما یک مبارز هستید و فرد عادی نیستید و نتیجه می گرفتند که نباید به زبان مادری تان صحبت کنید !
سران سازمان ضد قومیت ها هستند . ضد ملیت ها هستند ، ضد زبان مادری هستند. بعضی از بچه های بلوچ بطور واقعی نمی توانستند فارسی صحبت کنند ،اما آنها را مجبور می کردند که باید فارسی صحبت کنید! به سایر بچه ها نیز اشکال گرفته و می گفتند که بروید و فارسی یاد بگیرید. می گفتند اینجا زبان مادری را باید فراموش کنید. صحبت به زبان بلوچی ممنوع بود ، مدتی مرا سرتیم کرده بودند و توجیه می کردند که اجازه نده بلوچی ها ، به زبان بلوچی شان صحبت کنند!
مسئولین می گفتند ما باید بدانیم آنها چه صحبت می کنند؟ اینها که ادعای مبارزه و آگاهی را دارند، از نیروهای خودشان و صحبت به زبان مادری شان مشکل دارند!
هیچ کس در سازمان اراده و اختیاری ندارد. مگر الان در ایران در پادگان های ارتش و سپاه صحبت به زبان مادری ممنوع است ؟
مگر همه مثل سازمان در قفس هستند ؟
مگر این نیروهای نظامی نمی توانند ، ماموریت هایشان را انجام بدهند ، همه زندگی دارند ، همه به زبان مادری صحبت می کنند ، اما مگر در کارشان موفق نیستند؟ همین داعش را چه کسانی شکست دادند ؟ خدا را شکر داعش بدست همین سپاه و ارتش شکست خورد . امروز در دنیا مطرح هستیم و صحبت به زبان مادری هم ممنوع نیست . در سازمان مجاهدین همه در قفس هستند ، حق صحبت ندارند ، اراده ندارند ، اختیار ندارند … در سازمان نگهبان ها رو به داخل نگهبانی می دهند ! آنها دشمن را عوضی گرفتند. نیروها را در سازمان با زور نگه داشتند ، اگر با زور نگه نداشتند، چرا نگهبانی ها رو به داخل است ؟
همه می دانیم که در سازمان با چه ترفند هائی نیروها را آنجا حفظ کردند. با آن روشهای دجالانه نهایتا نیروها فرار می کنند ، مثل ما که در اولین فرصت فرار کردیم . الان 15 سال است که از سازمان جدا شدم و زندگی راحتی دارم . سازمان یک سازمان ضد بشر و ضد مردمی است .
اگر لحظه ای سازمان سرش را برگرداند ، همه ی اعضاء فرار خواهند کرد.
من سه سالی را که با زور و اجبار در سازمان نگه داشته شدم ، بخدا شب وروز نداشتم ، همیشه به فکر فرار بودم ، لحظاتی بود که قصد خودکشی داشتم . راه فراری نبود ، تنها خروجی به زندان و شکنجه گاهها مرگ منتهی می شد. دوستی داشتم که نمی خواهم اسمش را ببرم اما یکسال او را در زندان انفرادی نگه داشتند ، وقتی برگشت مثل جوجه شده بود، سرش از بدنش بزرگتر دیده می شد. معنای آگاهی در سازمان تکرار حرفهای دیکته شده ی آنها است ! امروز هم سازمان در مسئله ترکها قصد موج سواری دارد، سازمان ضد بشر است ، حرفهایش در مورد ملیت ها و قومیت ها هم از موضع ضد بشری است . سازمان از بحث قومیت ها هم امروز فقط قصد بالارفتن از روی مردم و له کردن قومیت ها را دارد.
ادامه دارد