رجوی و سرانش شامه ضد بشری خیلی قوی دارند. سال 91 جنگ خلیج، رجوی برای اینکه همه اعضا را به سمت خود سمت و سو دهد بهانه خوبی را بدست آورد. در مقری که ما بودیم به ما ابلاغ شد که در سالن غذا خوری نشست است سر ساعت در سالن حاضر شدیم ( در آن زمان زنها و مردها در یک مقر بودند ). مسئول نشست وارد سالن شد و میکروفن را بدست گرفت و بدون مقدمه گفت جنگ است و برادر تصمیم گرفته که تمامی نوزادان و کودکان را به خارج بفرستیم چون کودکان در عراق بمانند احتمال دارد محل استقرار آنها بمباران شود .
نوزادان و کودکان بدون پدر و مادرانشان به خارج فرستاده می شوند. نشست که تمام شد همهمه ای بین مردها و زنان بود یکی از مردها می گفت مگر می شود بچه را بدون پدر و مادر به خارج فرستاد؟! یک زنی می گفت بچه من شیر می خورد بچه ام را بدون من چگونه می خواهند در خارج بزرگ کنند ؟!
یک هفته گذشت به پدر و مادران ابلاغ کردند که کنار تدارکات مرکزی تجمع کنید . من هم کنجکاو شده بودم به بهانه خرید اقلام تاسیساتی به تدارکات مرکزی رفتم. وقتی به تدارکات مرکزی رسیدم چندین اتوبوس عراقی کنار تدارکات پارک کرده بودند. مادران و پدران نوزادان و کودکان همه آمده بودند من هم صحنه را تماشا می کردم. چند لحظه ای گذشت با چند تا خودرو کودکان و نوزادان را آوردند. من شاهد صحنه بودم وقتی پدران و مادران از کودکانشان خداحافظی می کردند مستمر اشک می ریختند. راضی نبودند که کودکان خود را به خارج بفرستند و همین طور کودکان به پدر و مادرانشان چسبیده بودند و آنها را ول نمی کردند.
یک زنی که کودک شیر خوار داشت حاضر نبود که کودکش را بدهد! او را با دستانش محکم گرفته بود و اشک می ریخت و می گفت بچه من شیر می خورد؛ در مسیر از بین می رود. بچه شیر خوار را بزور از او گرفتند و در جواب به او می گفتند دستور برادر است. صحنه های دل خراشی در رابطه با کودکان و نوزادان مشاهده کردم. وقتی اتوبوس ها حرکت کردند مادران و پدران دنبال اتوبوس ها می دویدند و کودکان در اتوبوسها با دست به شیشه می کوبیدند پدر و مادراشان را می خواستند.
هنگام برگشت به مقر دو زن را دیدم که پشت یک اتاقک آجری نشسته بودند و از شدت ناراحتی خاک روی سرشان می ریختند و به سران رجوی بد و بیراه می گفتند . در مقر وقتی به چهره زنان نگاه می کردم افسرده بودند و زیاد در مقر ظاهر نمی شدند. بیشتر اوقات روز در آسایشگاه بودند . رجوی در آن زمان خطش پیش رفت و برای پدران و مادران پیام داد. می خواست آنها را به لحاظ روحی آرام کند در پیام گفته بود که نگران نباشید جنگ تمام شود فرزندانتان به نزد شما بر می گردند!
پیام رجوی دروغ بود و می خواست کسانی که کودکان خود را به خارج فرستادند را فریب بدهد . رجوی جنگ را بهانه کرده بود که از شر کودکان و نوزادان در اشرف خلاص شود همانطور که گفتم می خواست همه را به سمت خودش بکشاند . بعد از چند سال رجوی باز هم به فکر نقشه شوم افتاد. کودکانی که در خارج بزرگ شده بودند را با فریب به اشرف منتقل کرد اما نتیجتا طرح رجوی با شکست مواجه شد. اکثر کودکان به رجوی و سرانش نه گفتند و اردوی رجوی را ترک گفتند و در حال حاضر در کشورهای مختلف مشغول زندگی خودشان هستند .
فواد بصری