انقلاب بهمن 57 صحنه آزمون و خطا و بروز ماهیت مجاهدین – قسمت پایانی

مسعود رجوی اگر چه در شعار بر وحدت عمل کلیه نیروهای انقلابی حول شعار ضدامپریالیستی و رهبری امام خمینی درموضع گیری های رسمی تاکید داشت وحتی پیشنهاد کرد کلیه نیروهایش با سلاح هایشان تحت رهبری آیت الله خمینی قرار گیرند ولی دربحث های درون تشکیلاتی و برخی موضع گیری های دیگر با بیان اینکه انقلاب هنوز تمام نشده می خواست چنین وانمود سازد که انقلاب اصلی با رهبری مجاهدین خلق شکل خواهد گرفت.
وی در اواخر سال 59 اعلام کرد که انقلاب ایران به سرقت رفته است و علنا خود را رهبر اصلی انقلاب معرفی میکرد. وی درجریان سخنرانی هایش در میتینگ هایی که بمناسبت انتخابات مجلس و ریاست جمهوری ایراد کرد، تنش را به اوج خود رساند و حاکمیت را به پاسخ مشت با مشت و گلوله با گلوله تهدید کرد.
شکست گسترده و سنگین مجاهدین درجریان انتخابات مجلس و ریاست جمهوری که نشان دهنده فقدان اقبال اجتماعی و حمایت سیاسی از طرف مردم علیرغم ادعاهای کر کننده و شعارهای حمایت گسترده خلق عملا رجوی را به تقابل ودرگیری های خشونت آمیز وموج ترورهای کور وانفجارات مهیب کشاند.

رجوی با صدور اطلاعیه ای در25 خرداد سال 60عملا پایان مشروعیت نظام جمهوری اسلامی و آغاز مبارزه مسلحانه باهدف سرنگونی کوتاه مدت آن را اعلام کرد .

وی درجریان جمعبندی اعلام کرد که 6ماه دیگر جمهوری اسلامی سرنگون خواهد شد وانفجار حرب جمهوری در7 تیرماه سال 60 را که به کشته شدن آیت الله بهشتی وبیش از 72 نفر از مسئولین حزب و وزیران دولت وبرخی از نمایندگان مجلس منجرشد را مرحله بی ثبات و بی اینده کردن نظام تعبیر کرد.

رجوی در8شهریور سال 60 هم بابکارگیری مهره نفوذی خود کشمیری رئیس جمهور ونخست وزیر وقت آقایان رجایی و باهنر را هم ترور وعملا فاز ورود به مرحله سرنگونی را اعلام نمود.

ولی روند اوضاع به سمتی رفت که برخلاف تمامی تحلیل های رجوی موج ترورهای کور که بعضا دامنه آن مردم بیگناه راهم شامل میشد باعث حمایت هرچه گسترده تر مردم و ورود آنها به صحنه شد. بسیاری از خانه های تیمی مجاهدین باهمکاری گسترده اطلاعاتی مردم کشف واعضای آن تیم ها دستگیر شدند.

موج ترورهای کور و کشته شدن مردم بیگناه که جرمی جز اعتقادات مذهبی وحمایت از انقلاب نداشتند انزجار شدید افکار عمومی را برانگیخت. درچنین شرایطی تیم های نظامی مجاهدین ضربات سختی خورده و متلاشی شدند. بخش اعظم بدنه نظامی ومابقی بعداز فرار رجوی به خاک عراق گریختند. حضور نیروهای مجاهدین وبخصوص بعداز سرفصل 65 که با خروج رجوی از فرانسه و ورود به خاک عراق توام شد عملا مجاهدین بعنوان ستون پنجم دشمن متجاوز وارتش پیاده نظام صدام حسین دیکتاتور بغداد در جنگ با ایران درآمدند. و از این نقطه رجوی وارد فاز خیانت به مردم ایران شد.

تصمیم رجوی به حضور درخاک عراق بزرگ ترین صدمه را به مجاهدین در نزد انظار مردم ایران زد وبکلی انها را بلحاظ سیاسی بی اعتبارساخت.

مردم ایران درتاریخچه سیاسی خود ودیگر کشورها بندرت دیده ویا خوانده بودند که یک جریان سیاسی که مدعی مبارزه برای استقلال و آزادی مردم است بادشمن مردم آن کشور که با تجاوز خود تمامی زیرساخت های اقتصادی کشور و مناطق مسکونی را بابکارگیری مخرب ترین سلاح های موشکی وهواپیماهای نظامی از بین برده وهزاران کشته وزخمی ومعلول برجا گذاشته دست به همکاری بزند. بررسی پروسه عملکرد سازمان مجاهدین از بدو پیروزی انقلاب تاسرفصل کنونی نشان می دهد که رهبری مجاهدین بدلیل قدرت طلبی و انحصار طلبی وکیش شخصیت محض آن سازمان را که روزی کعبه آمال و آرزوی نسل جوان این میهن بود به چه ورطه سقوط وحشتناکی کشاند و چگونه اصول وپرنسیب های انقلابی وسیاسی آن را قربانی جاه طلبی خود نمود.
سازمانی که روزی ادعا داشت درنوک مبارزه برعلیه امپریالیسم آمریکاست و کشورهای عربی منطقه را دست نشانده امریکا لقب می داد و تجاوز عراق به ایران را در راستای تامین منافع امپریالیست ها تحلیل میکرد درپروسه انقلاب دچار چنان دگردیسی ضدانقلابی شد که درجبهه متحد ضدانقلاب نقش جاده صاف کن آنها را درخیانت به خلق ایفا نمود.

جریانی که درپروسه اولیه خدمت به خلق را مترادف خدمت به خدا تفسیر می کرد درادامه این دگردیسی به نقطه ای رسید که چاقوی امپریالیسم امریکا برای بریدن سرخلق را با تشویق آنها به جنگ وتجاوز به ایران تیز کرد و تمامی تلاشش را بکار گرفت تا با تحریم های هرچه بیشتر، فقر و گرسنگی را برهمین خلق تحمیل نماید.

صدها نفر از فرزندان همین خلق را که دردام وعده های فریبنده آنها دچار شده و جذب آنها شده بودند را سالیان به اسارت گرفتند. صحنه عمل اجتماعی میدان آزمون و خطاست ولی اصرار بر ادامه خطا و توسل رسیدن به هدف با هروسیله خیانت محسوب می گردد. حافظه تاریخی مردم ایران هیچگاه خیانت های فرقه مجاهدین را فراموش نخواهد کرد وبه دلیل همین عملکرد خائنانه این فرقه درهرتحول وپیش فرض سیاسی و ایجاد تغییر درمعادله قدرت درایران نقشی نخواهد داشت وبه بازی گرفته نخواهند شد. وهیچ شکی نیست که این بن بست سیاسی و بی آیندگی درنهایت به فروپاشی تشکیلاتی آنها راه خواهد برد.
اکرامی

خروج از نسخه موبایل