خانم “ف.غ” مدتی فرمانده ی ما بود ، او یکی از سمبل های انقلاب خواهر مریم بشمار می رفت! زنی بی ادب ! که همیشه فریاد می کشید، بعد ها شنیدیم که مدتی هم توسط مسعود رجوی به اردوگاه رمادی عراق تبعید شده بود و سپس مجددا به ارتش برگشته بود. یادم هست زمانی از او که در بین بچه ها به ” ف… کماندو”! معروف بود ، پرسیدم خواهر ف… ، آیا شما اکنون که چند سال از انقلاب ایدئولوژیک گذشته ، با تضادهای آن مثل ما مواجه می شوید؟ جواب داد ، نه مثل شما ، ما دیگر در اثر گذشت زمان، از آن بطور کامل عبور کردیم ، اما اگر هم تناقضی به سراغمان بیاید ، اثری در مناسبات ما ایجاد نمی کند! ما دیگر از برکات این انقلاب ، آبدیده شدیم و در کار و مسئولیت ، با راندامان بالا، مشغول انجام کارهای سرنگونی هستیم، شما هم یک روز از شر تناقضات و مشکلات ابتدائی انقلاب رهاشده وبه مجاهد انقلاب کرده مثل ما مبدل خواهید شد!
بعدها فهمیدم که خانم ف.غ ، بعلت داشتن روابط نامشروع با مردان تحت مسئولیتش، به رمادی تبعید و پس از مدتی مجددا به اشرف بازگردانده شده بود.
لایه ی زنان در سازمان بیشترین ظلم وفشار را تحمل کرده و می کنند. بطوریکه در هر بحث از بندهای انقلاب ابتدا زنان باید از بحث ها عبور داده می شدند. سپس سرکوب توسط همان زنان به لایه های مردان انتقال داده می شد.
مسعود رجوی با سوء استفاده از بحث های برابری زن و مرد و افراط در این مقوله ، بطور مزورانه به مقولات فمینیستی گرائیده بود. واقعیت اینست که حتی در ایران آنروزی هم ، زنان دوشادوش مردان در همه ی صحنه های اجتماعی حضوری تاثیر گذار داشتند و تحت سرکوب نبودند. اما رجوی که دنبال اختراع و اکتشاف های ارتجاعی بود تا سرکوب های فرقه ای را شدیدتر کرده و مردان را که سوابق مبارزاتی بیشتری داشتند کنار بزند، به بحث زن در انقلاب روی آورده بود!
مجاهدین مدعی بودند که :
” آنچه مجاهدین در چنین شرایطی روی آن انگشت گذاشتند این بود که هستهی مرکزیِ تفکر و ایدئولوژی بنیادگرایی، زنستیزی است. تفکر ارتجاعی آخوندی (چه سنی و چه شیعی) بر مبنای نوعی از جنسیتگرایی و زنستیزی است که شکل گرفته و قوام مییابد. قوانین محدود کننده در مورد زنان همچون محدودیت در ورزش و آموزش، حجاب اجباری، تفکر ضعیفهدانستن و مالکانه نسبت به زن، چند همسری، رواج صیغه موقت، خشونت سیستماتیک نسبت به زن، منع زنان از قضاوت و… تنها محصولات سادهی چنین اندیشهای در حاکمیت بودند و چه بسا ترویج و آموزش فرهنگ زنستیزی در میان جامعه و رشد مردسالاری نتایج بسیار فاجعه بار تری را در لایههای پنهان جامعه ایجاد کردند.
به این ترتیب مجاهدین معتقد بودند که در حاکمیت جمهوری اسلامی، بیشترین ستم بر زنان اعمال میشود و درست به همین دلیل زنان نیروی بالندهای هستند که ارابهی انقلاب و مبارزه با این نظام را به پیش خواهند برد. زنان در تعریف نیروهای بالنده دقیقاً همان قشری هستند که «هیچ چیز برای از دست دادن ندارند بجز زنجیرهایشان»
مریم رجوی در این رابطه میگوید:
«آخوندها ، نهتنها زن را بردهی ازلی و ابدی میدانند، بلکه هویت انسانیش را هم نفی میکنند؛ و راستی مگر میشود از زنان و جنبش برابری صحبت کرد، اما از ارتجاع و بربریت زنستیز حاکم بر ایران سخن نگفت؟… ”
صحبت از جنبش برابری و زنان ، یک ژست حقوق بشری و به ظاهر مدرن است ، اما مگر در مجاهدین این امر محقق شد؟
مگر در مناسبات سازمان مجاهدین، زنان به جایگاه برابر با مردان رسیدند؟
به جرات می شود گفت که در سازمان ، هیچ زنی بدون اجازه ی مسعود رجوی ، حق خوردن آب را هم نداشت. مسعود رجوی زنان را به اهرم سرکوب مردان تبدیل کرده بود و اسم این سرکوب را گذاشته بود: ایجاد برابری زن و مرد!!!
همه ی وقایع انقلاب درونی مجاهدین در حالی بود که ، مسعود رجوی همه را وادار به تسلیم شدن محض در برابر خود نموده بود.
مسعود رجوی در سخنرانی خود در سال ۱۳۶۴ در این رابطه میافزاید:
«خوب! حالا محکمه رسمی است. متهمین اینجا نشستهاند، من متهم ردیف یک هستم و مریم بعد از من. قضاوت کنید. گوش کنید: وسطبازی، میانهبازی یکی به نعل و یکی به میخ و این طرف و آن طرف شدن نداریم. توجه کنید که مسأله شوخی نیست. اطلاعیهی شورای مرکزی مجاهدین را شنیدید. یک سازمانی من و مریم را آورده و معرفی میکند به عنوان رهبری خاص یک انقلاب و میگوید که همین ازدواج بزرگترین آزمایش ما بودهاست. آزمایش رهایی و دموکراسی و مردمگرایی و میهنپرستی و اخلاق. پس معطل نشوید تکلیف را به خصوص با خود من یکسره کنید. من آمادهی قضاوت شدن هستم. یا باید در قعر چاه ظلمت فنا شوم و مردم ایران از شر خودم و سازمانم رها شوند یا باید تمام عیار به نصرتم برخیزید. دست در دستم بگذارید و برویم خمینی را فنا و صلح و آزادی ایران را احیا کنیم. بله، یامنهای بینهایت، یا شقاوت، یا دزدی، یا زنبارگی و یا… و یا تولدی جدید و انفجار رهایی…
بی شک زن باره گی ، اصلی ترین واقعیت این انقلاب است. واقعیتی که عشق عادی مسعود رجوی و مریم قجر عضدانلو، در آن خلاصه می شود.
زیاد پیچیده کردن مسئله ی انقلاب در مجاهدین، بغرنج کردن موضوع و گزافه گوئی است، موضوع اصلی انقلاب نتیجه ی عشوه گری های مریم بعنوان رئیس دفتر مسعود، برای مسعود بود، مسعود هم این پیشنهاد مریم را با تمایل قلبی قبول کرد و شریف ناشریف ،هم به خواسته ی بوالهوسانه مریم ، گردن نهاد و زن خود را دو دستی تسلیم مسعود کرد. مسعود رجوی هم در نشستی رو به شریف گفت البته برای این برادر شریف شما هم بد نشد، در انقلاب یک چیزی داد ، چیز دیگری گرفت، منظور دادن مریم و گرفتن مینا خیابانی بود که از شریف 17 سال هم کوچکتر بود. پس ادعای سازمان در رسیدن یک شبه به این واقعیت که ردهی تشکیلاتی زنان با سطح مسئولیتپذیری و میزان راهگشایی آنها در پراتیک مبارزاتی انطباق ندارد، یک حرف مفت ومن درآوردی مسعود و از جمله شیادبازی های او بود.
در قسمت های بعدی به واقعیت های دیگری از این انقلاب کذائی خواهیم پرداخت.
ادامه دارد…
فرید