سعید محسن از بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۱۸ در یک خانواده مذهبی در زنجان به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همانجا به پایان رساند؛ سپس برای ادامه تحصیل به تهران آمد و در سال ۱۳۴۲ از دانشکده فنی دانشگاه تهران در رشته تأسیسات فارغالتحصیل شد.
او به خاطر فعالیتهای سیاسی دو بار به زندان افتاد: بار اول ۱۴ آذر ۱۳۴۰ به جرم پخش تراکت و شرکت در گردهمایی جبهه ملی بازداشت شد و بار دوم شب اول بهمن ۱۳۴۰ که فردای آن پلیس به دانشگاه حمله کرد، بهعنوان عضو کمیته دانشجویان نهضت آزادی همراه چند نفر دیگر دستگیر و بعد از مدتی آزاد شد.
سعید محسن با شخصیتهایی مانند آیتالله طالقانی و مهندس بازرگان و دکتر سحابی در ارتباط بود. این ارتباط حاکی از تلاش او برای بریدن از فضای سنتی حاکم بر خانوادهاش بود.
پس از پایان تحصیلات دانشگاهی، او به سربازی میرود. بعد از ۱۸ ماه خدمت با تأکید خودش به جهرم اعزام میشود و در آنجا سعی میکند با طبقات و گروههای اجتماعی مختلف ارتباط برقرار کند. پس از بازگشت به تهران سعی میکند تا با بقایای نهضت آزادی ارتباط برقرار کند، ولی شرایط بهگونهای پیش میرود که احساس میکند باید کار جدیدی انجام دهد.
ابتدا در کارخانه ارج و سپس در کارخانه پروفیل سپنتا مشغول به کار میشود، اما به دلیل اختلاف با مدیران بر سر مسائل کارگری و علاقه بهوقت گذاشتن برای امور سیاسی از آنجا بیرون آمده و در وزارت کشور استخدام میشود. او تصدی تأسیسات این وزارتخانه را عهدهدار میشود.
سعید محسن که از دوران دانشجویی با محمد حنیفنژاد، دوست بود، بعد از سرکوبی قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و ایجاد اختناق در کشور سلسله گفتوگوهایی را با او و عبدالرضا نیکبین آغاز میکند که در نهایت منجر به این جمعبندی میشود که یگانه راه مقابله با رژیم پهلوی، مبارزه مسلحانه است.
بر این اساس، این سه نفر در سال ۱۳۴۴ سازمانی را بنا میگذارند که بعدها به سازمان مجاهدین خلق معروف میشود. وی در سال ۱۳۴۹ در پایگاههای الفتح فلسطین آموزش چریکی فرا میگیرد و مخفیانه با مقادیری اسلحه به ایران بازمیگردد.
به دنبال بنیانگذاری سازمان، سعید محسن و حنیفنژاد به برگزاری کلاسهای آموزشی در تهران اقدام میکنند. به توصیه آنها و از طریق مسئولان انجمن اسلامی و یا نهضت آزادی دانشگاه، افراد قابلاطمینان و نسبتا متعهد سیاسی و مذهبی در این کلاسها شرکت میکردند. حسین احمدی روحانی از اعضای اولیه سازمان با اشاره به راهیابی مارکسیسم به سازمان در خصوص منابع تدوین هویت سازمان میگوید: «عموما کتابهای مورد مطالعه «راه طیشده»، «خدا در اجتماع»، «عشق و پرستش»، «مسئله وحی»، «اسلام مکتب مبارزه و مولد» (مهندس بازرگان)، «آیا انسان زاده میمون است؟» (دکتر محمود بهزاد)، «انسان و کهکشان» (جان نفر)، «پیدایش حیات» (او پارین)، «علم به کجا کی رود؟» (ماکس بلانک) «چهار مقاله فلسفی» (مائو)، «اصول فلسفه» (ژرژ ولیستر)، «ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی» (استالین) بود».
مروری بر منابع سازمان مجاهدین نشان میدهد که بخش قابل توجهی از این منابع برگرفته از مارکسیسم بودهاند. انتخاب مارکسیسم بهعنوان علم مبارزه را میتوان مهمترین دلیل این مسئله عنوان کرد.
در آن زمان سعید محسن از این مسئله دفاع میکرد و در این خصوص گفته بود: «ما با مارکسیستها بحث میکنیم؛ طوری که طرف در وهله اول فکر میکند ما مارکسیست هستیم، اما وقت نماز که بلند میشویم و نماز میخوانیم، آنوقت است که بهاشتباه خود پی میبرند. ما مارکسیسم را چنان یاد گرفتهایم که مثل خود کمونیستها و یا حتی بهتر از خودشان از آن آگاهی داریم».
تأثیرپذیری سعید محسن از منابع مارکسیستی و گرایش به التقاط سبب شد در جزوات مبارزاتی که او برای سازمان مجاهدین خلق نوشته است، بهوضوح مفاهیم و واژههای کمونیستی در کنار مفاهیم اسلامی قرار گیرد. برای مثال او در جزوه «استثمار از دیدگاه ایدئولوژی اسلامی ما»، استثمار را تصاحب ارزش اضافی افراد توسط دیگری تعریف و میگوید ارزش اضافی همیشه چند برابر عایدی کارگران است.
سعید محسن در این جزوه، تصاحب ارزش اضافی را که دیگران تولید کردهاند از مصادیق استثمار دانسته و برای تأیید این استدلال به آیات قرآن اشاره میکند؛ بهعنوانمثال به سوره مطففین اشاره و آن را نفی استثمار انسان از انسان تفسیر میکند.
به عقیده او این سوره، سرنوشت استثمارگران را که شامل افرادی هستند که ارزش اضافی کارگران را تصاحب میکنند، بهخوبی ترسیم کرده است. همچنین او به آیات دیگری نظیر ۲۲ سوره زخرف و ۷ سوره حشر برای تأیید این استدلال خود اشاره و همه را نفی استثمار تعبیر کرده است.
گرایشهای مارکسیستی در تعریفی که سعید محسن از مبارزه ارائه میکرد بهوضوح دیده میشود؛ برای مثال او میگوید: «وقتی فردی با هزینه مالیاتی که از اقشار کارگر جامعه اخذ میشود، وارد دانشگاه شده و پزشکی میخواند، اگر بعد از اتمام تحصیل سرمایهای را که بهوسیله درس خواندن به دست آورده در خدمت نظامی قرار دهد که در حال استثمار کارگران است او به آنها خیانت کرده است».
از دیگر فعالیتهای سعید محسن در سازمان میتوان به نقش پررنگ او در کادرسازی اشاره کرد. او برای کادرسازی یک تئوری چهار مادهای داشت: ۱. تبدیل کمیت محدود به کیفیت نیرومند: باید گسترش را در خمیرمایه نیروها ذخیره کنیم و نیروها همهجانبه شوند؛ ۲. بالا بردن دانش سیاسی افراد؛ ۳. اصل تخصص در عضوگیری؛ ۴. بهرهگیری از عامل زمان و انرژی بهمثابه دو عامل حیاتی.
با اینحال نیاز سازمان به ورود نیروهای جدید و اولویت دادن به مبارزه در انتخاب افراد، سبب شد تا افرادی بهمرور وارد سازمان مجاهدین شوند که بهشدت دچار ضعف در آموزههای دینی بودند.
سعید محسن این مسئله را در زندان تأیید کرده و گفته است: «ما وقتی عضوگیری میکردیم، ملاکمان برای عضوگیری آزاد بودن وقت بود و به سراغ دانشجویانی میرفتیم که وقت آزاد داشته باشند. وقتی دانشجویان در برابر کادر سازمان قرار میگرفتند، دچار خودکمبینی میشدند و فکر میکردند که اسلام را از ما میگیرند؛ بنابراین انتقادشان نسبت به بنیانگذاران و مسئولان محو شد و یا اصلا انتقادی نمیکردند». کمتوجهی در جذب افراد سبب شد تا بهمرور افرادی که تمایلات مارکسیستی بیشتری داشتند، وارد سازمان شوند. برای مثال تقی شهرام عنوان کرده است که سعید محسن مسئول آموزش او در سازمان بوده و معلومات سعید محسن، او را بهشدت تحت تأثیر قرار داده است.
هرچند سعید محسن در دوران زندان از سازمان به دلیل روحیه استبدادی انتقاد میکند؛ با اینحال به گواهی افرادی که در دهه ۱۳۴۰ با سازمان در ارتباط بودند، تفاوت در ویژگیهاى روحى و خصلتى حنیفنژاد و محسن، از عوامل مهم گسترش سازمان و توفیق در عضوگیرى بود.
اقتدار و انضباط در حنیفنژاد از یکسو و قدرت تحلیل، عاطفه و جاذبه فردى و روحیه همکارى در سعید محسن از سوى دیگر، هریک دیگرى را تکمیل مىکرد.
محسن اگر از نظر قدرت فکرى و خلاقیت در حد محمد حنیفنژاد نبود، در مقایسه با او، به دلیل هوش و حافظه و استعدادى که داشت، از انباشت ذهنى وسیعى در زمینههاى مختلف مذهبى و سیاسى و اجتماعى برخوردار بود. محسن همچنین، برخلاف حنیفنژاد، از قدرت بیان بسیار خوبى برخوردار بود.
با اینحال باید در نظر گرفت با تمام تفاوتهای شخصیت حنیفنژاد و محسن، هر دو در سال ۱۳۵۰ روی مسئله ورود سازمان به فاز مسلحانه اجماع داشتند. این مسئله سبب شد تا سازمان بهصورت شتابزده تلاش برای ورود به فاز نظامی را شدت بخشد. با اینحال، لو رفتن سازمان به دستگیری بسیاری از کادرها و از جمله سعید محسن در سال ۱۳۵۰ منجر شد. او در ۴ خرداد ۱۳۵۱، همراه سایر بنیانگذاران و اعضای مرکزیت سازمان اعدام شد.
با تشکر از شما
به نظرم نکته اساسی که مد نظر قرار نگرفته نقطه مشترک بنیانگدازان خصوصا سعید محسن تفکر فرقه گرائی و ساختن یک دین و مذهب نو است همین تفکر یعدها در تقی شهرام دیده می شود و تفاوت مهم این سازمان است کما اینکه یعدها رجوی نیز همین رویه فرقه گرایانه را پیش می گیرد این نه تنها یک جنبش سیاسی نیست بلکه از سیاست در فرقه گرائی سود می برد در مذهب در کار نظامی و…. که غالبا قصدش جذب اولیه افراد با خر گرایش ذهنی است
درتاریخ ایران هرگزگردهی خائنترازمنافقین از بین ایرانیان بوجودنیامده اینهاسگهای زنجیری صدام وبن سلمان هستندشرف ندارندتف به ذات پستشان