خانم حمائل غنی زاده ، مادر خانمها : مهری ، ناهید و آقای محمود سعادت ، در حسرت دیدار دلبندان خود چندین سال است که چشم براه و گوش به زنگ است ! اما دریغ از یک تماس ، یا یک ملاقات !
گناه این مادر چیست که باید در این حسرت دردناک ، بسوزد؟!
چندی پیش این مادر محنت کشیده ، نامه ای خطاب به سه فرزند خود نوشت و فرستاد بدین مضمون:
نامه به فرزندانم، مهری، ناهید، محمود سعادت
“نامه به فرزندانم، مهری، ناهید، محمود سعادت؛
با سلام به فرزندان عزیزم، دلبندانم ، مهری ، ناهید و محمود جان!
خیلی خوشحال شدم از اینکه حداقل یک صدائی ، یک عکس العملی از شما شنیدم. اما ناراحتم ! برای همین نامه ای نوشتم بدین قرار:
صبح بود همه اش به شما فکر می کردم، خدایا هیچ کس نمی داند که برای یک مادر چقدر سخت است که سالها از بچه هایش دورباشد، من حرفی ندارم در چه عقیده و مرامی هستید، اما در این مرام شما یک تلفن زدن ، یک ایمیل زدن به مادر پیر، گناه است ؟
رهبر شما که از آزادی و دمکراسی دم می زند چرا شما را دوباره زندانی کرده است ؟ که نفوذی هستید! رجوی به چه گناهی بچه های من را زندانی کرده است ؟!
آقای رجوی ازدواج را برای شما ممنوع کرده است، چرا خودش 3 بار ازدواج کرده است ؟
مگر قرآن نگفته که من شما را جفت آفریدم که در کنار هم آرامش بگیرید، چرا رجوی فرزندان من را از مادر شدن و پدر شدن محروم کرده است ؟
هر انسانی آرزو دارد صاحب فرزند شود، اما برنامه های غلط شما ( رهبران ) نه تنها مرا عصبانی کرده ، بلکه این سئوال را برایم بوجود آورده که چرا فرزندان من حق تماس با من مادر پیر را ندارند؟
چرا ملاقات ممنوع است !
من مادر پیر هیچ ماسکی روی صورت ندارم، من فقط یک مادر هستم! چرا خودش همسر مهدی ابریشمچی را تصاحب کرد، اما بقیه را از این امر الهی ممنوع کرد؟
امروز من از سازمان ملل و سایر سازمان های حقوق بشر، کمک خواستم تا امکان ملاقات را فراهم کنند. مگر شما مدعی طرفداری از خلق نیستید، من هم جزو همان خلق هستم.
امروز من با انواع بیماری ها مثل سرطان و دیابت درگیر هستم ، به خاطر خدا اگر مسلمان هستید اجازه ی ارتباط با خانواده ها را بدهید، اگر رهبران شما ، خود را جای ما خانواده ها بگذراند، این همه درامر ملاقات کارشکنی نمی کنند.
امروز خانواده ها با برخوردهای نامناسب سازمان ، در مقابل رجوی ایستادند و رهبران سازمان را نفرین می کنند. من مادر طبق گفته های شما وابسته به هیچ اداره و سازمانی نیستم. من یک مادر رنج کشیده و چشم براه بیشتر نیستم. در ایران زمانی که آقای مسعود رجوی در شهرهای مختلف سخنرانی می کرد همه او را دوست داشتیم ، اما زمانی که رفت خارج کشور، کارهائی کرد که همه از او متنفر شدند!
خانم مریم رجوی ، آنقدر امروز عاجز شده است که از ارتباط خانواده ها وحشت دارد!
من نمی دانم چرا؟
در خاتمه از روی تک تک شما می بوسم. مهری ، ناهید، محمود جان ، مرا فراموش نکنید، یک تماس، یک ایمیل ، یک ارتباط ! من مطمئنم شما مرا فراموش نکردید و منتظر تماس شما دلبندانم هستم، مسعود هم سلام مخصوص می رساند.
مادر دلتنگ شما – حمائل غنی زاده – تبریز”
اما سازمان به جای اینکه از زبان فرزندان این مادر دردمند، پاسخی خانوادگی بدهد، در برنامه پرونده ، آقای محمود سعادت را به یک مصاحبه ی اجباری کشاند! آقای محمود سعادت ، با قیافه ای عبوث ، گرفته شده و ناراحت ، بدون ثانیه ای خنده ! گفت که :
” رژیم خانواده های ما را در داخل ایران به گروگان گرفته و از آنها علیه ما می خواهد سوء استفاده کند، چون فنای خودش را در بقای ما می بیند، همین کابوس سرنگونی رژیم است ”
بیان این اعترافات اجباری و انشاء خواندن های ازروی متن قبلا تهیه شده آقای محمود سعادت ، نشانگر اوج زبونی و خفت سران وحشت زده ی یک فرقه ی قرون وسطائی است !
به تک تک این کلمات اگر نگاه کنید ، نمی توان آنها را بهم وصل کرد و بین جملات ارتباط و هماهنگی ساخت ! اولا صحبت از فنا و بقاء نیست! فقط بیان حال یک مادر پیر است که سی و اندی سال است که فرزندانش را ندیده است ، ثانیا، کجای این صحبت های مادر به فرزندی ، کابوس سرنگونی رژیم است ؟ ثالثا کدام گروگان گیری ؟!
کاملا مشخص است که آقای محمود سعادت ، اصلا نامه ی مادر را ندیده و نخوانده است ، تا حداقل جوابی در خور برای آن بدهد، بهتر بود با در دست گرفتن نامه ی مادر و عکس مادر ومخصوصا قرائت آن، ما را مطمئن می کرد که نامه ی مادر را دیده و خوانده است !
سازمان به درجه ای از ذلت و زبونی رسیده است که جرات نشان دادن نامه یک مادر به یک “عضو انقلاب کرده” ! ی خود را ندارد !
همچنین به روشنی واضح است که وضعیت تشکیلاتی دو خواهر دیگر محمود ، خوب نیست که پای این مصاحبه ی اجباری نیامدند! اگر اندکی به لحاظ تشکیلاتی آن دو خواهر سرپا بودند، بی شک آنها را هم به این مصاحبه ی اجباری می کشاندند!
تازه آقای محمود سعادت را هم که آوردند، کاملا سکنات و وجهات ایشان داد می زد که به یک مصاحبه ی اجباری کشانده شده است ، چرا که در میان صحبت ها چندین بار آنقدر دهانش خشک شده بود که توان صحبت معمولی را نداشت و حتی یک لبخند کوچک هم نتوانست بزند!
وای به حال چنین سازمان انقلابی که ، فرزندان را از مادر پنهان کرده و جرات رودرو کردن مادر و سه فرزندش را ندارد!
باید به حال وروز چنین سازمانی ، خون گریه کرد! چرا که بعد از سالها زحمت وتحمل تلفات، تنها هنری که داشته ، جنگ افروزی بین اعضای خانواده هاست! رجوی تنها سعی کرده است که فرزندان را مقابل خانواده هایشان قرار داده و دستور داده که خانواده ها را با سنگ و کلوخ بزنند! اما مادران این سنگ ها را برداشته و بر آن بوسه زده و بعنوان تنها یادگاری از دلبندانشان ، در طاقچه ی کوچک خانه شان در کنار قران قدیمی خود ، آنرا حفظ کرده و با آن سنگ زده شده به خود ، فرزندان خود را هر روز به یاد می آورند… ننگ بر رهبران چنین سازمانی !
فرید