یازده سپتامبر
رنج و اندوه انسانهای بیگناه، شادی و هلهله تروریست های رجوی در قرارگاه اشرف
آن چه که مسلم است خشونت و ترور با عقلانیت و خردورزی در تضادی آشکار است.آدمی با دستهای آلوده به خون هیچوقت با ارزشهای انسانی و دموکراتیک، آزادی و دموکراسی چفت نخواهد شد. آرمان انسانی با شیوه و روش انسانی قابل دسترسی است و گر نه ادعای آزادی و دموکراسی و حمایت از حقوق بشر یک شوخی بی مزه تاریخی ست و یا ناشی از ذهن بیمار و زشت حامیان تروریسم و خشونت طلبان.
تاملی ژرف در ماجرای تلخ یازده سپتامبر و موضعگیریهای متفاوتی که در رابطه با این رویداد تلخ و اندوهبار از سوی افراد و گروههای مختلفی چون فرقه ستیزه جو و افراطی رجوی اتخاذ شد در واقع ماهیت واقعی دارودسته ریاکار و فریبکار مجاهدین را به اثبات رساند. گرچه سردمداران تبهکار و ریاکار رجوی جرئت ابراز موضعگیری خویش را در رابطه با رویداد تلخ یازده سپتامبر نداشته و ندارند. اما اعضای جداشده فرقه رجوی همچون آقای قادر رحمانی شاهدی بر تمامی آنچه که در قرارگاه باقرزاده در روز یازدهم سپتامبر افتاد، هستند. و ایشان به خوبی ذهن و روان زشت رجوی و دارو دسته اش را در باغ وحش باقرزاده به تصویر کشیده اند تا درس عبرت برای همه کسانی باشد که هنوز فریب شعارهای پوچ و تو خالی حقوق بشری رهبران فرقه مجاهدین را می خورند.
آرش رضائی
مسئول انجمن نجات شاخه آذربایجانغربی
20/6/1385 برابر با یازده سپتامبر2006
سکانس اول
ساعت هشت و چهل و شش دقیقه بامداد سه شنبه یازده سپتامبر سال 2001 یک فروند هواپیمای بوئینگ 767 متعلق به شرکت هوایی آمریکن ایرلاین با 81 مسافر و 91 هزار لیتر سوخت به برج شمالی مرکزتجارت جهانی نیویورک اصابت می کند. شانزده دقیقه بعد در ساعت نه و دو دقیقه هواپیمای دیگری با 56 مسافر به برج جنوبی می خورد.
سی و پنج دقیقه بعد پرواز شماره 77 با 58 مسافر به ساختمان پنج ضلعی وزارت دفاع آمریکا در واشنگتن اصابت می کند.
و سرانجام در ساعت ده و 10 دقیقه صبح یک بوئینگ دیگر با 38 مسافر در شنکسویل ایالت پنسیلوانیا واقع در 240 کیلومتری شمال غربی شهر واشنگتن در اثر درگیری مسافرین با تروریست ها سقوط می کند.
در مجموع در حدود سه هزار نفر در این حملات تروریستی جان باختند.
تام هایدنبرگر که خلبان بازنشسته است همسر خود میشل مهماندار هواپیما را در یازده سپتامبر از دست داده است. او در حالیکه اشک به چشم دارد از جزئیات آن روز می گوید:
“من صبح آن روز با میشل صحبت کردم. او مادر خوبی بود. از من پرسید آیا بچه ها بیدار شده و آماده مدرسه شده اند. آیا نهارشان آماده است؟ گفتم همه چیز خوبه و وقتی به لس آنجلس رسید با هم دوباره صحبت خواهیم کرد.”
دقایقی بعد همسایه تام هایدنبرگ به او می گوید که هواپیمایی به یکی از برجهای مرکز تجارت جهانی در نیویورک برخورد کرده است.
تام هایدنبرگر که همسرش میشل مهماندار پرواز شماره 77 بوده درباره اینکه چه احساسی نسبت به عاملان این حادثه دارد می گوید:
“طبیعی است که شما احساس خصومت و خشم می کنید. اما این چه فایده ای دارد؟ آیا نفرت ورزیدن موجب می شود که همسر من بازگردد؟ نه. آیا نفرت داشتن سه هزار نفر قربانی را زنده می کند؟ نه. تنفر و خصومت نتیجه ای جز ایجاد تنفر و خصومت بیشتر ندارد.”
سکانس دوم
خاطرات 11 سپتامبر
برای نشست جمعی حدود ده روزی بود که ما را در باقرزاده جمع کرده بودند و نشست ها تا آن موقع لایه ای بود و لایه ما نیز معروف بود به لایه m جدید (معاون جدید نهاد). از نشست برمی گشتیم به جلو سالن غذاخوری که رسیدیم دیدیم یکسری جمع شده اند بر خلاف همیشه در آن زمان همه با لباس ورزش در آن قسمت جمع می شدند ولی اینبار کسی لباس ورزشی نداشت و به صورت عجیب و غریبی مشغول کف زدن و شادی کردن بودند جالب اینکه معصومه ملک محمدی، جواد خراسان و قدرت حیدری نیز در جمع بچه ها بودند. بلندگوی سالن نیز سرود، سرکوچه کمینه، مجاهد پرکینه، آمریکایی بیرون شو خونت روی زمینه را گذاشته بود. از بچه ها پرسیدیم چه شده معلوم شد که چند هواپیما به برجهای دوقلو کوبیده اند ولی صحت و سقم اش زیاد معلوم نبود خبرهای مختلفی می شنیدیم از جمله چند ناوگان آمریکا در خلیج فارس مورد هدف قرار گرفته اند، هواپیماهای عراقی روی نیروهای آمریکایی عملیات انتحاری انجام داده اند یا چند هواپیمای امریکایی در آسمان عراق مورد هدف قرار گرفته و خلاصه خبر سی ان ان که برجهای دوقلو فروریخته جالب بود مسئولین هرخبری که می آمد گویی قصد دارند شادی بیشتری بین بچه ها تزریق کنند و همان شب قرار شد برایمان فیلم سینمایی نیز بگذارند ولی معلوم نبود ربطش به ما چه بود.
ساعت ده صبح فردای همان روز قرار شد نشست همگانی باشد پس از بازدید بدنی طبق معمول یک ساعتی داخل سالن منتظر ماندیم تا مسعود و مریم آمدند و یکسری کف زدن های تکراری و شعارهای توخالی داده شد.
مسعود: آن فیلمی که از سی ان ان ضبط شده را اینجا دارید، چپ و راست سن دو عدد وایت اسکرین بزرگ نصب بود. هواپیمایی بزرگ به برجک برخورد کرد از فضای ساخته شده دیروزی بچه ها شروع کردند به کف زدن یک چیز جلب توجه می کرد مریم نیز همراه نفرات کف می زد ولی مسعود دست به کمر و ژست گرفته بود گویی فرمانده عملیات خودش بوده، دومین هواپیما نیز اصابت کرد باز حاضرین کف زدند وقتی برجها را نشان می داد که فرومی ریزند ابتدا مسئولین از جلو و پشت سرآنها نفرات بلند شدن و اینبار همراه کف زدن شعار مرگ برآمریکا سرداده شد مریم نیز بلند شد ولی خودش را با دختری که برایشان چایی برده بود مشغول صحبت کرد.
مقداری هم اخبار مربوط به فلسطین و اسرائیل پخش شد که یاسر عرفات در محاصره قرار داشت برنامه تلویزیونی تمام شد مسعود گفت اگر امکان دارد یکبار دیگر نیز فیلم را نشان دهید.
دوباره همان فیلم را دیدیم و همان صحنه ها تکرار شد.
مسعود: بهنام (محمد مدثین) اخبار را دنبال کنید خبری شد به ما اطلاع دهید اگر لازم شد مباحث خودمان را می گذاریم برای بعد. سپس رو به زهره اخیانی: خواهر زهره فیلم دیگری ندارید او هم گفت نه برادر همینها بودن
مسعود: بنازم به اسلام هیچ سلاحی و هیچ قدرتی در مقابلش توان مقابله نیست تازه این اسلام ارتجاعی بود که اینگونه خودش را نشان داد صبر کنید تا روزی اسلام انقلابی وارد عمل بشه
حاضرین دست زدند ولی فضای متناقضی ایجاد شده بود. از طرفی چون سوژه آمریکا بود می شد حدس زد که چرا برای چنین کاری دست می زنند ولی افرادی که از مینیموم آگاهی برخوردار بودند نمی توانستند بحث مردم بی گناه را با آمریکا یکی کنند بخصوص افرادی که از طبقه های خیلی بالا و از ترس که خود را پایین می انداختند
مقداری کاغذ یادداشت به میزهای جلو انتقال داده شد. مسئول صنفی رهبری با کلاسوری به دست بالا رفت، نوشته ها مطالعه شد لحن رهبر مقاومت تغییر کرد مثل این بود که اشتباهی ژست اسلام انقلابی گرفته
مسعود: راستی این بن لادن اگر راست می گوید چرا نمی رود در کشور خودش عملیات کند
بحث رفت روی فلسطین آقا مسعود به یاسر عرفات انتقاد داشت که چرا در نشست کنفرانس کشورهای اسلامی به ایران رفته و ادامه داد هر کس با رژیم دست توی دست بگذارد آخر و عاقبتش این می شود و آن بالاخره ما هم نفهمیدیم برای یاسر عرفات نیز ناراحت است یا مثل آمریکا خوشحال
مریم: بچه ها صحنه ها را که می دیدم فقط به این فکر می کردم که ما چقدر غنی هستیم اینهایی که اینکارها را کردند مثل شما انقلاب ایدئولوژیک که ندارند مثل شما تشکیلات مستحکم که ندارند تازه این اول کاره کجاش رو دیدین (کف زدن حاضرین)
مریم: مسعود با این کار فکر می کنم قبل از هرکس این بچه ها فهمیدند که ما چقدر نیازمند رهبری هستیم و رهبری عقیدتی چطور از آدم مسئله حل می کند باور کنید اینهایی که اینگونه شجاعانه دست به عملیات انتحاری زدند چیزی نیست جز انتخاب بین خود و رهبری، رهبری را انتخاب کردند. سپس رو به نفرات گفت این تازه نوک شست بود اگر شما انقلاب را ول نکنید می توانید کاری کنید که آنطرفی ها و بعد خندید (کف زدند حاضرین)
مریم: من شخصا با این کار موافق نیستم ولی خوشحالم چون ابرقدرت هایی مثل آمریکا باید بفهمند که قدرتی هست که بمب اتم در مقابلش هیچ است.
مسعود: راستی شما با این انقلابتان می توانید چنین کاری را برایم انجام دهید من که گفتم در این دنیا کسی را ندارم و هیچ قدرتی را نمی خواهم به غیر از شما منظورم همین بود ایا افتاد حاضرین کف زدن و شعار حاضر حاضر سردادند.
آنتراکت داده شد و پس از برگشت یکبار دیگر نیز تا مسعود و مریم بیایند نوار مجددا گذاشته شد ولی تناقض تا حدی بود که اینبار به غیر از چند نفری کسی دست نزد.
انجمن نجات شاخه آذربایجانغربی قادر رحمانی
24/5/1385