چرا هر موقع سازمان در یک مشکل سیاسی وتشکیلاتی قرار می گیرد ، برای جلوگیری از ریزش نیروها یک بحثی را با عنوان “بندی از انقلاب ایدئولوژیکی” مطرح می کنید!
در سال 1363 سازمان به جهت شکست در فاز مسلحانه علیه جمهوری اسلامی ایران و ناکام از اجرای ترور های کور در کشور با شکستی استراتژیک روبرو شد و برای پوشش این موضوع دست به یک باصطلاح انقلاب ایدئولوژیک درونی زد .
ابتدای اجرای این موضوع با طلاق مریم از مهدی ابریشمچی آن هم از نوع سه طلاقه و ازدواج با مسعود رجوی آغاز گردید .
این اتفاق را مسعود انقلاب درونی در سازمان مجاهدین خلق نام گذاری کرد .
خیلی ها از شورا و ازسازمان جدا شدند. از بنی صدر تا پرویز یعقوبی و این ریزش ها را با پوشش انقلاب درونی به حاشیه کشیدید.
بعد از اخذ طلاق مریم از مهدی ابریشم چی ، مریم و مسعود کار ایدئولوژیکی سازمان را شروع کردند این همان کار ایدئولوژیکی که آغاز فرقه گری توسط مسعود ومریم بود که فاز بروز کردن ایدئولوژی سازمان هم گفته می شد.
برای اینکه در درون تشکیلات صدای مخالفی علیه ازدواج مریم و مسعود شنیده نشود گفته شد که این طلاق و ازدواج برای شناختن رهبری نیاز بود .
از اینجا بود که مشکلات از نوع خاص اش تشکیلات را به سمت دیگری سوق داد و در سال 65 مسعود ، مریم را به منطقه یعنی عراق فرستاد تا اینگونه به نیروهای سازمان القا شود که همسر رهبری در کنار آنان است.
سال 65 که مسعود رجوی از كشور فرانسه اخراج شد و توسط یك هواپیما به عراق آمد درموقع خداحافظی از فرانسه شعار ” میروم تا درکوهستان آتش بپا کنم” را سرداد.
مسعود درفرانسه شکست خود را دید ولی ادامه حضور درفرانسه ریزش نیروها درمنطقه را داشت به همین خاطر برای ادامه حیات به عراق آمد وجبران شکست خود را در تشکیل قرارگاه اشرف دید وهمه نیروها را از مرز به اشرف انتقال دادند .
بعداز آتش بس ، رجوی شکست دیگری را داشت تجربه می کرد وبرای جلو گیری از ریزش نیروها مجدداً رو به انقلاب آورد “بند الف “.
گر چه درآن زمان نیروها را انقلاب حفظ نکرد بلکه حمله صدام به کویت بود که مسعود توانست با خوش خدمتی به میزبان، آینده خود را درعراق حفظ کند .اگر درب اشرف از سال 69 بسته نمی شد انقلاب مریم ومریم های دیگر هم نمی توانست درب اشرف را 12سال بسته نگه دارد.
درسال 70 هم رجوی درخارج مجدداً با ریزش شورایی ها مواجه شد وبا معرفی مریم به عنوان رئیس جمهوری می خواست جلو ریزش ها را بگیرد .
من به سالهای 1372 برمی گردم موقعی که شما (مریم)از عراق به فرانسه رفتید وقرار شداز فرانسه راه انقلاب را باز کرده وبه ایران بیایید وخیلی ها را که انقلاب کرده محسوب میشدند با خود بردید. ولی طولی نکشید همان نفرات انقلاب کرده شما برای نشان دادن انقلاب درونی درکشورهای اروپا وآمریکا برای جمع آوری کمک مالی برای سازمان فعالیت کردند .
دراروپا وآمریکا چند نفر از پایگاه های شما فرار کردند و شما به همین خاطر که ریزش بیشتر نشود وبتوانید نفرات را در دست خود نگه دارید در اوور برای آنها نشست های انقلاب را توسط نسرین برپا کردید .
اما بعداز نشست ها زیر میز توسط نسرین برای آنها گذاشته شد تا بموقع خود نفرات را از فرانسه روانه ی عراق کنید که کردید وچرا؟
چون درخارج همان انقلاب کرده ها رفتند وشب به پایگاه نیامدند وشما برای حفظ نیرو همه آنها را با فریب به عراق آوردید وقرار بود یک ماه بعداز نشست همه آنها به اروپا برگردند که برگردانده نشد!
بعداز آمدن نفرات به اشرف نسرین نشست های زیر میز را دراشرف هم گذاشت وهمان نشست ها که با فحش …. همراه بود ودیگر کسی جرات نکرد بیان کند که می خواهم جدا شوم چون درنشست های عمومی با کتک کاری نفر را به زانو درمی آوردند مثل علیرضا برادر نسرین پارسیان در قرارگاه 6 ویا درقرارگاهی دیگر هم تا به مرز مرگ رسید.
دراین ایام بود که درقرارگاه 6و 7، کامران ،حجت ،پدارم وفرهاد هر کدام براثر فشار خودکشی کردند. اینها با دیدن نشست های انقلاب نه تنها به گوهر بی بدیل تبدیل نشدند بلکه جان خود را از دست دادند و این زندگی نکبت بار را رها کردند.
نشست های نسرین دراشرف شروع شد وهمان زیر میز روی میز شد که باید از طریق عراق با باز کردن میدان مین درایران انقلاب می شد که چند مرحله تیم ها درست شد واز اشرف به قرارگاههای مرزی جابجا شدند .
درآن زمان نشست های دیگ را برپا کردید که کسی از شما سوال نکند که ازآن رفت وبرگشت چه چیزی بدست آوردید ؟
خانم مریم رجوی مگر یادتان رفته است که درنشست های دیگ نفرات را شبانه صدا می کردید و درقرارگاه باقرزاده تهدید می کردید که اگر فردا درجلو نفرات نگویی که من انقلاب کردم با یک تیر می کشیم و بعداً از عراقی ها مجوز دفن می گیریم در گوشه قرارگاه یک جا می اندازیم .
آن موقع نوک انقلاب pps بود وصل ارتش آزادی بخش به نیروهای ایران حدوداً سه سال طول کشید اما کسی از ایران به ارتش شما نپیوست وبه جای آن صدها نفر درمرز کشته ومجروح دادیم ودرآخر هم مقصر ما شدیم که نتوانسیم درانقلاب ذوب شویم واز ایران نیرو بیاوریم .
وامروزهم نوک انقلاب کانون شورشی شده ونفرات باید درآلبانی نشست های درونی را طی کنند تا شکست های این سالها را از شما سوال نکنند .
همه چیز بازی با کلمات است :
یک روز ” استقامت و پایداری ” درآلبانی نوک انقلاب است ویک روز وصل ارتش آزادی بخش به نیروهای ایران نوک انقلاب بود وما هم در آن موقع تلاش کردیم ولی چه بدست آوردیم ؟
چند وقتی هست توی صحبت های تان بحث “شکوه” مطرح شده! آیا ارتباط با 3000 نفردر خارجه شکوه مند است؟! چرا از این 3000 نفر که ارتباط داشتید با کانون های شورشی ارتباط برقرار نکردید و یا با خانواده های نفرات موجود درآلبانی که یک روز می گفتید خانواده شما درایران رزمنده های ارتش آزادی بخش هستند؟! چه شد الان آنها رزمنده بحساب نمی آیند؟ کانون فساد ویا مزدور نامیده میشوند؟
آیا حفظ نیرو ، نیازاش به اینهمه دروغ وفریب است ؟
این سالها هم می گذرد “استقامت وپایداری “هم جواب گوی حفظ نیرو نخواهد شد وفقط عمر ها را دراین کمپ ودر آن کمپ به هدر خواهند داد.
سیروس غضنفری