بعد از ضربه اول شهریور 50 که منجر به دستگیری تعدادی زیادی از اعضا و مرکزیت سازمان مجاهدین انجامید در مرحله اول می توان به دستگیری علی باکری ، ناصر صادق ، محمود عسگری زاده ، رضا رضایی، محمد بازرگانی ، رجوی و در نهایت دستگیری یکی از بنیانگذاران فرقه یعنی سعید محسن اشاره نمود.
در مرحله دوم علی میهندوست ، رسول مشکین فام و بنیانگذار اصغر بدیع زادگان و در مرحله آخر یعنی اواخر مهر می توان به دستگیری بنیانگذار فرقه یعنی حنیف نژاد اشاره نمود .
البته در این مراحل می توان گفت که تقریباٌ نود درصد اعضا و مرکزیت سازمان دستگیر شدند و دیگر قدرتی برای عرض اندام در بیرون از زندان نداشتند .
اما بهتر است به نکته ای اشاره داشته باشیم که چرا اعضای سازمان در مراحل مختلف دستگیر شدند و در نهایت به دستگیری بنیانگذار حنیف نژاد ختم شد . در این جا بهتر است به حرفهای رئیس ساواک وقت در زمان شاه یعنی پرویز ثابتی اشاره کنیم که علت دستگیری را به طور کامل افشا نمود. وی در کتاب خود عنوان داشت تمام دستگیری های بعد از شهریور یعنی مرحله اول همکاری همه جانبه رجوی با ساواک بوده و حتی تا آنجا در همکاری با ساواک پیش رفت که محل استقرار حنیف نژاد را هم لو داد و حتی با ماموران ساواک با خودروهای شان به شناسایی نیروهای سازمان بیرون می رفت .
اما رجوی برای اینکه همه کثافت کاری های خود را درهمکاری با ماموران ساواک بپوشاند سعی نمود در زندگی قدری با پز مقاومت خودی نشان دهد و وانمود کرد که در زیر شکنجه تحمل داشته و هیچ گونه همکاری با ماموران ساواک نداشته است. اما در پس این همکاری همه جانبه که برادرش کاظم رجوی نیز که خود از ماموران مخفی ساواک در اروپا بوده، حکم اعدام وی به بهانه همکاری همه جانبه رجوی و لو دادن محل استقرار حنیف نژاد به ابد تقلیل یافت و این گونه بود که جان کثیفش را به در برد .
رجوی در همان زندان سعی نمود با کشته شدن حنیف نژاد که وی را قبول نداشت قدرت سازمان را به دست بگیرد چون از همان ابتدا حس قدرت طلبی در وی وجود داشت و در زندان با شارلاتان بازی و با فریبکاری کادرهای قدیمی سازمان را همراه خود نمود و حتی وقتی در سال 57 از زندان آزاد شد سعی نمود با افرادی که دست به افشاگری در مورد همکاری وی با ساواک می زدند با توهین کردن و ناسزا گفتن آنان را به دروغ متهم و خودش را فردی پاک نشان دهد.
اکنون هر روز که می گذرد ماهیت رجوی برای همه روشن می شود که وی هم چنان به دنبال قدرت بوده و حاضر نیست قبول کند که شکست خورده است و هم چنان اعضای تهی مغز قدیمی که اسیر مغزشویی رجوی قرار گرفتند هم چنان بر طبل توخالی مقاومت وی در زندان می کوبند و می خواهند ماهیت وی را آن گونه که در زندان بوده بر عکس نشان دهند .
رجوی تا حدی مرزهای وقاحت را در نوردیده که حاضر نیست به نام اصلی بنیانگذاران سازمان هم اشاره کند و سعی می کند از سه نام یعنی حنیف نژاد ، سعید محسن و بدیع زادگان نام ببرد در حالی که یکی از بنیانگذاران اصلی سازمان نیک بین بوده است که بعد از مدتی به خاطر شناخت از ماهیت دو گانه ایدئولوژی سازمان خودش را کنار کشید و دیگر حاضر نشد با آنان تن به همکاری بدهد .
آری رجوی که تشنه قدرت بود و هنوز هم سعی دارد با کمک جناح جنگ طلب آمریکایی به قدرت برسد و می توان گفت که رجوی هیچ وقت حاضر نشد بهایی برای جان بی ارزشش که مدعی مبارزه بود بپردازد .
اکنون می توان گفت که اول شهریور سال 50 که شروع دستگیری اعضای مرکزیت سازمان بود نقطه شروع خیانت رجوی به اعضای مرکزیت و بنیانگذاران نیز محسوب می شود و هنوز هم این لکه ننگ بر پیشانی او حک شده و هیچ وقت از بین نخواهد رفت .
هادی شبانی