چند روز قبل دستگاه تبلیغاتی رجوی برنامه ای به نام پرونده پخش نمود که موضوع آن برنامه در مورد شیطان سازی از مجاهدین با انتشار کتابهای جعلی، تهاجم یا تدافع؟ بود. مجری برنامه بعد از کلی اراجیف بار کردن به نویسندگان کتابها و محتوای آنها که از قبل هم مشخص بود باید چگونه به تخطئه نویسندگان کتابها بپردازد و طوری برنامه را پیش برد که انگار فرقه رجوی در ایران برای رسیدن به قدرت فاصله چندانی ندارد و حکومت ایران در حال فروپاشی است و برای جلوگیری از فروپاشی به این کتابها نیاز دارد . اما در مورد شیطان سازی مجاهدین باید گفت که به واقع رجوی در فریبکاری و شارلاتان بازی دست شیطان را از پشت بسته است و شیطان باید نزد او درس فریبکاری و … یاد بگیرد .
اما سئوالی که وجود دارد این است چرا با نوشتن یک کتاب تمام ساختار تشکیلات فرقه به لرزه در می آید ؟ مگر در درون این کتابها چه نوشته شده که این گونه مانند مار زخمی به خودشان می پیچند ؟ اما در مورد لجن پراکنی علیه نویسندگان کتابها چیزی که برای خودم ملموس بود و مشخص شد که تا کجا رجوی ها از بیان حقیقت ترس دارند این قسمت بود که حتی از بیان نام کتاب ترس دارند یعنی اینکه نام کتاب من “مجاهدین خلق از شعار آزادی تا مزدوری و جاسوسی” بود اما مجری برنامه عنوان می کرد که مجاهدین خلق از شعار آزادی تا … . کاملاٌ روشن است که جرات بیان واقعیت های موجود تشکیلات خود را هم ندارند.
اما در پس همه این لجن پراکنی ها و اراجیف هزار بار تکرار شده مشخص شد که رجوی ها از بیان واقعیت های موجود و اشراف دیگران به وضعیت مناسبات کثیف وی ترس دارند .
من در کتاب خود سعی نمودم به جنبه های مختلفی از شرایط موجود در مناسبات فرقه ای رجوی بپردازم و ترسی هم نداشتم که واقعیت ها را بیان کنم هر چند می دانستم که همیشه زیر تیغ لجن پراکنی رجوی ها تروریست هستم.
اما واقعیت را باید قبول نمود که مناسبات فرقه ای روی دروغ و ریا کاری و فریبکاری سوار شده است و اکنون فرقه رجوی به مرحله ای رسیده که دیگر به هیچ کدام از اصول گذشته خود اعتقاد نداشته و سعی می کند با بند بازی و سفسطه خود را به غرب بقبولاند تا شاید در بازیهای سیاسی او را به بازی بگیرند .
اما نکته دیگری که در برنامه پرونده دیده می شد حضور فردی به نام حمید آراسته بود که او هم مانند بقیه افراد قربانی دروغ بافی رجوی بوده و به نشخوار حرفهایی پرداخته که به او دیکته شده بود . این فرد علاوه بر اینکه تحت مغزشویی مستمر مناسبات رجوی قرار دارد به لحاظ فردی هم فردی مفت خور می باشد چون شناخت کاملی از وضعیت او دارم.
چرا که در جریان پراکندگی در سال 81 که در نزدیکی نفت شهر بودیم او نیز به عنوان نفرات ستاد همراه فرمانده قرارگاه علوی یعنی صدیقه حسینی حضور داشت . او بطور مستمر سعی می کرد یا خودش را با بیماری درد کمر بزند و از کارها فرار کند و به استراحت بپردازد و یا اینکه در موقع حرف زدن از همه جلوتر بود و طوری فضای منفی در میان نفرات ستاد ایجاد کرده بود که معتقد بودند وی واقعاٌ در مناسبات چکار می کند؟! یعنی بقول تشکیلاتی در حال شخم زدن مناسبات بود . اما بعد از سرنگونی صدام وی به یکباره پز انقلابی گرفته و اکنون در برنامه های مختلف فرقه به لجن پراکنی علیه افراد می پردازد . واقعاٌ برای او متاسفم و البته فرقه رجوی به این گونه افراد تهی مغز و پاچه ورمالیده نیاز دارد .
حال هر چقدر مسئولین و رجوی ها می خواهند در مورد افراد جدا شده و نویسندگان کتاب به لجن پراکنی بپردازند اما واقعیت موجود همین است که در نوشته هایمان وجود دارد و این شاید درسی برای نسل آینده و جوان باشد که افرادی مثل من اسیر دروغهای رجوی و گروههای دیگر نشوند و بدانند که گروههای تروریستی همانند رجوی فقط سعی دارند دست به فریبکاری بزنند و از محتوا تهی می باشند .
این گونه لجن پراکنی به ما ثابت می کند که خط و افشاگری ما علیه فرقه رجوی درست است و دقیقاٌ به خال خورده است .
هادی شبانی