افشای شیوه های فریب فرقه رجوی در جذب کانون های به اصطلاح شورشی – قسمت دوم
قریب یکسال است که فرقه رجوی در تبلیغات بیرونی و گردهم آیی های داخلی خود در رابطه با فعالیت های گسترده کانون های موهوم شورشی در ایران مانور میدهد. البته آنچه در بازبینی کلیپ های این فعالیت ها مشخصه این است که اکثرا مونتاژ شده و یا بعضا خارج از ایران تهیه شده است.
برای روشن شدن ادعاهای سراسر دروغ این فرقه و افشای شیوه های بکار گرفته شده آنها در فضای مجازی که عمدتا حول فریب جوانان و با هویت مجهول صورت می گیرد تلاش کردیم با چند نفر از جوانانی که درعرصه فضای مجازی در دام فریب این فرقه گرفتار شده بودند و فرقه رجوی از آنها بعنوان کانون های به اصطلاح شورشی نام می برد گفتگویی دوستانه داشته باشیم تا واقعیت کذب تبلیغات این فرقه درغگو بیش از گذشته روشن و نسل جوان این میهن قربانی نیرنگ و فریب این فرقه نگردند.
این افراد با سناریوهای مختلف و بعضا سواستفاده از عواطف و احساسشان در قبال وابستگانشان در تشکیلات فرقه رجوی در معرض تماس قرار گرفته بودند.
خانم ک-ف
من مدت 25 سال در جستجوی مادرم بدون کمترین شناخت و آگاهی نسبت به ماهیت این فرقه در فضای مجازی بودم. من از ابتدای دوران کودکی که پدر ومادرم من را ترک و به مجاهدین پیوسته بودند آنها را ندیده وهیچ عکسی از آنها نداشتم تا اینکه یک روز با یکی از زنان که بعدا فهمیدم از اعضای این فرقه بوده و در فضای مجازی بدنبال جذب نیرو برای آنهاست اشنا شدم. او از همان ابتدا تلاش کرد با سواستفاده از علاقه من به مادرم مرا را جذب کند.
وی با زیرکی خاصی سعی در تحریک احساسات من میکرد و از اینکه پدر ومادرم عضو آنها می باشند افتخار میکرد و تاکید نمود با این شجاعت حتما عضو کانون های شورشی هستی؟ وی ضمن تلاش برای برانگیختن احساسات من در ادامه به بحث های سیاسی روی آورد و در ضمن بحث ها، ویدئوهای سخنرانی مریم ومسعود رجوی را برایم ارسال میکرد و انرژی زیادی برای جذب من می گذاشت.
برای جلب اعتماد بیشتر من یک تماس تلفنی بین من و مادرم برقرار کرد. حس عجیبی به من دست داد! آنها با دیدن احساسات من حس کردند ترفند انها با موفقیت پیش می رود و بیشتر بسمت انها جذب شدم.
در صحبت با مادرم احساس کردم که او تنها نیست و توسط افرادی از مجاهدین کنترل می شود و این خیلی برایم سخت بود تا افکار واقعی مادرم را بشناسم. زیرا نزدیک به 27 سال تحت شستشوی مغزی و بشدت تحت مراقبت انها بوده است.
طرف حساب من خودش را خاله من القاء میکرد و سعی می کرد که خودش را به من نزدیک کند و حتی گفت اگر از دست مادرت ناراحتی به من بگو. واز خودش گلایه نکن جون اویک زن قوی است و فداکاری کرده است واز زندگی خودش برای ازادی مردم گذشته است!
برایم درهمان لحظه این سوال ایجاد شد چگونه شخصی که از دوران نوزادی دخترش را بدون هیچگونه احساسی بحال خودش رها کرده و زندگی اش هم برایش مهم نبوده! چگونه دیگران را درک ومنجی زندگی انها می تواند باشد ؟
بعد از اینکه با مادرم صحبت کردم او نامه ای برایم فرستاد که تمامی محتوای نامه اش همه شورشی و تحریک کننده بود تا احساسی وعاطفی ؟ البته من در آن روز اگر چه بابت اینکه چرا بعداز 26 سال دوری به جای محبت مادرانه باید راجع به ازادی ایران و شورش با من صحبت کند؟! ناراحت شدم اما با این وجود خودم را به کلمه دختر نازنینم که از زبان او شنیدم تسکین داده و راضی کردم .
ادامه دارد…