یکی از مزدوران بدنام رجوی، محمد اقبال است که در فحاشی و بددهنی، شهره ی عام و خاص است . او بی اینکه هرگز حتی در کنار تنور مبارزه هم نبوده است و دریکی از مهدهای بورژوازی لم داده و خموده شده است، برای گرفتن مستمری از فرقه که خرج عیش و نوش خود کند، هر از چند گاهی به پاچه گیری پرداخته و پارس می کند. اما او این بار، لقمه ای بزرگتر از دهانش برداشته و دچار مشکل در بلع و بیماری دیسفاژی شده است!
آقای محمدرضا روحانی نزدیک 8 سال است که از مجاهدین و شورای کذائی شان فاصله گرفته و بدین علت محبوبیتی بین ایرانیان خارج نشین دارد، این بار آماج تهمت های این هوس باز بریده از مبارزه (محمد بداقبال)، قرار گرفته است. کسی نیست بگوید که مردک! تو برو با هم قدهای خودت بپر! تو رو چه به این گنده لقمه برداشتن ها! لقمه را باید به اندازه ی دهان برداشت!اگر آقای محمدرضا روحانی که به برخی اسرار درونی اگاه است، در موردت افشاگری کند، که دیگر از فرط بی آبروئی باید بروی در قبر رهبرت!
محمد بداقبال نوشته است :
” فرجام یک وکیل بدنام- آری وکیل بدنامی که به قول خودش حرف مفت خیلی میزد اما مفت حرف نمیزد این بار حرفهایی زد حرفهای او را عیناً میآورم: [خطاب به مقاومت و مجاهدین]: «به شما چه مربوط است میروند ایران؟ در خارج از کشور چندین میلیون ایرانی هست، نرند ایران؟ من اگه بدونم آخوندها منو نمیکشن فردا صبح میرم ایران، عرض کنم که حتماً میرم ایران فردا صبح هم میرم. چرا نرن؟ تعهدی ندارند، خانه دارند زندگی دارند، پدرشان آنجاست مادرشان آنجاست»…”
در ادامه فحاشی هائی این بارنه از خود، اما با نام دیگران نوشته است که نگارنده بدلیل حفظ حرمت مطبوعاتی از تکرار آن جملات رکیک خودداری می کنم.
زمانی که در پادگان اشرف ، اسیر بودم، همیشه صحبت های آقای محمدرضا روحانی برایم جذابیت خاصی داشت، او یک حقوق دان فهیمده و شجاع بود. همیشه در صحبت هایش و در شخصیت اش نوعی کاریزما به چشم می زد. من همیشه ایشان را سخنوری ماهر و چیره دست دانسته و می دانم. بعد از سالها که فرصتی پیش آمد و موفق به نجات خود از چنگال رجوی ها شدم و بعد ها که شاهد بودم ایشان از شورای رجوی ساخته جدا شد و علیه جنایات رهبر مجنون مجاهدین موضع گرفت ، راغب شدم برخی از مقالات ایشان را بخوانم و بعد از مطالعات مقالات ایشان احترامم برای او بیشتر شد، آقای محمدرضا روحانی در مقاله ای نوشته بود:
” استعفای خود را از عضویت در شورای ملی مقاومت و مسئولیتهای محوله اعلام می دارم. در ماههای اخیر در شورا كه انواع معضلات جدید به دشواریهای پیشین افزوده شده است، ما نمی توانیم با این كارها و رویكردها موافق باشیم. می رویم , چون دیگر نارضایتی و ندای اعتراضِ، شأن و وجدانمان بر سكوت و صبرمان چیره شده. نمی توانیم در پیشگاه ملت ایران و افكار عمومی و تاریخ به عبارت دیگر نزد وجدان خویش پاسخگوی سیاستها, رویكردها, كنش و واكنشهایی باشیم كه در بحث, تصمیم و اجرای آنها مشاركتی نداشتهایم. مسعود رجوی قادر به شنیدن بانگ عقل و خرد نیست. رهبر عقیدتی ، آمر اصلی است ودیگران آلت فعل، از جمله در تهدید به قتل شاعر ازاده،اسماعیل یغمایی گرامی…”
در تعریف محمد اقبال همین که بدانیم: محمد اقبال که رفتاری غیر انسانی حتی با خواهران خود دارد، نمیتواند ادعای مردم دوستی داشته باشد. کسی که سرشار از تنفّر نسبت به خانواده بخصوص خواهرانش است، عشق او به خلق قهرمان هم دروغی بیش نیست.
آقای محمدرضا روحانی به این مردک بداقبال چنین گفته است :
” زمانی که من مبارزه می کردم، تو پستانک در دهانت بود”
فرید