یکی از روش هایی که در فرقه رجوی برای کنترل اذهان ، رفتار و کردار اعضاء بکار گرفته می شد موضوعی بود بنام پروژه خوانی!
به این صورت که معمولا بعد از نشست های سرفصلی و یا در رابطه با نشست بحث های انقلاب ایدئولوژیکی درونی فرقه بنا به دستور رجوی تمامی اعضا در هرسطح و سطوح تشکیلاتی که بودند می بایست هرآنچه را که از قدیم تا آن مقطع در ذهنشان بوده بر روی کاغذ آورده و در انتهای آن نتیجه گیری و در جمع نفرات بخواند.
در مورد نتیجه پروژه خوانی فرد می بایست در انتها خودش را مقصر و فرقه را مظلوم و نجات دهنده جلوه می داد!
مثلا باید می نوشت : من آدم بدبخت و گرفتار در منجلاب جامعه بودم که سازمان و رهبری آن مرا نجات و هویت انسانی داده !
اما پروژه خوانی در مورد افراد جدیدی که تازه وارد فرقه شده بودند به این صورت بود که برای چک اول آن را به مسئول خودمان می دادیم و او چک و اگر تائید می کرد به فرد بر می گرداند تا آن را در جمع بخواند .
مثلا سال 79 مدتی بعد از ورودم به مناسبات فرقه، روزی از ما خواستند راجع به پروسه زندگی قبل از پیوستن به فرقه و اینکه در حال حاضر در مناسبات فرقه چه مختصات و افکاری داریم پروژه نوشته و به فرد مسئول دهیم . وقتی من پروژه ام را نوشته و به سعید ماجد که مسئول ما بود دادم. وی آن را مطالعه کرد و گفت : اینها بدرد نمی خورد چون از موضع بالا نوشتی! تو باید بنویسی که من درجامعه فردی کوچک ، درمانده و کارتون خواب بودم که سازمان مرا نجات داد و با آوردن به مناسبات هویت انسانی داد !
من به وی گفتم دروغ که نمی توانم بنویسم. چون من در امارات شغل ، درآمد و زندگی خوبی داشتم. کارتون خواب هم نبودم. اما باز او اصرار داشت که من خلاف واقعیت بعنوان پروژه بنویسم که درنهایت به سعید ماجد گفتم حالا که اینطور است من اصلا پروژه دروغ نمی نویسم .
بعد ازآن مسئولین به هر بهانه ای مرا تحت فشار گذاشتند. البته نفرات دیگری هم مثل من بودند که سر همین موضوع دروغ نویسی حرف داشته و مسئله دار شدند .
واقعا رجوی آنقدر مغرور و در توهم خودش بود که فکر می کرد اوست که به اعضا هویت داده! به همین خاطر خودش را محق می دانست که از آنها طلبکار باشد.
بعد ازآن مسائل دیگری پیش آمد که باعث شد متوجه شوم در بد منجلابی گرفتار شدم. به همین خاطر عزم جزم کردم تا هرطور شده در فرصت مناسب خودم را نجات دهم. هرچند تا رسیدن به فرصت مناسب بیش از سه سال طول کشید اما بالاخره توانستم با فرار از کمپ اشرف و رفتن به کمپ آمریکایی ها بنام ” تیف ” از منجلاب فرقه رجوی نجات پیدا کنم .
بنابراین باید این حقیقت را بیان کنم که رجوی اول تمامی نفراتش را با دروغ و فریب به دام خود درعراق می کشاند و بعد با بحث های مسخره ای بنام انقلاب ایدئولوژیک ، عملیات جاری ، پروژه خوانی و … در فرقه گرفتار و مطیع خود می کرد و تا می توانست از آنها درجهت اهداف پلید و قدرت طلبانه خود سوء استفاده کرد.
هرچند تاکنون عده زیادی ازنفرات توانستند خود را از جهنم فرقه نجات دهند اما هنوز تعدادی از اعضا در آلبانی و در کمپ اشرف 3 اسیر هستند که البته یقین دارم اکثرشان خواهان ماندن در فرقه نیستند. اما متاسفانه کماکان گرفتار توهمات مسخره رجوی هستند که ای کاش آنها هم هرچه زودتربه این نتیجه برسند که برای رسیدن به آزادی و کسب زندگی بهتر زمان را نباید از دست بدهند و مهمتر اینکه نباید فکر کنند که بدلیل بالا بودن سن دیگر نمی توانند خود را نجات داده و در بیرون از مناسبات فرقه زندگی کنند .
خدا لعنت کند رجوی و سران فرقه اش که جوانی ، عمر و زندگی عده زیادی از جوانان ساده دل این مرز و بوم را به تباهی کشاند که قطعا تاریخ از جنایات رجوی زیاد خواهد نوشت .
طالب فرحان