همانگونه که میدانید رهبر این فرقه ادعا میکند که جامعه بشری در نهایت بسمت برابری و مساوات پیش خواهد رفت ولی این سمت و سو نیاز به رهبری ذیصلاح دارد و اینگونه ادامه میدهد که تنها او میتواند این جامعه نوین را بوجود بیاورد و بشریت را نجات بدهد. او مناسبات درونی سازمانش را نمونه ای بدون جایگزین درهمین مسیر میداند و ادعا میکند آنچه که برای آینده جامعه بشری فرض نموده، هم اکنون در درون فرقه برقرار نموده و می گوید که مناسبات درون فرقه یا همان اشرف سه ، همان مناسبات آرمانی و توحیدیست!
که در آن همه با هم یکسانند! و یک آرمان و هدف دارند! و..و.. همه گوهر بی بدیلند ! وخلاصه چپ و راست القاب پرطمطراق می سازد و پز می دهد!!
و اما خنده دار اینجاست که نفرات از این بهشت موعود فراری هستند!
از طرف دیگر کسانی که قصد جدایی دارند را به بهانه های مختلف ماه ها در قرنطینه نگه میدارند تا بتوانند فرد را از تصمیمش منصرف کنند . (بهانه هایی مانند اینکه شما باید تا زمانیکه اطلاعاتتان بسوزد در قرنطینه بمانید ، سر پوشی برای هدف اصلی)
با این حال تفاوتهایی بارز و غیر قابل انکار در درون فرقه وجود دارد !
اما رجوی با نیرنگ بازی آنرا وارونه جلوه میدهد. تفاوتهای بین مسئولین و اعضاء در فرقه، اظهرمن الشمس است و بسادگی قابل لاپوشانی نیست.
این تناقض بزرگ توسط رهبر فرقه فرموله و به “سر و بدنه” تقسیم و نامگذاری شده است.
اما این تقسیم بندی واقعا یعنی چه ؟؟؟ و این آرمان شهر چه نقش و جایگاهی در بین این سر و بدنه برای فرقه دارد؟
این نامگذاری را برای تشخیص بهتر میتوان به صورت های دیگری عنوان نمود “سر” یا همان مسئولین این سازمان در حقیقت طبقه حاکم در فرقه میباشند و “بدنه” یا همان اعضاء که طبقه محکوم را تشکیل میدهد و یا به بیانی دیگر میتوان فرقه را به دو طبقه ظالم و مظلوم تقسیم نمود، که نه تنها با ارزشها و شعارهای خودشان هم در تعارض است بلکه با حداقل های یک جامعه معمولی منطبق نیست.
این ادعای فرقه مبنی بر عدالت خواهی و یگانگی و برابری خدعه ای کثیف و دروغی بزرگ است. البته دروغ و فریب در فرقه مجاهدین خلق کم نیست. رجوی از شعار «آزادی» علیه آزادی استفاده میکند و با فریب و وعده های پوشالی و با توجیهاتی از قبیل «آزادی» و «دمکراسی» نفراتی که در زندگی بهر دلیلی سرخورده اند را براحتی جذب میکند و از بی عدالتی های موجود در جامعه به نفع خود و سیاست های ویرانگر خود بهره میبرد، خود را مثلا همدرد مردم نشان میدهند و ازطرف دیگر یک چهره مظلوم به خود می گیرند و خود را یگانه حامی مردم تحت ستم معرفی میکند که گویا فقط اوست که میتواند مدافع حق مردم باشد و با اینگونه عوامفریبی براحتی میتواند صادق ترین، از خودگذشته ترین افراد جامعه را با فریب منحرف نموده و مطیع مطلق خود سازند!ََ
در حقیقت زندان اشرف سه درنزدیکی روستای مانز مکانی که با حصار و سیم خار دار و نیروی امنیتی خصوصی و دوربین های مدار بسته و … محافظت میشود را رجوی همان جامعه متکامل بشری میخواند که عالم گیر خواهد شد، اما این جامعه واقعاً چه نوع جامعه ای ست؟
برای درک و شناخت بهتر از این بدنه که بدون هویت در مانز زندانیست ابتدا بایستی افرادش را شناخت ،اینکه چه میکنند و اساسا چه تفاوتهایی باهم دارند؟
بدنه این فرقه را چه کسانی تشکیل می دهند؟
عمده این اشخاص کسانی هستند که یا در جنگ ایران و عراق از بخت بد اسیر کشور عراق شده اند و بعد از اسارت در زیر شدیدترین تبلیغات رجوی در زندانهای صدام قرار داشتند و با این دیدگاه که شاید از این ستون به آن ستون فرجی باشد ، دل به دریا زده و با این خیال که در حد لزوم از این زندان خلاص می شویم ، گول حرفهای رهبر این فرقه را خورده اند! دسته دیگر کسانی هستند که به امید آیندهای بهتر قصد خروج از ایران را داشته و در این مسیر با تورهایی که فرقه در کشورهای همسایه مانند ترکیه، پاکستان و افغانستان پهن کرده ، روبرو شده و گرفتار شدهاند. آنها رابا فریب و نیرنگ به عراق برده وبا خراب کردن پلهای بازگشتشان مانند سوزاندن پاسپورت و ترساندن از مجازات ورود غیر قانونی به خاک عراق و…. آنها را وادار به ماندن در اشرف کرده است.
البته اقلیتهای دیگری هم در این میان هستند و آنها کسانی هستند که یا عضو خانواده این فرقه بوده و در جنگ ایران و عراق به کشورهای اروپایی فرستاده شده بودند و توسط ارگانها و نهادهای فرقه و یا خانواده های سران همین فرقه تربیت شده و دوباره به عراق برگردانده شده و یا باقیمانده کسانی هستند که از خانه های تیمی و یا پس از آزادی از زندان به و یا از طریق نفوذ فرقه در شهرهای مرزی به فرقه پیوسته بودند که هرکدام از این افراد به شکل خاصی سرکوب میشدند اما در این میان هم تبعیض بیداد میکرد.
حقیقت این است که فرقه با دودوزه بازی آرزوهای افراد را ببازی میگیرد و این سوءاستفاده از صداقت افراد، اوج رذالت و پستی است.
ادامه دارد…
حسن شهباز