سلام اسماعیل پورحسن جان، خوبی قربونت برم . اسماعیل فلاح رنجکش هستم لابد میشناسی و بیاد داری. 6 سال است که از رجوی ها جدا شدم و دارم با اختیار خودم و در کنارخانواده ام زندگی میکنم .
الان فصل کشاورزی است و من سخت مشغول کارهستم و از بودن در میان مردم و خانواده خودم لذت می برم چرا که کسی مثل رجوی بالای سر من نیست که امر و نهی کند.
اسماعیل جان چند روز هست که میخواهم یادداشتی برایت بنویسم که نشد. یعنی بواقع فرصت نکردم ولی ذهنم و دلم پیش تو بود که چرا اجازه میدهی رجویها در سایت شان به نام تو علیه خانواده ات لاطائلات بنویسند و تهدید کنند.
بعد از رهایی و بازگشت به وطن و کانون گرم خانواده ، خودم چند بار با خانواده های دردمند و چشم انتظار گیلانی در دفترانجمن نجات دیدار داشتم که از قضا درعمده دیدارها، اعضای خانواده ات خصوصا آقا مرتضی حضور داشت که واقعا مرد شریفی است و برای رهایی تو از اسارت رجوی خیلی خیلی تلاش کرد و بارها با تحمل رنج و مشقات فراوان سفر، خودشان را به عراق و اشرف و حتی لیبرتی رساندند تا تو را ببینند. ولی اطلاع دارم که فقط یکبارآنهم در اولین سفر درسال 83 با شما ملاقات کوتاهی داشتند که خودت تدارک فرار چیده بودی که موفق نشدی متاسفانه!
من و تو سالیان در کنار هم بودیم و چه بدبختی ها و شکنجه های روحی که از دست فرقه رجوی ندیدیم! یادت هست که حدود بیست و هشت سال در کنار هم و در رده تشکیلاتی ام جدید ها با هم بودیم وفقط ازما بیگاری می کشیدند و منت می گذاشتند و با تحقیر ما را اسیر جنگی قلمداد میکردند.
آرزو داشتیم که روز پنجشنبه و جمعه بیاید تا بقول خودشان ما در اختیار خود باشیم و دو روز در هفته را خوش باشیم ولی همان را هم از ما می گرفتند!
بله آرزوی ما این بود که هفته ای یک بار در کنار هم باشیم و بگیم و بخندیم ولی همان را هم برای ما تلخ می کردند.
یادت میاد وقتی روز پنجشنبه و جمعه میشد دلمان رو خوش می کردیم تا در کنار هم والیبال و یا فوتبال بازی کنیم که برایمان زهرمار می کردند!
درخلوت مان بارها خودت می گفتی هفته ای یک بار می خواهیم دلمان را به والیبال خوش کنیم ولی همان لحظه می آمدند می گفتند که نگهبان هستید و یا بایستی کمرشکن خودت رو جابجا کنی و یا بایستی برای بیگاری بروی فلانجا و… واقعا چه روزهای تلخی بود که حتی من نمیخواهم در ذهنم مرور کنم و تعجب میکنم چرا داری کماکان تحمل میکنی و اسیر تمایلات فرقه گرایانه رجویها شدی !
ولی من میدونم و اطمینان دارم که خودت هر لحظه تصمیم گیری برای جدایی داشتی و هنوزهم داری که حداقل آزاده باشی و برگردی نزد خانواده ات ..
منهم بارها تصمیم به فرار گرفته بودم ولی همیشه می ترسیدم که خدایا نکند کشته شوم..
ولی یک روزی همه تصمیم خودم رو گرفتم و با قاطعیت گفتم من که بیست و هشت سال در فرقه رجوی شکنجه شدم و از صبح تا شب بیگاری کشیدم و با خودم میگفتم من که مجاهد فرقه رجوی نبودم و نیستم پس چرا اینهمه شکنجه از طرف فرقه رجوی ببینم و خلاصه تصمیم خودم رو گرفتم و از زندان لیبرتی فرار کردم .همان طور که خودت سال 83 تصمیم گرفته بودی که از دست فرقه رجوی فرار کنی که موفق نشدی .
اسماعیل جان خودت هم خیلی خوب می دونی و می فهمی که هدف اصلی فرقه رجوی فقط و فقط سوء استفاده کردن از اعضای اسیرش هست و لاغیر تا خودش بخواهد به زعم خام خیالانه به قدرت برسد که سالیان به دروغ شعار سرنگونی میدهد! امری که خیلی برایش مزدوری میکند ولی شدنی نیست و توانش را ندارد..
توی فرقه همیشه تبعیض بوده و هست و خواهد بود . یادت هست تو لیبرتی ماهیانه یک بار فروشگاه می رفتیم چقدر حقوق به ما می دادند!؟
ماهیانه سی هزار دینار به ام جدید ها می دادند که همان پول به اندازه یک دفتر و یک خودکار میشد ولی برای خانواده خودشان چقدر حقوق می دادند لابد یادت هست.
برای خانواده خودشان پسته و بادام می خریدند . بهترین لباسها رو می خریدند و سایرامتیازها که خودت بهتر خبر داری اسماعیل جان ..
ولی کار اضافی و بیگاری دادن و نگهبانی و… همه و همه با ام جدید ها بود یعنی با امثال من و تو!
من اگه بخوام و یا خودت اگه بخوای سرنوشت خودمان را در این سی سال با فرقه رجوی بنویسیم فکر می کنم چندین سال طول بکشد و چند دفتر و کتاب بشود که حوصله اش در این سطور نمی گنجد..
مسعود رجوی خودش هم می دونه که چه بلاهایی سر اعضایش خصوصا سرلایه تشکیلاتی ام جدید ها آورده که اساسا اسیران جنگی پیوسته به این فرقه لعنتی بودیم .
بخاطر همین یادت میاد وقتی تو جلسه مسعود رجوی می رفتیم فقط و فقط صحبت از کار اجباری و یا بیگاری می کرد و از ما میخواست که بی اما و اگر فرامین را گوش و اجرا کنیم ..
اسماعیل جان تو در عملیات مهران در حمله مشترک صدام و رجوی اسیر شدی و من به توسط نیروهای عراقی اسیر شدم و من تو اسارتگاه عراق بودم که مسعود رجوی وعده داده بود که در کمتر از سه ماه شما را به ایران برمی گردانیم و یا هر کشور دیگر که خودتان انتخاب کرده باشید. که البته من گول رجوی رو خورده بودم و تا بیست و هشت سال در اسارتش بودم و از من برای رسیدن به آرزوهای پوشالی اش بهره وری کرد…
برای خودت هم همین شد چون از روز اول گول مسعود رجوی را خورده بودی ولی متاسفانه هنوز از توسط فرقه رجوی داری مورد سواستفاده قرار می گیری و در اسارتش هستی ..
درخواستم از تو اسماعیل گلم این است که باور کن قدرت تصمیم گیری رو داری و می توانی، همان طور که صدها نفر از دست فرقه رجوی آزاد شدیم پس تو هم می توانی هر چه زودتر تصمیم نهایی خودت رو بگیری تا به آغوش گرم خانواده ات که سالیان چشم انتظار تو هستند برگردی.
اسماعیل جان یادت هست که در جلسات مسعود رجوی که می رفتیم همه صبحتش از وزارت اطلاعات بود و می گفت اگر روزی کسی از شما فرار کنه و به ایران برگرده بعد از چند روز وزارت اطلاعات شما رو اعدام می کند!
چی شد آقا اسماعیل من که حدود شش سال از فرقه رجوی جدا شدم و به ایران نزد خانواده خودم بازگشتم. دوستانه و صادقانه به تو میگویم که کسی اذیتم نکرد و شکنجه واعدامم نکرد ودارم زندگی ام را میکنم مثل سایر همنوعانم ..
پس بدان که رجوی یک دروغگو بیش نیست و دارد شما اسیران را می ترساند.
درنامه منتسب به تو خواندم که رجویها احمقانه مدعی شدند که وزارت اطلاعات اموال و زمین ارثی تو را توقیف کردند و سرمایه ای نداری که دراین سن و سال برگردی و تشکیل زندگی بدهی که واقعا مضحک و خنده دار است! چونکه به من هم چنین اباطیلی گفته بودند در حالیکه وقتی برگشتم خانواده ام بیشتر از سهم الارثم برایم کنار گذاشته بودند طوریکه الان هیچ کم و کسری در زندگی ندارم …
الان برای ما که از فرقه رجوی جداشدیم و یا فرار کردیم همه چیز عین روز روشن هست که جز فریب و دروغگویی مسعود رجوی چیز دیگری نبوده و نیست و نخواهد بود.
پس اسماعیل جان زودی بجنب و با یه نه قاطع به رجوی به نزد خانواده خودت برگرد که سخت چشم به راه تو هستند.
قربان شما اسماعیل فلاح رنجکش