در فرقه رجوی شروع ماه رمضان با تشویش و اضطراب همراه بود، بخصوص برای کسانیکه تمایلی به گرفتن روزه نداشتند. مستمر از این افراد سؤال می شد که:
آیا روزه می گیرید؟ اگر روزه نمی گیرد مشکل کجاست؟ آیا مریض هستید و از این قبیل سئوالات….
همین باعث واکنشهای مختلفی از طرف اعضا می شد. بعضی از افراد لج می کردند و در ملأ عام در ضدیت با فرقه سیگار میکشیدند و غذا میخوردند و بعضی افراد هم برای اینکه حرفی نشنوند بدون اینکه کسی بفهمد مسئله خود را حل می کردند.
از این که بگذریم کلاسهای اجباری سران فرقه در این ماه بود همه باید شرکت می کردند و به خزعبلاتی که فقط در اسلام رجوی تدوین شده بود گوش می کردند. خزعبلاتی که نقش رجوی را بیشتر جا می انداخت مثلا اینکه زمین بی حجت نمی ماند و ما هم باید حجت زمان خودمان را که همان رهبر عقیدتی ما است بشناسیم وشأن او را به جا بیاوریم.! رهبر عقیدتی چه حقی برگردن ما دارد و…
در فرقه بجای اینکه اعضای خود را به دلیل عقب بودن از علم و دانش و آگاهی و جامعه بروز کنند آنها را در منجلاب خود ساخته و پرداخته بیشتر فرو می کردند و مغزها را از این موارد که به قرنهای گذشته برمی گشت پر می کردند. شگرد رجوی همین بود که اعضا همیشه عقب مانده و منگل بمانند تا هرچه بیشتر آنها را در اختیار بگیرد. همه اعضای فرقه از یک چیز میترسیدند و آن شب بیست و یکم ماه رمضان بود رجوی هر ساله با ترفند ملاقات با آقا علی برای هر چه بیشتر فرو کردن افراد در قعر چاه باطل و هر چه بیشتر در اسارت نگه داشتن آنها تلاش می کرد.
براستی این چه کار کثیفی بود که از نام حضرت علی (ع) برای در زنجیر نگه داشتن افراد استفاده می کرد ؟
رجوی از سادگی افراد برای مطامع خود استفاده می کرد زیرا میدانست که اکثر افراد به دلیل عقب ماندگی از جامعه و اخبار و وقایع روز حرفهای او را باور دارند لذا از این شب بخوبی استفاده می کرد که از همه تجدید عهد اجباری بگیرد و اگر احیانا کسی خواست فرقه مجاهدین خلق را ترک کند بعنوان مدرک جلوی او بگذارند و بگویند تو با آقا علی تجدید عهد کرده ای.
حالا ببینیم در این شب چه میگذشت اول اینکه سالنها را میچیدند و گزمه ها در سالن همه را رصد می کردند و یک مرتبه میدیدیم که کاغذها را برای نوشتن تعهد اجباری روی میزها می گذاشتند همه افراد موظف بودند که در سالن حضور داشته باشند اگر کسی غایب بود او را صدا زده به سالن میآوردندواعتراض و جنجال که چرا نبودی و کجا بودی و چرا بامسائل ایدئولوژیک برخوردت پاسیو است و… خلاصه آن شب این کاری اجباری بود و باید یک کاغذ سیاه می کردیم.
براستی حضرت علی (ع) چه نیازی به تجدید عهد با ما داشت که من کاغذ سیاه کنم.
در این سالیان این نیاز مبرم رجوی و دستگاه سرکوب او بود که همه اعضا را در قعر چاه باطل خود نگاه دارد. از هر ترفندی استفاده می کرد که اعضا را حتی شده برای چند صباحی در اسارتگاه نگه دارد و اگر کسی به جدا شدن مبادرت کرد همین کاغذ را جلو او بگذارند.
از دجالگری و شارلاتیزم هر چه بگویم کم گفتم.
مثلاً چراغ خاموش و از این قبیل معقولات (سین ۴۰) تعهد به مسئول اول و از این چرندیات در اصل اینها را بعنوان مدرک نگه میداشتند و در روز موعود جلو فردی که می خواست جدا شود می گذاشتند کما اینکه همین کاغذ پاره ها را جلو من گذاشتند.
در نوشتن تجدید عهد یک متن کپی شده را به همه می دادند که چند سطر اول باید همان متن داده شده را مینوشتند چونکه همه آن چیزی که می خواستند در همان چند جمله اول بود البته ناگفته نماند که در تمامی سرفصلهای فرقه یک جمله حتما باید در متن آورده می شد راهبران عقیدتی مسعود و مریم و تا آخرین قطره خون در راه آنها بجنگم و خلاصه مجاهد بمانم و مجاهد بمیرم یعنی که آنقدر باید در اسارت بسر ببرم و روزی که خواستم از این فرقه جدا شوم فقط مرگ باشد ولاغیر.
رجوی برای در اسارت نگاه داشتن اعضای نگونبخت دست به هر کاری میزد و این شب بیست و یکم رمضان یکی از آنها بود.براستی چرا دست به چنین اقداماتی میزد ؟ اگر ریگی در کفش نداشت و اگر همانطور که او میگفت رهبر عقیدتی مجاهدین است چرا مستمر از اعضای خود پیمان ماندن در کنار خود را میگرفت این کارها نشان از یک چیز بود و هست و آن از بی کفایتی او در امرتحقق وعده هایی که به اعضا داده بود نشأت میگرفت و چون دید همه حرفها پوچ از آب در آمد به این گونه ترفندهای کثیف رو آورد.
همه کسانی که زمانی در فرقه بودند بیاد دارند روز جدایی از فرقه تمامی آن کاغذها را جلو فرد می گذاشتند که شاید منصرف شود البته ناگفته نماند رجوی میگفت این عهدنامه های شما را برای خلق قهرمان می خواهم ولی گویا اینها را به عنوان مدرک برای روز جدایی افراد می خواست و اگر افراد جدا شده به عملکردهای فرقه انتقاد کردند در سایت بزند که ما با این فرد اتمام حجت کرده ایم و خلاصه همه گناهان به گردن فردی است که نزدیک به سه دهه کمتر یا بیشتر در صف رجوی بوده است و رجوی کاملا مبرا است به این معنی که رجوی در حق اعضا هیچ خیانتی نکرده است و این اعضاء هستند که خلف وعده کرده اند و رجوی خود را محق میداند که هر چه خواست به افراد جدا شده بگوید به این میگویند دجالگری از نوع «انقلابی..»
علی هاجری ، تیرانا