بعد از افشای حساب ها و صفحات جعلی سازمان مجاهدین خلق در فضای مجازی، خصوصا در فیس بوک و توئیتر، رهبران سازمان یک دَم آرام نگرفته و به هر شکلی که شده میخواهند عصبانیت و زهر خودشان را از این افشاگری به اطرافیان خود بریزند و همه را در این خصوص به بیراهه بکشانند.
تمام این واکنش های هیستریک ناشی از ضربه ای است که سران فرقه رجوی انتظارش را نداشتند. آنان بقدری غافلگیر شدند که مانند کسی که در گردآب گرفتار شده باشد مدام دست و پا می زند تا خود را بیرون بکشند اما بیشتر فرو می روند. آنان از جایی ضربه کاری خوردند که فکرش را هم نمی کردند. مهم نیست چند حساب در فیس بوک یا توئیتر یا دیگر شبکه های اجتماعی جهانی بسته شد، مهم اینست که این شبکه اعلام نمود که فرقه رجوی از حساب ها و صفحات جعلی به میزان گسترده استفاده می کند. ابعاد ضربه نه داخلی یا منطقه ای، بلکه جهانی بود. یعنی دقیقا فرقه رجوی در سطح بین المللی بی آبرو گشت و هر چه بافته بود پنبه شد.
امروز در سایت رسمی مجاهدین خلق خبری حاکی از این بود که گویا جمهوری اسلامی دارای صفحات مجازی جعلی در فیس بوک است. مشخص است که این خبر یک عکس العمل حساب نشده در برابر افشاگری ها علیه مجاهدین خلق است. آیا کشوری با بیش از هشتاد میلیون جمعیت و میلیون ها کاربر اینترنتی و تعداد تقریبی یک میلیون نیرو در تمام نهادها مانند مجاهدین خلق نیاز به یگان سایبری و مزرعه ترول دارد؟
در مسابقه بوکس وقتی یکی از حریف ها مشت محکمی به چانه یا گیج گاه طرف مقابلش بزند، از آن به بعد شاهد حرکاتی از حریف مشت خورده خواهیم شد که بعضا باعث خنده و مضحکه می شود، زیرا هر کاری که میکند ناشی از گیجی آن ضربه ی محکمی است که خورده و گیجی که مُنبعِث از آن ضربه می باشد. هر حریفی ظرفیتی دارد. ممکن است یکی قبل از ده شماره از گیجی خارج شود و به میدان مسابقه برگردد یا اینکه تا ده می شمارند و حریف همچنان گیج و منگ مانده که دیگر داور سوت پایان را میزند و ختم مسابقه اعلام می گردد.
در خصوص مجاهدین خلق خیلی وقت است که داور ده شماره را تمام کرده اما او هنوز در داخل رینگ به حالت گیج و منگ مانده است و تصور می کند که همچنان می تواند به مسابقه ادامه دهد.
برای هیچ کس ابهامی وجود ندارد که این میزان از لِنگ و لَگد زدن های رجوی و اعوان و انصارش ناشی از چیست. همگان به این حقیقت واقف هستند که فرقه رجوی تلاش میکند از فشاری مجازی حداکثر راندمان را بهره برداری کرده و خود را از زیر ضرباتی که بر پیکره نحیفش در طی چند سالی که به آلبانی منتقل شده وارد می شود برهاند. میخواهد یک راه نفسی پیدا کرده و در میان شکاف های موجود جامعه بین الملل به حیات ننگین و خائنانه خود ادامه دهد. ولی “آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت”.
بخشعلی علیزاده