بیگاری کشیدن از آدمها در فرقه رجوی
از ورود فرقه رجوی به آلبانی واسکان در آپارتمانهای به اصطلاح مفید که نمی دانم از کجا این آن را گرفته بود، همه بیکار بودند و نفرات هیچ کار مشخصی نداشتند. از فرط بیکاری که آدمها مشغول وسرگرم باشند تعدادی از مسئولین را به شناسایی کوه های اطراف میفرستاد وروز بعد آدمها را گروه گروه برای کوه نوردی می بردند اینکار در هفته دو بار انجام می شد، که آدمها را سر گرم این کار بکنند. نفرات اول فکر می کردند اینها برای تفریح و روحیه رفاه این کار را کرده اند ولی سازمان طرح و برنامه داشت که نفرات سر گرم کوه رفتن باشند وبه هیچ عنوان راه به شهر رفتن باز نکنند.
بعد از یک مدت که گذشت شروع کردند به دستکاری کردن ساختمانها مثل اضافه کردن دیوار .اتاق درست کردن برای مسئولین وهر کاری که نفرات را به بیگاری بکشاند. ولی هیچکدام از خواهران وبرادران مسئول دست به سیاه و سفید نمیزدند فقط بلد بودند کار برای نفرات رده پایین بتراشند و آنها را به کارهای یدی مشغول کنند وبلد بودند از کار نفرات اشکال بگیرند و دوباره کاری ایجاد می کردند. نفرات سر این دوباره کاری ها به هم میریختند.
همه از مسئولین ناراضی بودند ولی از ترس چیزی نمی گفتند که مبادا مورد حسابرسی و انتقاد های بیخودی و آنچنانی قرار گیرند!
ازشروع پروژه جدید قرارگاه سازی که یک بیابان برهوت و قبلاً زمین کشاورزی مردم بود و الان اسمش رااشرف 3 گذاشته است و کلی با آب و تاب از آن اسم میبرد و مردم نمی دانند که همه را با بیگاری کشیدن از نفرات انجام داده است!نفرات را شب و روز بکار میگرفت. حتی ورزش را هم از نفرات گرفته بودو شب وروز از آنها کار می کشید.
تنها کاری که کرده بود مهندس و بناهای بیرونی گرفته بود و کارگر های عمله از نفرات رده های پایین بود وبرایش مهم نبود نفر سالم یا مریض هست همه را به کار گرفته بود و هر کسی مشکلی را مطرح میکرد برایش مهم نبود و تازه مارک میزدند از زیر کار در می رود و مارک تمارض به او میزد و بالاخره هر طوری آنها را به کار وادار می کرد. توی این کارهای بیگاری اغلب نفرات دچار مشکل جسمی مثل کمر درد پا درد زانو درد ومشکلات جسمی دیگر می شدند و یا مشکلات قبلی عود می کرد. امااصلا جان نفرات برایش مهم نبود او میخواست کار خودش را پیش ببرد برای مسئولین اتافهای خواب درست میکردند که راحت و خوش باشند دیگر به فکر نفرات پایین نبودند که در یک اتاق 6در4 تعداد14 نفر میخوابیدند که جای تکان خوردن نداشتند!
از طرف دیگر در حالیکه نفرات بر اثر کار سنگین همه دچار مشکل بودند مسئولین می گفتند که خواهر مریم پیام داده که زودتر اشرف 3 تمام شود که همین طور هم شد نصفه کاره نفرات را به ساختمانها بردند. وضعیت طوری بود که از سقف اتاقها آب میچکید ولی اصلا برای مسئولین مهم نبود که نفرات چگونه زندگی می کنند .و میگفتند مهم حرف خواهر مریم است که شما اثبات کنید ولی خودشان در ساختمانهای خوب و درست حسابی زندگی می کردند.
الان اگر ببینید مریم قجر خودش و مسئولین در بهترین جاها زندگی می کنند.
همه اینها از درد و رنج بد بختی های نفرات پایین است که الان مریم قجر و فرماندهان جای خوش و خرم دارند و کاری به افراد پایین ندارند.
اینست جامعه بی طبقه توحیدی آقا و خانم رجوی !
چیزی که با خون وگوشت اسیران و یا بدتر از بردگان گرفتار در چنگال این از خدا بی خبران ساخته شده و خود بردگان در دخمه های نمور زندگی می کنند.
این تکرار تاریخ بردگی است.
باقر محمدی ، تیرانا