در پی استقرار تشکیلات سازمان مجاهدین خلق در فرانسه، شکستهای مستمر استراتژیهای رهبری سازمان و «تناقض بین تفکّرات و عملکرد انحرافی و غلط مرکزیت (چه ایدئولوژیک و چه تشکیلات سیاسی استراتژیک) با اصول و ضوابط و معیارهای سازمان، که در شکستها و بنبستها، عدم کارآیی لازم سیستم تشکیلاتی، رشد انتقادات و اعتراضات و کنارهگیری سطوح مختلف سازمانی عینیّت مییافت، انشعاب و فروپاشی تشکیلاتی را در آیندهای نهچندان دور، در چشمانداز قرار داده بود.»
افرادی مثل پرویز یعقوبی که از کادرهای قدیمی بودهاند، به علت رعایت نشدن اصول تشکیلاتی مقبول سازمان به نوشتن نامههای اعتراضیّه به رهبری سازمان اقدام کردند و خواستار تشکیل کنگرهای از نمایندگان اعضای سازمان شدند تا عملکرد مرکزیت مورد بررسی قرار گیرد.
یعقوبی در این زمینه مینویسد: «پروسه دو ساله [٦١-٦٣] مبارزات درونگروهی که نقطه عطف و کیفی آن کنگره(ناقص و ناتمام) [در تاریخ 63/5/31] بود، تناقضات را به مرحلهای رساند که سردمدار مرکزیت منحرف [=مسعود رجوی] یا میبایست در عمل به اصول و ضوابط و معیارهای انقلابی سازمان تسلیم شده و تن به کنگره کامل و منتخب از اعضا و مسئولین داده و حسابرسی میشد و نتایج آن را که همانا توبیخ و برکناری از تمام مسئولیتهای سازمانی، به خاطر دیدگاههای انحرافی از ایدئولوژی و نقض مکرر اصول عام تشکیلاتی و موضعگیریهای غلط سیاسی، استراتژیکی در نتیجه چپ (از موضع راست) و راستزدنهای متناوب که موجب بوجود آمدن بنبستها و شکستهای پیاپی شده بود را میپذیرفت و یا…»
در ادامه اختلافات درونگروهی و افزایش زمینههای انشعاب در سازمان، رهبری تشکیلات در اواخر سال ٦٣ «برای تثبیت غیر اصولی خویش و فرار از حسابرسی… تحت عنوان جمعبندی… دست به تجدیدنظر اساسی در اصول و ضوابط تشکیلاتی و معیارهای ایدئولوژیکی… زد… تحت عنوان به اصطلاح «جهش عظیم ایدئولوژیکی» و «تحول عمیق درونی و ارتقاء جداً کیفی و تکاملی» و…»
در اواخر سال ٦٣ رجوی پیشبینی کرد که کادرهای اصلی گروه دیر یا زود به این جمعبندی میرسند که اقدامات، تاکتیکها و سیاستهای وی با ناکامی روبرو شده و ضایعات سنگینی بر پیکر سازمان وارد آمده است. رهبری سازمان پی برد که عدم تحقق هدفهای استراتژیک باعث بروز تردید در خط مشی و درستی تاکتیکهای رهبری شده و مقدمه بحران سیاسی، تشکیلاتی و رشد تضادهای درونی را فراهم خواهد ساخت. از این رو برای گریز از بحران، اقدام به تغییر ماهیّت تشکیلات و روابط تشکیلاتی نمود و کوشید تحت عنوان «انقلاب نوین ایدئولوژیک»، در واقع با «رهبر سازی» بر بنبست پدید آمده غلبه کند.
در تاریخ ١٩ اسفند ٦٣، اعلان ازدواج غیرمترقبه و حیرتانگیز نفر اول سازمان (رجوی) با همسر فرد دوم سازمان (ابریشمچی) توجه بسیاری را به این حادثه معطوف ساخت. مرکزیت سازمان در بیانیه خود کوشید تا اعضا و هواداران را برای جاانداختن شکل نوین رهبری آماده سازد. ظاهراً چنین نمایانده شد که این برنامه از مدتها قبل توسط رجوی در حلقه پیرامونش مورد بحث و پذیرش قرار گرفته بود و مدتها روی طرّاحی و چگونگی اجرای آن کار شده بود. از همان مرحله آغازین اجرای این طرح، کادرها در مقیاس وسیعی اقدام به تقدیس و ستایش و اعلام تسلیم در برابر رهبری نوین کردند. به رغم آشکار بودن جنبه غیرشرعی این ازدواج که قبل از سپری شدن مدت شرعی بین طلاق و ازدواج دوم زن، انجام شده بود، در تبلیغات انبوه سازمان تلاش شد تا با تشبیه و استناد موضوع به اسلام و سنت پیامبر، صورت مقدس نیز برای این اقدام پرداخته شود. حال آنکه، شگفتی و تحیّر ناشی از این ماجرای عجیب و بیسابقه، وجوه عاطفی و انسانی ایجاد جدایی بین یک زوج دارای فرزند ٣ ساله و تصاحب اقتدارگرایانه همسر یک دوست و همکار را نیز در اذهان برجسته ساخته بود. در کتابچه «بحران در خط مشی»، طرح موضوع اینگونه صورت پذیرفته است:
«…اعلام شد که مسعود رجوی، رهبر سازمان مجاهدین خلق ایران که قبلاً همسر دوم خود، دختر ابوالحسن بنی صدر را طلاق داده بود، با مریم قجر عضدانلو همسر مهدی ابریشمچی ازدواج کرده است. ابریشمچی عضو مرکزیت سازمان و مسئول روابط خارجی است و برای آنکه زنش، مریم (قجرعضدانلو) بتواند با رجوی ازدواج کند، او را طلاق داد. رجوی و ابریشمچی در مراسم ازدواج در کلیسایی در پاریس، این اقدام را «انقلاب نوین ایدئولوژیک مجاهدین» توصیف کردند. ازدواج مزبور با آن کیفیت، طبعاً انعکاس نامطلوبی درمیان بسیاری از اعضا و هواداران و همه کسانی داشت که خبر را با حیرت و شگفتی تمام دریافت کردند…کسانی چون ابریشمچی (در رده های بالا) نمونه برجستهای از شخصیتهای «حل» شده در سازمان و از «خویشتن انسانی» تهی گشته هستند که در برابر سازمان و رهبر آن از خود اراده و اندیشه مستقل ندارند. در وجود تهیشده از خویشتن انسانیشان، مسعود و سازمان حلول کرده اند… وقتی تمایل و رأی و سیاست رجوی و به اصطلاح جمعبندی و مصلحت سازمان بر این ازدواج قرار گرفت، [ابریشمچی] همسر خود را که فرزندی هم از او داشت، بیآنکه عواطف انسانیاش جریحهدار شود، طلاق داد و جملهای گفت که مضمونش این بود: مخالفت با مشیت مسعود، کفرآمیزتر از مخالفت با مشیت خداست.»
پیشینه این پیوند
برخی از مبارزان قدیمی -که از قضا دارای سوابق طولانی حضور در میان مجاهدین خلق نیز بودند- به گونهای، ارتباط میان آن دو تن را مسبوق به سابقه عنوان کردند و حتی یادآور شدند که پچ پچ های مربوطه، حاکی از قدمت این رابطه از اواخر سال ٥٩ بوده است! «راه کارگر» (سازمان انقلابی کارگران ایران) در یک اطلاعیه به تاریخ نهم فروردین ماه ١٣٦٤ -یعنی پیش از مراسم رسمی ازدواج و در واقع پس از اطلاعیه دفتر سیاسی سازمان- این جریان را تقبیح نمود و نوشت:
«اتخاذ چنین روشی برای ازدواج، از سوی مسعود رجوی و صحه گذاردن بر آن توسط دفتر سیاسی و کمیته مرکزی سازمان مجاهدین، به ویژه تأیید این شیوه توسط مهدی ابریشمچی به عنوان شوهر مریم عضدانلو و حتی ابراز افتخار وی به شرکت در این تصمیمگیری، افکار عمومی را به شدت مبهوت و اخلاق عمومی را عمیقاً جریحهدار ساخت.»
علاوه بر اینگونه واکنشها و اتخاذ مواضع، زمزمههای دیگری از درون سازمان مجاهدین خلق به بیرون انعکاس مییافت که کل ماجرا را به نوعی دیگر ترسیم میکرد. این زمزمهها حاکی از این بود که «یک جریان رسوا» ناگهان به «چیزی دیگر» تبدیل شده است. در اینجا -بدون قضاوت درباره چند و چون آنچه بیان گشته- این روایت بازگو میشود.
البته ناگفته نماند که اختلاف مریم و ابریشمچی بر سر ارتباط با رجوی مسبوق به سابقه بوده، زمان آن به کمی بعد از ازدواج این دو بر میگشته است. «بچههایی که در خانه تیمی ابریشمچی بودند (مثل احمد پورقاضیان و رفعت خلدی) قبل از اتفاق ١٩ بهمن (ضربه به مرکزیت سازمان در کشور) تعریف میکردند که مریم به شدت به بهانههای مختلف، اصرار به رفتن از ایران و نزدیک شدن به رجوی داشت و این موضوع، جوّ بدی در خانه ایجاد کرده بود؛ به طوری که مریم و مهدی همیشه دعوا داشتند.» در ماجرای پاییز ٦٣ نیز گویا قضیه از این قرار بوده است که عدهای از اعضای سازمان در پاییز آن سال، مسعود رجوی و مریم عضدانلو را به اعمال منافی عفت متهم مینمایند و این دو نیز تکذیب نمیکنند:
«پس از پردهبرداری از این رابطه، کشمکشهایی در سطح مرکزیت سازمان آغاز گردید. [در یک نشست مرکزی] رجوی و مریم قجر در صندلی اتهام نشانده شدند و مهدی ابریشمچی به عنوان شاکی، محمد حیاتی [به عنوان دادستان] و جابرزاده انصاری به عنوان قاضی حضور پیدا کردند…
ابریشمچی… صراحتاً گفت: «ما ناموسمان هم دیگر امنیت ندارد! شما از الاۤن به فکر دخترانتان هم باشید؛ چه رسد زنانتان.»
از سوی متهمین (یعنی مریم و رجوی) اتهامات بدون کم و کاست مورد قبول واقع میشود؛ یعنی صراحتاً به زنای محصنه در حضور جمع اقرار میکنند. هواداران رجوی در کمیته مرکزی در دادگاه هیاهو میکنند که رهبر اختیار دارد و از این حرف ها!…»
از قضا، اولین کسی که فضا را گرفت و قضیه را با ژستی پراگماتیستی تحلیل کرد -و به عبارتی، جانبداری از رجوی را به سود خود و تشکیلات قلمداد نمود و مخالفت با مشیت مسعود- را کفرآمیزتر از مخالفت با مشیت خدا دانست- شخص شاکی (ابریشمچی ) بوده است. محور نشست (یا دادگاه) به دنبال بگومگوهای مفصل، بدین سمت متمایل شد که حذف مسعود یعنی تلاشی و نابودی سازمان و بدین ترتیب، وجود شخص رجوی رمز بقای سازمان وانمود شد. این تغییر جهت، که شاید (با فرض صحت این روایت) از قبل برنامهریزی شده بوده، منتهی به بیان مطالبی از سوی مسعود رجوی و سپس مریم قجر عضدانلو شد که چکیده آن به اجمال این است:
«به خاطر تلقی استثمارگرایانه از زن، مردم به غلط فکر میکنند زن باید متعلق به یک نفر باشد؛ حق طلاق ندارد؛ و یا نمیتواند خود فرد دیگری را برای رابطه انتخاب کند… زن حق انتخاب دارد و هیچ تفاوتی نیز در همه ابعاد با مرد ندارد. وارد کردن اتهامات اخلاقی در مورد روابط بین زن و مرد، به خاطر رسوبات قشری است که در تفکر افراد باقی مانده است. وقتی کسی در سطح رهبری است، فرد نزدیک با وی نیز دارای همان صلاحیت است… و از قضا عدم درک درست و انقلابی از «رهایی زن» و «جهش کیفی در ارتقای زن» است که موجب وارد آوردن آن اتهامات بوده است.»
شاید الزام همه افراد -در مقاطع بعدی- به اینکه کلیه اعمال غیراخلاقی خود را در طول سالیان زندگیشان اعتراف کنند و -راست یا دروغ- ناگزیر باشند که نسبتهای سخیف و شنیع به خود بدهند تا به عنوان یک عضو «انقلاب کرده» پذیرفته شوند، نوعی تلاش برای عادیسازی مسئله و جبران آن «دادگاه» -در خصوص ناگزیر شدن رجوی و همسر ابریشمچی به پذیرفتن ارتباط نامشروعشان- باشد.
روایت خواهر زن اوّل از ازدواج سوم
مینا ربیعی خواهر اشرف ربیعی همسر اول مسعود رجوی، که از سازمان جدا شده است، طی نشستی درباره بررسی انقلاب ایدئولوژیک، درباره ماجرای ازدواج سوم رجوی میگوید:
«[رجوی] از اواخر پاییز ٦٣ آمد در خفا انقلاب ایدئولوژیک را طراحی کرد… ایشان با خانم فیروزه بنی صدر ازدواج کرده بودند و آن طور که آقای بنی صدر در نوشتههایشان بیان میکنند، یک ازدواج با نهایت عشق و علاقه و خارج ازمسائل سیاسی بوده. (البته به ما اینطور نگفتند و ما [هم] اینطور ندیدیم! که این مبحثِ جدایی دارد.)
[آقای رجوی] در شرایطی که همسر خانم فیروزه بنی صدر بودند، در شرایطی که آقای مهدی ابریشمچی و خانم مریم عضدانلو زندگی مشترکی -آنطور که خودشان در نشریاتشان اعلام میکنند- کاملاً موفق و بر مبنای علاقه با هم داشتند… در چنین شرایطی تصمیم گرفتند که انقلاب ایدئولوژیک را طراحی [کنند] و به اجرا بگذارند، ولی در پنهان.
…قبل از اینکه انقلاب ایدئولوژیک را اعلام کنند، تحت عنوان اینکه رژیم نفوذی داخل سازمان فرستاده، بچهها را [در منطقه کردنشین عراق] خلع سلاح کردند و زندانهایشان را آماده کردند. دستبندها، شکنجهگران، نقابها و آن چشمبندها آماده شد و بعد از خلع سلاح بچهها، تحت عنوان نفوذیهای رژیم ٧٥٠ نفر را بازداشت و زندانی کردند.
…بعد از اینکه بچهها را زندان کردند، در اسفندماه -در درون تشکیلات- مسئله انقلاب ایدئولوژیک را مطرح کردند و بعد از آن هم، با برنامهای (که خود مبحث جدایی دارد) ترتیب جدایی آقای رجوی و خانم فیروزه بنی صدر را دادند و به فاصله کوتاهی بین خانم مریم عضدانلو و آقای مسعود رجوی اعلام ازدواج کردند. … کمتر کسی بود که این خبر را بشنود و با شگفتی، برای چند روز به این مسئله فکر نکند… این چه معنایی دارد که آقایی که همسرش را دوست دارد، از او جدا بشود و آقای دیگری -حتی بدون رعایت مسائل دینیاش- … که باید چهارماه صبرکنند [که] شاید این زوجین به هم برگشت کنند؛ شاید بخواهند ادامه دهند…بدون در نظر گرفتن این موارد، ازدواجشان را اعلام کردند.»
البته در اغلب انتقادات اعضای سابق سازمان و شورای مقاومت از منظر اخلاقی، ابتدا و پیش از رجوی، این ابریشمچی بود که آماج حملات اولیه واقع میشد که چرا و چگونه حاضر شده است از همسر خود به سود رفیق تشکیلاتیاش «گذشت» کند و به این موضوع تن دهد.
سازمان مجاهدین خلق؛ پیدایی تا فرجام؛ مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی؛ جلد 3؛ صص 21 تا 26
موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی