فریدون عزیزم من خیلی دوستت داشتم. خیلی آرزو داشتم که تو را داماد کنم. عروسی کنی. بچه دار بشی. بچه هاتو ببینم. نوه دار بشم. ولی متأسفانه این آرزو رو در دل من کشتی. خودتو پیر کردی. منو خرد کردی. از بین بردی. برات کافی نیست.
من نمی دونم چقدر این مریم برای تو ارزش داره. تو که همیشه اونا رو لعنت میفرستادی. قبول نداشتی. چرا رفتی اونجا اینقدر موندی. چه کارت کردن. ما چه کارت کرده بودیم که ما رو ترک کردی.
سالهای سال من در انتظار تو هستم. چقدر در زمان اسارتت من در عراق اومدم مریض شدم اومدم تهران چقدر مریض بودم. خوب می شدم دو مرتبه بر می گشتم دو مرتبه می اومدم عراق که تو رو ببینم. برای تو پیام بفرستم. ولی متأسفانه از دور و اطرافیانت فحاشی و سنگ پرونی و خیلی چیزهای دیگه حالا نمی دونم شما هم جزوشون بودی، نبودی، خبر ندارم. ولی متأسفانه شما ما رو در ناراحتی و نگرانی گذاشتی.