سلام دخترم، حالت چطور است؟ نمی دانم در وضعیت کرونایی در محلی که زندگی می کنی خوب هستی یا خیر . چرا تماسی با من و مادرت نمی گیری؟ پدر و مادرت را فراموش کردی یا به شما اجازه نمی دهند . نمی دانم از کجا شروع کنم . چند روز پیش تلویزیون مربوط به محلی که شما در آن زندگی می کنید را دیدم و شما در برنامه ای بودید. شما را نشناختم خیلی شکسته شده بودی، معلوم است که زیر فشار هستی . چرا شکوه؟ شما را فرستادم خارج که درس بخوانی می بینی با خودت چکار کردی؟ هم از زندگی عقب ماندی و هم از تحصیل. نمی دانم دردم را به چه کسی بگویم . اگر در آن زمان فریب نمی خوردی و در خارج تحصیل می کردی الان بهترین زندگی را داشتی .
در کمپی زندگی می کنی که دور تا دور آن بسته است و آزادی نداری. اگر آزادی داشتی با من و مادرت تماس می گرفتی و دل ما را شاد می کردی . شکوه اجازه نده کسان دیگری برای شما تصمیم بگیرند. خودت را از زندانی که سالهاست در آن هستی نجات بده. هنوز هم برای ادامه تحصیل و زندگی آزاد دیر نشده من تا زنده ام می خواهم شما را ببینم. من و مادرت دل تنگ شما هستیم. برگرد به آغوش خانواده ات بیشتر از این ما را منتظر نگذار. من و مادرت لحظه شماری می کنیم که هر چه سریعتر به آغوش ما برگردی .
به امید آن روز
پدرت محمد قاسمی